اِبْنِ خُرْدادْبِهْ، ابوالقاسم عُبَیدالله بن عبدالله بن خردادبه (د ح 300ق/913م). مؤلفان نام و نام پدر او را به گونههای متفاوت آوردهاند: مسعودی (1/22) نام او را عبیدالله بن عبدالله به خرداذبه و ابن ندیم (ص 165) عبدالله بن احمد خرداذبه و ابن حجر عسقلانی (4/96) عبیدالله بن احمد آورده است، ولی به احتمال قوی نام وی عبیدالله و نام پدرش عبدالله بوده است. محمد بن جریر طبری (225-310ق/840 -922م) که در زمان حیات ابن خردادبه میزیسته، نام پدر او را عبدالله ابن خرداذبه نوشته است (8/556) و گمان نمیرود که نام پدرش احمد بوده باشد. نام جدّ او را به صورت خرداذبه (خردادبه) آوردهاند. خرداذبه یا خُرَّداذبه ظاهراً به معنای «دادهٔ نیک خورشید» یا «آفریدهٔ خورشید نیک» است ( 2 EI). کراچکوفسکی بر پایهٔ تحقیقات آماری1، نالینو2 و اسکیاپارِللی3 پیرامون نوشتهٔ ابوعبدالله محمد بن محمد ادریسی این نام را به همین صورت پذیرفته است )، IV/283) اما در نسخهای منحصر به فرد از مختار من کتاب اللّهو و الملاهی ابن خردادبه که اغناطیوس عبده خلیفه، روحانی یسوعی و مدیر مجلهٔ المشرق آن را در 1961م در بیروت به چاپ رسانده، این نام به شکل خُرزادبِهْ نیز آمده است (محمد، 316). نام خرزاد در نوشتههای کهن پارسی مسبوق به سابقه است. یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی خرزاد پسر هرمزد را در جلولا جانشین خویش کرد (مقدسی، البده، 5/177). یکی از فرمانروایان ایرانی یمن نیز خرزاد نام داشت که 6 ماه در آن سرزمین پادشاهی کرد (مسعودی، 2/63). محمد محمدی دربارهٔ نام جدّ این جغرافینگار تردید روا داشته است (ص، 316-317)، ولی سایر مؤلفان او را خردادبه نامیدهاند. به هر تقدیر این نام چه خردادبه بوده باشد و چه خُرزادبه، گفته شده که خردادبه ایرانی و نخست به آیین زرتشت بوده و از سوی برمکیان دین اسلام را پذیرفته است (ابن ندیم، 165). از پدر ابن خردادبه، عبدالله آگاهی اندکی بر جای مانده و آن نوشتهٔ طبری پیرامون حوادث سال 201ق/816م است که گوید وی در این سال والی طبرستان بود، دو ناحیه از ولایت دیلم را گشود و آن را به ولایات اسلامی افزود. وی جبال طبرستان را نیز فتح کرد و شهریار پسر شروین را از تخت شاهی طبرستان فرود آورد. عبدالله بن خردادبه، مازیار پسر قارن را نزد مأمون فرستاد و ابولیلی شاه دیلم را بیپیمان به اسیری گرفت (8/556). شاعری به نام سلاّم خاسر، عبدالله بن خردادبه را مردی امین و استوار نامیده است (همانجا). از اسلام آوردن خردادبه که به دست برمکیان صورت پذیرفته، چنین برمیآید که وی از مردم خراسان بوده است. عبیدالله بن عبدالله بن خردادبه نیز در خراسان و در خاندانی ایرانی دیده به جهان گشود. در مورد سال ولادت و مرگ او اختلاف است. مؤلفان دو تاریخ، سال 205ق/820م (زرکلی، 4/343) و سال 211ق/826م (محمدی، 317) را به عنوان زمان ولادت ابن خردادبه ذکر کردهاند. وی در اوایل زندگی به بغداد رفت و در سایهٔ توجه و مراقبت پدر به تحصیل دانش پرداخت و مدتی نیز نزد اسحاق موصلی موسیقیدان بزرگ و مشهور آن عصر به فراگرفتن هنر موسیقی اشتغال ورزید (کراچکوفسکی، .