اِبْنِ حِرْزِهِم، علی بن اسماعیل بن محمد بن عبدالله (د 559ق/ 1164م)، فقیه و صوفی مغربی. وی اهل فاس بوده و کنیهاش را ابوالحسن گفتهاند و نسبش را به عثمان بن عفّان رساندهاند (ابن زیات، 71، 147؛ ابن ابی زرع، 265؛ ابن ابّار، 3/232). ضبط دیگر نام او ابن حِرِزم و ابن حرازِم است (سبکی، 6/258) که ظاهراً بیشتر در تداول عامه به کار میرفته است (یافعی، 3/331). وی در سراسر مغرب، مورد تکریم و احترام بوده تا جایی که او را رئیس الفقهای آن دیار خواندهاند (یافعی، 3/332؛ نیز سبکی، 6/259؛ ابن قنفذ، انس الفقیر، 12). در منابع، او را فقیه، حافظ، زاهد، عالم، محدث، مفسر و نحوی گفتهاند (همانجاها؛ نیز ابن زیارت، 147، 148؛ ابن ابار، همانجا). وی مردی زاهد و پرهیزگار بود و به اغراض دنیایی اعتنایی نداشت. نقل کردهاند که پس از مرگ پدر، سهم الارث خویش را به اصرار به برادرش ابوالقاسم بخشید (ابن زیات، 149؛ بابا تنبکتی، 198). در آن روزگار عقاید و آثار امام محمد غزالی در میان دانشمندان مغرب به شدت مورد مناقشه و بحث و جدل بود؛ طبعاً ابن حرزهم نیز به بررسی آراء و کتب غزالی، به ویژه احیاء العلوم، پرداخت. گویند مدتی گوشه گرفت و به مطالعهٔ دقیق این اثر مشغول شد، تا سرانجام آثار انکار در وی پدید آمد و حتی آراء غزالی را بدعت و خلاف سنت تشخیص داد (ابن زیات، 148؛ یافعی، 3/331، 332؛ سبکی، همانجا). از این روی فتوا به سوختن تمامی نسخههای کتاب احیاء العلوم داد، و از حاکم وقت نیز خواستار تأیید و اجرای این فتوا شد. جمع آوری نسخههای احیاء در روز پنجشنبه پایان گرفت و قرار وی و دیگر فقها بر آن بود که فردای آن روز، کتابها را جملگی بسوزانند (ابن زیات، همانجا؛ یافعی، 3/332). ظاهراً این نخستین بار نبود که در مغرب با آثار غزالی چنین رفتاری میشد. قبلاً نیز فقها و دستگاه حکومتی در این باب چنین تصمیمی گرفته بودند و خود ابن حرزهم نیز در جوانی دربارهٔ آن از فقها استفتاء کرده بود (ابن زیات، 72، 73؛ ابن قاضی، 2/552). لیکن این بار بر پایهٔ گزارش برخی منابع کار احراق نسخ احیاء در نتیجهٔ خوابی که ابن حرزهم دید، به انجام نرسید (ابن زیات، 148؛ سبکی، 6/259؛ 260). پس از این واقعه وی بار دیگر به مطالعهٔ احیاء العلوم پرداخت و به موافقت این کتاب با قرآن و سنّت معتقد شد (همانجاها؛ سبکی، 6/260). بعید نیست که رابطهٔ عموی ابن حرزهم با غزالی (ابن زیات، 71-72) در تغییر عقیدهٔ وی مؤثر بوده باشد، از این پس تمایل به تصوّف در او پدید آمد و به تدریج قوت گرفت، به طوری که همهٔ کسانی که از او سخن گفتهاند او را با عنوان صوفی یاد کردهاند (همانجاها؛ نیز قس: ابن قنفذ، انس الفقیر، 12؛ مقری، 5/241، 242). ابن زیات میگوید (همانجا) که وی در تصوف بر طریقهٔ ملامتیّه بوده است. وی سرانجام، ابن عربی (ابوبکر محمد بن عبدالله اندلسی، د 543) را - که از مریدان حجهٔ الاسلام غزالی بود - به شیخی برگزید و از او خرقه دریافت داشت (ابن قنفذ، همان، 93؛ بابا تنبکتی، مقری، همانجاها)؛ پس تصوف ابن حرزهم میبایست تصوفی معتدل، از آن نوع که غزالی بدان پایبند بود، باشد، وی کتاب احیاء العلوم غزالی را همواره مورد ستایش قرار میداد (بابا تنبکتی، همانجا) و ظاهراً مدتی نیز به تدریس کتاب الرعایهٔ محاسبی اشتغال داشته است (ابن زیات، 319؛ ابن ابی زرع، 270). وی در راه تصوف، انزوا پیش نگرفت و از اجتماع و مجالس درس و وعظ نبرید. پس از آنکه به شهر مراکش کوچید شاگردان و پیروان بسیار یافت (بابا تنبکتی، همانجا؛ ابن قاضی، 2/464) که از میان آنان دو تن نامبردارترند: یکی ابو مدین الغوث (ه م) عارف عالی مقام (ابن زیارت، 317؛ ابن ابی زرع، همانجا) که به گفتهٔ مقریتلمسانی (5/242) از ابنحرزهم خرقه گرفت و دیگری ابوعبدالله تاودی (بابا تنبکتی، همانجا). اما جانشینش در وعظ و ارشاد و تدریس الرعایهٔ عیسی بن الحداد (ابن قاضی، 2/502) بوده است. وی هیچ گاه از دعوت مردم به زهد، توبهدادن و راهنمایی قوم باز نایستاد (باباتنبکتی، همانجا)، و با امرا و حکام با شجاعت و تا حدّی درشتی روبهرو میشد (ابن زیات، 150، 151؛ ابن قنفذ، انس الفقیر، 25). نمونهای از شجاعت او در مقابلهٔ با امراء ماجرای ابوالحکم ابن برّجان (ه م) است که از صوفیهٔ پیرو امام غزالی و از مخالفان جدّی دستگاه حکومتی بود. ابن برجان را به جرم تأویل محکوم کردند و پس از مرگش، سلطان امر داد که جسد وی را در مزبله بیندازند. چون ابن حرزهم از این حکم با خبر شد، دعوتی علنی از مردم کرد تا به تشییع جنازهاش بشتابند و او را «فاضل فقیه و زاهد» خواند. دعوت وی البته کارگر افتاد و جنازهٔ ابوالحکم با احترام تمام به خاک سپرده شد (ابن زیات، 148، 149). کرامات و مکاشفات بسیاری نیز به او نسبت دادهاند (نک: ابنزیات، 150، 153؛ ابن قاضی، 2/464، 465) و از جملهٔ این کرامات، یکی پیشگویی زمان مرگش بوده است (ابن زیات، 149، 150؛ ابن ابی زرع، 265). وفات او در آخرین روز، یا به قول ابن زیات در اواخر شعبان در زادگاهش روی داد و همانجا دفن شد (ص 147). و چنانکه از گفتهٔ باباتنبکتی (همانجا) برمیآید، مدفنش نزد مردم از مزارات متبرک شمرده میشد، و ظاهراً بدین سبب بود که سلطان محمد بن عبدالله در 1177ق/1763م امر به بنای گنبدی بر گور او کرد (ناصری، 8/19). آرامگاه ابن حرزهم تقریباً در 15 کیلومتری جنوب شرقی فاس قرار دارد و به نام خود او «سیدی حَرازم» خوانده میشود و زیارتگاه مردم است ( 2 EI).