اِبْنِ حَمْدون، ابوالمعالی، محمد بن حسن، ملقب به کافی الکفاهٔ (495-562ق - 1102-1167م)، ادیب و شاعر بغدادی. خاندان وی همه اهل علم و فضل بودند. پدرش که ظاهراً مشاغل دیوانی نیز داشته است. در محاسبات و امور اداری صاحبنظر بود و کتابی در همین باب تألیف کرده است (ابن خلکان، 4/382). برادرانش ابونصر و ابوالمظفر نیز به کار کتابت و ادب اشتغال داشتند (ابن خلکان، 4/380؛ صفدی، الوافی، 2/357؛ قس: ابن فوطی، 2/1161، 1166 که خویشاوندی این دو را به گونهای دیگر بیان کرده است). فرزندش ابوسعد (د 608ق/1211م) مردی گرانمایه و سخت کتابدوست بود و با یاقوت دوستی داشت. هموست که در پاسخ یاقوت گفته است: خاندانش از اعقاب سیف الدولهٔ ابن حمدان بن حمدون بودهاند (یاقوت، 9/184- 189). ابن حمدون خود از کودکی نزد بزرگانی چون اسماعیل بن فضل جرجانی دانش آموخت (ابن دبیشی، 19) و سرانجام در روزگار خلافت المقتضی لامرالله (530 - 555ق/1136-1160) شغل دیوانی یافت و به مقام «عارض العسکر» (محاسب یا بازرس سپاه) رسید (نک: عمادالدین، 1(1)/184، که منبع همهٔ نویسندگان پس از خود بوده است). تاریخ دقیق منصوب شدن وی به این مقام معلوم نیست، اما میدانیم که او در 556ق یعنی در آغاز خلافت المستنجد هنوز در این مقام باقی بوده است (ابن جوزی، 10/199؛ نیز نک: فهد، 246؛ که انتصاب او را در همین سال دانسته است). سپس در شمار نزدیکان المستنجد درآمد و با او در باب ادب، انجمن میکرد و حتی شعری نیز از قول خلیفه روایت کرده است (صفدی، همانجا؛ ابن خلکان، 4/381؛ ابن تغری بردی، 5/375). وی سرانجام به ریاست «دیوان الزمام» (نظارت عالی امور مالی) برگزیده شد (عمادالدین، همانجا؛ ابن شاکر، 3/323)، اما پس از چندی خلیفه بر او خشم گرفت و به زندانش افکند و در 562ق در زندان درگذشت (عمادالدین، همانجا) و در مقابر قریش در بغداد به خاک سپرده شد (ابن جوزی، 10/221-222). ابن حمدون شعر نیز میسرود. نمونههایی از شعر او را عمادالدین (1(1)/184- 185) و دیگران نقل کردهاند، اما او همهٔ شهرت خود را مدیون کتابی است که به تذکره شهرت دارد. این مجموعه در واقع جُنگی است که علاوه بر نکتههای فراوان و گوناگون ادبی، نمونههای متعددی از عهدنامهها، بیعتنامهها، مقامهها، محاضرات، فرمانها و امثال آنها که بایستی توسط کاتبان، به نام خلفا و وزرا تدوین میشد، فراهم آمده بوده است. ظاهراً پس از مرگ مؤلف بود که کتاب شهرتی فراگیر یافت و مورد استفاده و ستایش همگان قرار گرفت (نک: ابن دبیتی، ابن خلکان، ابن تغری بردی، همانجاها؛ صفدی، نصرهٔ الثائر، 64، که آن را در شمار مجموعههای بزرگ ادب عربی چون اغانی و عقدالفرید و البیان و التبیین دانسته است). قلقشندی نمونههای متعددی - حتی نامهٔ امام علی(ع) به مالک اشتر را - از همان کتاب نقل کرده است ( صبح الاعشی، 9/283، 10/12، 13/213، 14/128). با اینهمه گویی ابن حمدون در علوم ادب چندان دستی نداشته است و شاید به همین جهت باشد که کمتر کسی به نقل نکات ادبی از کتاب او دست زده است. ابن اثیر هم (2/29) که نکتهٔ انتقاد آمیز او را دربارهٔ شعری آورده، سخت او را استهزا کرده، گوید: این سخن کسی است که مزهٔ فصاحت و بلاغت را نچشیده است. همهٔ نویسندگان به تقلید از عمادالدین (همانجا) این کتاب را موجب تیرهبختی نویسندهاش دانسته و گفتهاند چون المستنجد برخی روایات کتاب را حملهٔ مستقیمی به دستگاه خلافت عباسی میپنداشت، وی را به زندان افکند. چنانکه اشاره شد تذکرهٔ ابن حمدون انتشار گستردهای یافت، اما اینک نمیدانیم آیا در میان نسخههای متعدد و پراکندهای که در گوشه و کنار جهان محفوظ است، نسخهای کامل و شامل آن 12 جلدی که در دست گذشتگان بوده (مثلاً نک: ابن شاکر، همانجا؛ صفدی، الوافی، همانجا) میتوان فراهم آورد یا نه. آنچه اینک از این کتاب میشناسیم، مجلداتی است در کتابخانههای ازهریه، توپکاپی، سلطنتی برلین، اسکوریال، نیویورک، منچستر و موزهٔ بریتانیا، دانشگاه لیدن، انستیتوی خاورشناسیشوروی ؛ GAL,I/333¥þ÷ø‘ûù÷‘¡“‘—îöþ§¤‘úê و...(نک: .(GAL,S,I/493 در آستان قدس نیز نسخهای شامل بابهای 33، 34 و 35 موجود است (آستان، 7/243). تا آنجا که اطلاع داریم دو بخش از این کتاب به چاپ رسیده است: جلد سوم در قاهره (1345ق/1927م) و باب 44، به کوشش هلال ناجی (1976م). مؤلف در آغاز تذکرهٔ خود فهرست نسبتاً جامعی داده است که اینک دست کم یک نسخهٔ مجزا از آن در وین (شم 383) موجود است (فلوگل، .(I/357 حاجی خلیفه (1/383) اشاره میکند که محمود بن یحیی سالم، از تذکره، مختصری تدارک دیده و آن را منتخب الفنون نامیده است. اینک 3 نسخهٔ منتخب از تذکره میشناسیم که شاید با آنچه حاجی خلیفه دیده، یکی باشد: المنتخب المختار فی النوادر و الاشعار، نسخهٔ موجود در کتابخانهٔ گوتا به شماره 2137 (پرچ، )؛ IV/166 نسخهٔ موجود در کتابخانهٔ پارس به شماره 3325 (دوسلان، 582 )؛ نسخهٔ موجود در کتابخانهٔ انستیتو خاورشناسی شوروی به شمارهٔ 9045 (خالدوف، .(I/401