(IV/146 چنین به نظر میرسد که ابن خردادبه در روزگار خلافت الواثق بالله (227-232ق/842 -847م) از امکانات پرورشی و مطالعاتی گستردهای برخوردار بوده و مدتی در بخشی از سرزمین ماد قدیم که جغرافینویسان آن را جبال مینامیدند، «صاحب البرید و الخبر» یعنی رئیس پُست و اطلاعات بود. گمان میرود وضع دربار عباسیان موجب انتصاب وی به مقام صاحب البرید شده باشد و شاید همین شغل سبب تألیف اثر جغرافیایی او پیرامون راهها و کشورها بوده است. جبال یا جبل شامل منطقهٔ وسیعی از ماد کهن بود که محتمل است جایگزین نام ماد غربی شده باشد، زیرا در بیشتر نوشتهها نام جبال در کنار آذربایجان آمده است. در روزگار جانشینان مأمون که همزمان با دوران زندگی ابن خردادبه بوده، امارت ولایت جبل همره با آذربایجان بوده است (حمزه اصفهانی، 146). سالهای خدمت و زمان انتصاب ابن خردادبه در سمت «صاحب البرید و الخبر» دقیقاً مشخص نیست (کراچکوفسکی، )، IV/148 ولی جای تردید نیست که وی در عهد خلافت معتمد خلیفهٔ عباسی (256- 279ق/870 -892م) مدتی این سمت را داشته است (ابن حجر، 4/96). چنین به نظر میرسد که این شغل موجب آگاهی وسیع ابن خردادبه پیرامون وضع راهها، میزان خراج و اوضاع جغرافیایی و اداری ایران و سرزمینهای اسلامی و غیراسلامی و نیز سبب تألیف کتاب شده باشد. او یکی از ندیمان و خاصّانِ با نفوذ معتمد خلیفهٔ عباسی به شمار میرفت (ابن ندیم، 165؛ کراچکوفسکی، همانجا). مقدسی مینویسد که ابن خردادبه «وزیر خلیفه بود و به دانشهای انباشته در گنجینههای امیرالمؤمنین دست داشت» ( احسن التقاسیم، 362). بیگمان نزدیکی او با خلیفه و شرکت در خوشگذرانیها و سرگرمیهای ادبی و هنری سبب شد که ابن خردادبه جز از رشتهٔ جغرافیا به مطالعه و نوشتن آثاری در زمینههای ادب، موسیقی، طباخی، و غیره نیز بپردازد. این نکته را از نامهای نوشتههای او میتوان یافت. تاکنون 10 اثر از ابن خردادبه شناخته شده است که 8 اثر آن با نامهای: کتاب ادب السّماع، کتاب جمهرهٔ انساب الفرس و النّوافل (یا النّواقل)، کتاب المسالک و الممالک، کتاب الطبیخ، کتاب اللّهو و الملاهی، کتاب الشراب، کتاب الانواء، کتاب الندام و الجلساء (یا النّدماء و...) در الفهرست ابن ندیم آمده است (ص 165). نام دو کتاب دیگر ابن خردادبه را ابن ندیم ذکر نکرده است، ولی در نوشتههای مسعودی و گردیزی نام آنها آمده است. مسعودی در شرح ملاحت تصنیف و چیرهدستی ابن خردادبه در کار تألیف و پیروی مؤلفان معتبر از او، از اثر وی به نام کتاب الکبیر فی التاریخ یاد کرده است (1/22). گردیزی در شرح احوال و انساب ترکان از کتاب اخبار نوشتهٔ ابن خردادبه سخن به میان آورده است (ص 545). آنچه گردیزی بدان اشاره میکند، در کتاب المسالک و الممالک و رسالهٔ مختار من کتاب اللهو و الملاهی نیست. به نظر عبدالحی حبیبی، گردیزی مطالب خود را از کتاب جمهرهٔ انساب الفرس او گرفته است (حبیبی، 7). اما آنچه محتمل به نظر میرسد این است که منظور کتاب اخبار در تاریخ گردیزی همان کتاب الکبیر فی التاریخ باشد. از مجموع آثار ابن خردادبه متأسفانه جز دو اثر المسالک و الممالک و مختار من کتاب اللهو و الملاهی بقیه از بین رفته است. مؤلفان قدیم غالباً به آثار ابن خردادبه اشاره میکنند و گاهی منقولاتی از آنها را به دست میدهند. مسعودی دربارهٔ کتاب الکبیر او چنین مینویسد: «مؤلفان معتبر پیرو او شدند و از او اقتباس کردند و به راه وی رفتند و اگر خواهی صحت این گفتار بدانی کتاب الکبیر فی التاریخ او را بنگر که از همهٔ کتابها جامعتر و منظمتر و پرمایهتر است و اخبار بیشتری دربارهٔ اقوام و سرگذشت ملوک عجم و دیگران دارد. از جملهٔ کتابهای گرانقدر وی المسالک و کتابهای دیگر است که اگر بجویی توانی یافت» (1/22). از نوشتهٔ مسعودی چنین برمیآید که این اثر ابن خردادبه عمدتاً به تاریخ ایران پیش از اسلام اختصاص داشته است. گویا شخصیتی از عباسیان در تألیف کتاب المسالک مشوق ابن خردادبه بوده است (کراچکوفسکی، همانجا) و تنی چند از جغرافینگاران عهد اسلامی آثار خود را زیر عنوان المسالک و الممالک نوشتهاند. ابن ندیم، ابوالعباس جعفر بن احمد مروزی را نخستین نویسندهٔ کتاب المسالک دانسته و نوشته است که اثر او پایان نپذیرفت و خود او در اهواز درگذشت، کتاب وی را به بغداد بردند و به سال 274ق/887م در آنجا فروختند (ص 167). از نوشتهٔ ابن ندیم میتوان چنین نتیجه گرفت که نگارش کتاب ناتمام مروزی احتمالاً مربوط به همین تاریخ بوده است، اما بارتولد معتقد است که همین نوشتهٔ ابن ندیم موجب میشود که نسبت به قدمت نگارش کتاب المسالک و الممالک مروزی تردید روا داشت .(VIII/513) در الفهرست از کتاب المسالک و الممالک ابن خردادبه نیز ذکری به میان آمده است، ولی ابن ندیم از زمان حیات ابن خردادبه سختی به میان نیاورده و تنها وی را از زمرهٔ ندیمان و خاصّان معتمد خلیفهٔ عباسی شمرده است (ص 165). ابن خردادبه اثر خود را به یکی از شخصیتهای سلسلهٔ عباسیان تقدیم داشته و بیآنکه به ذکر نام شخصیت مذکور بپردازد او را به عنوان دوم شخص مخاطب قرار داده است (بارتولد، 13).زندگی ابن خردادبه و زمان تدوین اثر او را دخویه در دیباچهٔ طبع وی از کتاب المسالک به تفصیل آورده است. دخویه میکوشد ثابت کند که ابن خردادبه نخست کتاب خود را در حدود 232ق/847م آخرین سال خلافت الواثق بالله نوشت و پس از آن به تناوب مطالبی بر آن افزود و سرانجام «تحریر دومی» از آن به دست آمد، اما پیش از 272ق/885م در دوران خلافت معتمد کامل نشد (دخویه، مقدمه، .(20 هرگاه تاریخ ارائه شده از سوی دخویه درست باشد، آنگاه دو نکته مشخص میگردد: نخست آنکه ابن خردادبه در روزگار الواثق بالله به ریاست دیوان برید و خبر منصوب گردیده، دیگر آنکه کتاب المسالک وی قبل از کتاب ابوالعباس جعفر بن احمد مروزی نوشته شده است. مارکوارت خلاف نظریهٔ دخویه را ابراز داشته و معتقد است که تاریخ نخستین تحریر کامل کتاب ابن خردادبه پیش از 272ق نبوده است (ص .(390 مارکوارت معتقد است که ابن خردادبه در کتاب خود که دخویه آن را تألیف مقدم و متعلق به سال 235ق/849م میداند از وجود تُغُزْغُزْ در اراضی تورفان آگاهی داشته است. این مطلب علیرغم نظر دخویه نمیتواند مربوط به دوران پیش از 252ق/866م باشد. بارتولد استدلال مارکوارت مبنی بر ردّ نظر دخویه را کافی و قانع کننده نمیشمارد. وی معتقد است محلی که جغرافینگاران عرب جایگاه تغزغز مینامیدند، بنابر مآخذ چینی اقامتگاه ایغوران بود که پس از 225ق/840م توسط قرغیزان از سرزمین مغولستان بیرون رانده شدند و در حدود 252ق در اراضی نزدیک تورفان سکنی گزیدند. از اینجا چنین نتیجه گرفته شده که گویا تغزغز مندرج در مآخذ عربی و اویغوران در مآخذ چینی یکی هستند. بعضی دانشمندان از جمله ماکوارت این نکته را محقق و ثابت شده میپنداشتند. حال آنکه در مآخذ عربی نام تغزغز مدتها پیش از این تاریخ وجود داشته. در نخستین اثر جغرافیایی عربی که دست کم متعلق به نیمهٔ نخست سدهٔ 9م است به سرزمین تغزغز اشاره شده است. طبری نیز از وجود تغزغز در 205ق/820م در ناحیهٔ اسروشنه یاد کرده است (بارتولد، II(I)/554-555 .(VIII/514, کراچکوفسکی مینویسد بعضی از محققان بر این عقیدهاند که اثر جغرافیایی ابن خردادبه تنها یک بار نوشته شده و گویا تاریخ نگارش آن حدود 272ق بوده است، حال آنکه اکثر محققان نظر دخویه را مقرون به حقیقت میشمارد .(IV/148) به هر حال نمیتوان پیرامون این نکته نظر قاطعی ابراز داشت؛ اما اثر مروزی زود به دست فراموشی سپرده شد، و اثر ابن خردادبه انتشار وسیع یافت و از سوی دانشمندان و جغرافی نگاران پس از او مورد استفادهٔ فراوان قرار گرفت. حل این مسأله که مؤلفان قدیم از کدام اثر ابن خردادبه بهره گرفتهاند، تا اندازهای دشوار است. زیرا بنا بر نوشتهٔ دخویه تنها نسخهٔ مختصر شدهای از کتاب المسالک و الممالک وی به دست ما رسیده است. از نقل قول دیگر مؤلفان از ابن خردادبه، چنین استنباط میشود که متن کاملتری از این کتاب وجود داشته است (بارتولد، ؛ VIII/514 دخویه، «شرح لغات مشکل1،» .(7 چنین به نظر میرسد که کتاب جمهرهٔ انساب الفرس و النوافل بیش از دیگر آثار ابن خردادبه، به کتاب المسالک نزدیک بوده است و محتمل است بعضی نقل قولها از این کتاب باشد. از این رو باید مسأله با دقت بیشتری مورد مطالعه قرار گیرد (بارتولد، همانجا). محمد مقدسی به وجود کتاب مختصری از ابن خردادبه اشاره کرده است، ولی معلوم نیست که همان کتاب المسالک باشد، وی پیرامون نوشتههای جیهانی چنین اشارهای دارد: «کتاب او را در 7 مجلد در کتابخانهٔ عضدالدوله بیترجمه (بینام مؤلف) یافتم. برخی آن را از آنِ ابن خردادبه میدانستند. سپس دو کتاب مختصر در نیشابور با ترجمه (نام مؤلف) دیدم که یکی از آنِ همین جیهانی و دیگری از آنِ ابن خردادبه بود و هر دو در مطالب هماهنگ بودند، ولی جیهانی اندکی افزایش داشت ( احسن التقاسیم، 4). سدههای 3 و 4ق/9 و 10م عصر شکوفایی ادب جغرافیایی اسلامی بود. بخش اعظم آثار جغرافیایی این دوره توسط دخویه در مجموعهای زیر عنوان «کتابخانهٔ جغرافینگاران عرب1» به طبع رسید. بنا به نوشتهٔ بارتولد از مجموعهٔ متعلق به سده 3ق/9م کتاب این خردادبه واجد اهمیت بسزایی است و میتوان گفت به تقریب از همه مهمتر است و این دوره را باید عصر کلاسیک ادب جغرافیایی به شمار آورد (همو، .(V/53 اکنون به سختی میتوان منکر این نکته شد که به ویژه کتاب المسالک و الممالک ابن خردادبه ارزشمندترین اثر در ادب جغرافیایی اسلام است. با مطالعهٔ کتاب المسالک میتوان از کیفیات ارضی آسیای مقدّم اسلامی در سدهٔ 3ق آگاهی یافت. اطلاعات جغرافیایی جهان اسلامی در این عصر به مراتب غنیتر از مطالب جغرافیایی جهان باستان و آثار جغرافی نگاران یونانی است. در میان آثار به دست آمده از عهد باستان تنها میتوان به نوشتهٔ ایزیدوروس خاراکسی2 جغرافینگار سدهٔ نخست میلادی پیرامون راهها و تا اندازهای دربارهٔ دریای سیاه و اقیانوس هند اشاره کرد (همو، .(VIII/515 تأثیری که ابن خردادبه بر جغرافینگاران پس از خود بر جای گذارد، بسیار حائز اهمیت است. از مؤلفان قدیمی که از ابن خردادبه متأثر شدهاند، میتوان یعقوبی، ابن فقیه، ابن رسته، ابن حوقل، مقدسی، جیهانی و مسعودی را نام برد (کراچکوفسکی، .(IV/150 ابن فقیه در نوشتههای خود بارها از ابن خردادبه یاد کرده و از آثار او بهره گرفته است. وی خط سیر بازرگانان یهودی و روسی در قفقاز و آسیای مرکزی مندرج در نوشتهٔ ابن خردادبه را به کوتاهی، اما نه چندان موفقیت آمیز ارائه کرده است (همو، .(IV/159 معلوم میشود ابن رسته نیز از تأثیر نوشتههای ابن خردادبه بر کنار نبوده است (همانجا). محمد مقدسی پیرامون جغرافینگاران سلف خود مینویسد: «در کتاب جیهانی همهٔ مطالب اصلی مندرج در آثار ابن خردادبه آمده» ( احسن التقاسیم، 241)، ولی احتمالاً در اینجا تا اندازهای غلّو شده است (کراچکوفسکی، .(IV/23 اصطخری هرگز کتابهای ابن خردادبه وجیهانی را از خود دور نمیکرد (همو، .(IV/198 گردیزی در فصل مربوط به ترکان ضمن شرح مآخذ مورد استفادهٔ خویش از نوشتهٔ ابن خردادبه یاد کرده است (ص 545 - 546) . ادریسی ضمن مطالعات خود پیرامون آب و هوای «اقالیم سبعه» از نوشتههای کسانی چون مسعودی، جیهانی، ابن خردادبه و دیگران بهره گرفته است (ص 5). حمدالله قزوینی نیز در نوشتههای خود دربارهٔ آسیای صغیر، بینالنهرین و به ویژه ایران کاملاً متکی به آثار پیشینیان خاصه ابن خردادبه، یاقوت و زکریای قزوینی بوده است (کراچکوفسکی، .(IV/397 از اثر اسحاق بن حسین جغرافینگار عرب تبار اسپانیا (سدههای 4 و 5ق) با عنوان کتاب آکام المرجان فی ذکر المدائن المشهورهٔ فی کل مکان که در اندلس نوشته شده و تنها نسخهٔ خطی آن در شهر میلان به دست آمده، چنین معلوم میگردد که جغرافینگار نامبرده به صورتی روشن تحت تأثیر محمد بن موسی خوارزمی و ابن خردادبه قرار داشته است (همو، .(IV/234 بارتولد ضمن اشاره به نوشتهٔ مقدسی و هماهنگی مطالب جیهانی با نوشتههای ابن خردادبه چنین نتیجه گرفته است که جیهانی کتاب خود را برپایهٔ اطلاعات گردآوردی شده نوشته، ولی در ضمن از تألیفات ابن خردادبه نیز به مقیاس وسیع بهره جسته است .(I/58) ادریسی و ابن خلدون اثر ابن خردادبه را نیک میشناختند. جغرافی نگاران ایرانی طی سدههای متمادی از آثار ابن خردادبه بهرهمند میشدند که مؤلف ناشناختهٔ کتاب حدود العالم، میرخواند و خواندمیر از آن جملهاند. ابن خردادبه مکتب جغرافیایی خاصی پدید نیاورد، ولی مطالب مندرج در آثار وی مورد استفاده بسیاری از جغرافینگاران بود (کراچکوفسکی، .(IV/150 دانشمندان اروپایی از سالهای 60 سدهٔ 19م از طریق دو نسخهٔ خطی با کتاب المسالک و الممالک ابن خردادبه آشنا شدند. سومین و بهترین نسخهٔ خطی با ترجمهٔ فرانسوی به کوشش دخویه در 1306ق/1889م طبع و نشر یافت. در روسیه دانشمندانی چون کونیک3 و روزن4 در سالهای 70 سدهٔ 19م پیرامون کتاب ابن خردادبه به ویژه در زمینهٔ مطالبی که با خطِ سیر بازرگانان روسی ارتباط داشت، به تحقیق پرداختند (همانجا). بارتولد نیز در این زمنیه اظهار نظرهایی دارد .(VIII/513-515) دخویه را باید از برجستهترین محققانی دانست که تاکنون به تحقیق پیرامون این اثر ابن خردادبه پرداختهاند. این کتاب که بیشتر حاوی اطلاعات جغرافیایی است، با شرح چگونگی زمین با بهرهمندی از نوشتهٔ بطلمیوس آغاز میگردد. مؤلف در مقدمه متذکر میشود که جغرافیای بطلمیوس را از زبانی دیگر ترجمه کرده است (ص 3)، ولی از زبانهای یونانی و سریانی که متن جغرافیایی بطلمیوس بدان زبانها موجود بوده، نامی نبرده است. بارتولد از قول نالینو چنین اظهار عقیده کرده است که ابن خردادبه جغرافیای بطلمیوس را برای رفع نیازمندیهای خویش ترجمه کرده بوده، ولی به انتشار آن نپرداخته است .(VIII/515) ابن خردادبه در باب ترجمهٔ اثر بطلمیوس چنین نوشته است: «دریافتم که بطلمیوس مرزها را معلوم کرده و آن را به زبان اعجمی (بیگانه) نوشته است، ولی من آن را به زبان صحیح (عربی) نوشتهام» (ص 3). مؤلف در حالی که خود را مترجم کتاب بطلمیوس معرفی میکند، به نقل خبری از وی میپردازد که در متن یونانی کتاب موجود نیست و آن این است که در دوران حیات او در زمین جمعاً 200 ،4شهر وجود داشته (ص 5)، حال آنکه در کتاب بطلمیوس این سخن دیده نمیشود (بارتولد، .(VIII/515 ابن خردادبه گر چه اثر بطلمیوس را مورد مطالعه و بررسی قرار داده، با اینهمه کتاب خود را به شیوهٔ دیگری نگاشته که مغایر با نوشتهٔ بطلمیوس است. در المسالک ابن خردادبه تقسیمات نجومی به کناری نهاده شده است. در المسالک راهها مقام نخست را احراز نمودهاند. مؤلف با دقتی وافر به شرح جادههایی پرداخته است که ایالات و شهرها را به یکدیگر پیوند میدهند. بخش عمدهٔ کتاب شامل شرح راهها با درجات مختلف است. مؤلف پس از شرح کوتاهی پیرامون جهت قبله در کشورهای گوناگون (ص 5)، صفحاتی را به بحث در پیرامون ناحیهٔ سواد در جنوب بینالنهرین اختصاص داده و در آنها از تقسیمات اداری و وضع مالیاتها (ص 5 - 15) و تاریخچهٔ آنها (در بخشهای مختلف) یاد کرده است. بر اثر این اطلاعاتِ ارزشمند میتوان بودجهٔ خلافت را در سدهٔ 3ق/9م معلوم و مشخص کرد (کراچکوفسکی، .(IV/149 کتاب حاوی شرحی از شاهان اساطیری است. مؤلف ضمن استفاده از مآخذ ایرانی به ذکر القاب شاهان ایران، روم، ترک، چین، هند و دیگر کشورها پرداخته است. یکی از نکات قابل توجه در این بخش عنوان فرمانروایان روسیه و اسلاوهاست که تلفظ روسی آن به صورت «کنیاز1» بوده و ابن خردادبه آن را «قناز» نوشته است (ص 16-17). از این رو وی را میتوان در زمرهٔ نخستین مطّلعان در پیرامون اقوام اسلاو و روسیه دانست که تا روزگار وی به درستی شناخته نشده بودند. یکی دیگر از خدمات برجستهٔ ابن خردادبه آن است که وی از وجود فرمانروایانی در روزگار اردشیر که جدا جدا بربخشهایی از سرزمین ایران و توابع آن فرمان میراندند، خبر داده است. این نکته خود نشانهای از وجود گونهای حکومت فدرال در آن روزگار بوده است. بعضی از شاهان محلی بر حسب وضع سرزمین و منطقهٔ تحت فرمانروایی آنان، عنوان بزرگ داشتند و برخی فاقد این عنوان بودند. نکتهٔ مهم آنکه ابن خردادبه با ذکر عناوین فرمانروایان، نامهای سرزمینهای تابع دولت مرکزی ایران را نیز ارائه کرده است (ص 17- 18). این نکته از دیدگاه تحقیقات اجتماعی و سیاسی ارزشمند است. ابن خردادبه در آغاز از راههایی بحث میکند که از شمال بغداد تا آسیای مرکزی و جنوب آن تا هندوستان کشیده شده بود. وی از مطالبی پیرامون نواحی بین راهها، تقسیمات اداری و میزان خراجها بحث میکند و گاه به نقل اشعاری دربارهٔ نام نواحی مورد اشاره میپردازد. شرح راه دریایی به هندوستان و چین با جاذبیت بیشتری ارائه شده است. مؤلف در این شرح از داستانهای دریایی نیز استفاده کرده است. در کتاب از کالاهای دریاها و جزیرهها و نیز از حیواناتی چون فیل و کرگدن سخن رفته است (ص 60 -71). مؤلف از آیین مردم جاوه و فرقههای مذهبی هند نیز سخن رانده است (ص 66 - 68؛ فران، .(I/21-23 وی در وصف راههای نواحی شرقی به شرح راههایی که از مدینه به خراسان منتهی میشوند، پرداخته و جزئیات راهها را از بغداد به نهروان، خانقین، قصرشیرین، شهرزور، کرمانشاه، نهاوند، اصفهان با ذکر روستاها، همدان، قزوین، ابهر، زنجان، ری، خوار، سمنان، قومس، هفت کند، بهمنآباد، خسروگرد، نیشابور، کهندز (قهندز)، باخزر، جوین، بیهق، طوس، سرخس و غیره آورده است (ص 18- 25). وی در این بخش به نکتهٔ مهمی دربارهٔ سرزمین ماد اشاره کرده و مینویسد سرزمین ماد (کورالجبل) به دو بخش منقسم میشود و خراج آن به دو ناحیه ارسال میشود. بخش نخست شامل ماسَبَذان، مهرگان کَدَک (مِهْرِجانْ قَذَق) و دینور است که خراج آن به کوفه فرستاده میشود و دیگری خراج نهاوند و همدان و قم است که به بصره ارسال میشود (ص 20). بخش دیگر کتاب شرح راههایی است که از چاچ به سرزمین ترکان منتهی میشد و تا مرز چین امتداد داشت (ص 25- 29). بخش بعد از آن شامل راههایی است که تا سرزمین ترکان توغوذ - اوغوذ (تُغُز غز)، تبت، قارلوق (خَرُلُخ)، کَیْماک، غُزّ، پچناک (بَجاناک) و قرقیز (خِرخیز) کشیده شده بود (ص 29-31). ابن خردادبه نام قپچاقها را به موازات کیماکها ذکر کرده و آنها را قومی جدا شمرده است (بارتولد، .(V/550 وی سپس جزئیات راه میان مروشاهگان (مروالشّاهجان) تا طخارستان و راه چغانیان و راه بلخ به طخارستان و سغد و میزان خراج هر یک از نواحی را یاد کرده است (ص 32- 39). بنا به نوشتهٔ بارتولد مفصلترین نوشتهٔ قدیمی پیرامون راههایی که از ترکستان غربی به ترکستان شرقی منتهی میشوند، از ابن خردادبه و قدامهٔ بن جعفر است .(V/53)ابن خردادبه سپس به شرح راههای داخل ایران و نواحی جنوبی کشور و میزان خراج آنها از جمله اهواز و راه آن تا فارس، اردشیر خُرّه، اصطخر، ارگان (ارّجان)، دارابگرد، فسا و راه شیراز به کرمان و سیستان و شیراز - نیشابور و شیراز - دارابگرد، اصطخر - سیرجان و کرمان و مکران تا سند پرداخته است (ص 41-57). او ری، اصفهان، همدان، نهاوند، مهرگان کدک، ماسبذان، قزوین، زنجان، ابهر، خمسه، طالش و دیلم را به نام سرزمین پهلویان (بلاد البهلوّیین) نامیده و سپس راه اهواز - اصفهان، فارس - اصفهان، اصفهان - ری، بغداد - بصره و بصره - عمان را مشروحاً آورده است (ص 57 -60). متعاقب آن به راههایی دریایی از بصره و آبادان به سوی شرق تا عمان و هند و سرندیب و چین با ذکر کالاها و آیین و معتقدات مردم نواحی مختلف اشاره کرده است (ص 60 -72). در کتاب شرح راههای غرب آسیا و شمال افریقا تا اروپا و اسپانیا نیز آمده، ولی راههای سرزمینهای تابع روم شرقی با تفصیل بیشتری ارائه شده است. وی در این بخش عمدتاً به اظهار نظرهای مسلم بن ابی مسلم جَرْمی اشاره کرده و به نقل مطالب وی پرداخته است (ص 105). پس از آن راههای شمال از ارمنستان و گرجستان و ارّان تا دربند و سرزمین خزران و شهرهای خزر و سمندر و رابطهٔ آنها با سرزمین اسلاوها را مورد بحث قرار داده است (ص 122-124).در کتاب به راه آذربایجان و قفقاز در جهت جنوب تا بغداد و مکه و مدینه و جنوب عربستان نیز اشاره شده و در این طریق نام منازل از بصره تا مکه، یمامه تا مکه، عمان تا مکه، مصر تا مکه و دمشق تا مکه آمده است (ص 146-150). ابن خردادبه مطالب بسیار مهم و ارزشمندی پیرامون دو خط سیر بازرگانان یهودی از اروپا به هندوستان و چین از طریق بندر قلزم و بحراحمر و نیز از طریق انطاکیه و فرات ارائه کرده است (ص 153-154)، حال آنکه در مآخذ اروپایی آگاهی مشروحی پیرامون این راههای بازرگانی نمییابیم (بارتولد، .(VI/369 در کشورهای اسلامی بازرگانان مشهور را که بنا به نوشتهٔ ابن خردادبه یهودی بودند و به زبانهای عربی، فارسی، رومی، اروپایی (الافرنجیهٔ)، اندلسی و اسلاوی (الصقلبیهٔ) گفت و گو میکردند و میان دریای مدیترانه، دریای سرخ، هندوستان و چین رفت و آمد داشتند، «الراذانیهٔ» مینامیدند (ص 153). برخی این واژه را به صورت رهدانیه یا راهدانیه (راهدانان) آورده و آن را فارسی دانستهاند (بارتولد، ؛ IV/346 دخویه، «شرح لغات مشکل»، .(3 ابن خردادبه تصویری از راههای دریایی ارائه کرده است که سواحل جنوب و شرق آسیا تا شبه جزیرهٔ کره را دربرمیگیرد. بنا به نوشتهٔ او گروهی از مسلمین در این نواحی سکنی داشتند (بارتولد، .(VI/369 یکی از مطالب دیگر کتاب مربوط به خط سیر بازرگانان روسی از راه رودهای دُن ( تنیس، نهر الصقالیه ) و ولگا، خملیج (شهر خزر) و دریای مازندران به سوی جنوب است (ابن خردادبه، 154؛ کراچکوفسکی، .(IV/149 در کتاب المسالک بخشهایی نیز وجود دارد که بنا بر نوشتهٔ کراچکوفسکی احساس میشود به تدریج و با گذشت زمان افزوده شده است. یکی از آنها بخش مربوط به زمین است که بسیاری از مطالب آن نارون به نظر میرسد (همانجا) و از آن جمله است مطالب مربوط به عجایب جهان و بناهای مشهور که در آن به کاوشهایی در اهرام مصر در زمان احمد بن طولون اشاره کرده است (ابن خردادبه، 159). شرحی که پیرامون سفر سلاّم التُّرجُمان ارائه شده است در بعضی موارد ناروشن است (همو، 162- 168). کتاب ابن خردادبه از دو عنصر بالنسبه متفاوت ترتیب یافته است. از یک سو میتوان در آن اطلاعات رسمی و بسیار مهمی را پیرامون راهها، مسافات، میزان خراج، القاب، عناوین و غیره مشاهده نمود، و از سوی دیگر با مطالبی پیرامون شگفتیها آشنا گردید که تا اندازهای دور از باور است. او از میان جغرافینگاران عهد اسلامی نخستین کسی بود که راه خشکی بغداد تا چین را در کتابش معین کرد (بارتولد، .(V/54 یاقوت بعدها ضمن اشاره به سفر تمیم بن بحر از همین خط سیر یاد کرده است، ولی متأسفانه به زمان این سفر اشاره ندارد (1/840). گرچه ابن خردادبه طبق نوشتهٔ مقدسی به بایگانی خلیفه دست داشته ( احسن التقاسیم، 362)، با اینهمه بیشتر به دریافتها و نوشتههای خود استناد کرده است. اشتیاق او به جهانگردی نیز سبب ارائهٔ اطلاعات جالبی به ویژه در مسیرهای قدیمی شده است. عدم یکدستی در تدوین المسالک و الممالک از اظهارنظرهای متفاوت جغرافینگاران عرب پیرامون آن معلوم و مشخص میگردد (کراچکوفسکی، .(IV/150 کتاب دیگرِ ابن خردادبه یعنی مختار من کتاب اللهو و الملاهی یکی از اسناد مفید و معتبر دربارهٔ تاریخ موسیقی و شعر فارسی پیش از اسلام است. در این رساله نام برخی آلات موسیقی ایرانی و غیرایرانی و بعضی اصطلاحها و مقامها و نیز یک سرود فارسی (پهلوی) از باربد، مرکّب از 3 مصراع دیده میشود (محمدی، 316-317). بخشهایی از مطالب این رسالهٔ کوتاه به صورت پراکنده و گاه با تحریفهایی در بعضی مآخذ عربی آمده است (همو، 317). ابن خردادبه در این رساله از 4 پرده در موسیقی بحث کرده که مطالب آن به نقل از وی با اندک تغییری در کتاب مروج الذهب مسعودی (4/133) آمده است. ابن خردادبه مطالب مذکور را به نقل از شخصیتی رومی به نام فیذرس یا فندروس ارائه کرده است که برخی آن را به احتمال ثودروس میدانند و صورتلاتینی آن تئودروس1 است (محمدی،318؛مسعودی، همانجا؛ ابن خردادبه، 318، حاشیه). نکتهٔ جالب آنکه با وجود نقل قول از شخصیت رومی در متون عربی، اصطلاحات فارسی چون زیر و بم دیده میشود (مسعودی، همانجا). ابن خردادبه در این رساله افزون بر ذکر نام آلاتموسیقی، شیوهٔ نواختن نوازندگان ایرانی و هماهنگی در نواختن آلات موسیقی را یاد کرده و به ذکر سازهایی چون عود، طنبور، نای، زنامی، سرنای (سورنای - زورنای)، مستج (مشته) که احتمالاً همان چغانه است (ملاح، 29)، صنج (چنگ)، ونج که هفت تار سیم دارد و در زبان هندی آن را «ونیا» گویند، پرداخته است (همان، 29، 32). وی در این رساله به سازی اشاره کرده که نزد نبطیان و جرامقه متداول بوده و آن را «غندور» مینامیدند و گویا شبیه طنبور بوده است (محمدی، 319). مسعودی این ساز را «غیروار» و جمع آن را «غیروارات» نوشته است (4/132)، نیز از نوازندهٔ معروف ایران بهلبذ (باربد؟) یاد کرده که اهل مرو و بزرگترین موسیقیدان زمان خسرودوم (خسروپرویز) بود و عود را نیک مینواخت و همراه با کلام موزون، تغنّی و ترکیب الحان میکرد (محمدی، 319). مسعودی در مورد موسیقی دانان با اعتقاد و اطمینان به نقل قول از ابن خردادبه پرداخته است (4/131- 138)، ولی ابوالعلاء معری (ص 509) و ابوالفرج اصفهانی (1/19، 5/3) در صحت مطالب ارائه شده از سوی ابن خردادبه ابراز تردید کردهاند.