اِبْنِ حاج، ابوالحسن، جعفر بن ابراهیم بن احمد معافری ملقب به ذوالوزارتین (د پس از 510ق/1116م)، شاعر مغربی. سال تولد او روشن نیست و دربارهٔ زندگی او نیز اطلاعات بسیار اندکی در دست است. ابن خاقان که هم روزگار اوست، در خلال عبارتهای مسجّع خود، تنها اشاراتی بسیار کوتاه به زندگی او کرده است (ص 139). وی در لورقه1، در خاندان «جلالت و وزارت» به دنیا آمد (ضبی، 241؛ عماد، 2/139). ابن سعید ( رایات، 112) از وی در شمار اعیان لورقه در سدهٔ 6ق/12م نام برده و ابن دحیه (ص 175) در وصف بزرگی او چیزی فروگذار نکرده است. رابطهٔ نزدیک ابن حاج با ابوعیسی بن لیّون حاکم لورقه را میتوان تأییدی بر این گفتهها دانست (ابن خاقان، 139-140؛ مقری، نفح، 4/245). ابن دحیه (ص 177) وی را وزیر خوانده است، اما از چند و چون وزارت وی گزارشی در دست نیست. چگونگی تحصیلات او نیز روشن نیست، جز اینکه میدانیم در 494ق/1101م شاگرد ابوعلی صدفی (د 514ق/1120م) بود و کتاب ریاضهٔ المتعلمین ابونعیم را نزد وی خواند (ابن ابار، المعجم، 69)، شاید در نتیجهٔ همین گونه آموزشها بوده که ابن دحیه (همانجا) او را مردی با دستمایهٔ علمی و ادبی کلان معرفی کرده است. ظاهراً وی در جوانی، به قصد کسب مقام و ثروت به معتمد بن عباد آخرین فرمانروای خاندان بنیعباد در اشبیلیه روی آورد، اما معتمد، احتمالاً به دلیل پریشانیهای سیاسی به او توجهی نکرد. این رفتار بر او بسی گران آمد و با سرودن شعری در نکوهش این خاندان، اشبیلیه را ترک کرد (ابن خاقان، 143؛ ابن دحیه، همانجا؛ ابن سعید، المغرب، 2/280). شاید دو بیت غمانگیزی که در بدی روزگار سروده (عماد، 2/147؛ ابن سعید، همانجا) اشارهای به همین دوره از زندگی او باشد. وی در دورهٔ کوتاهی از زندگی، به بادهگساری و خوشگذرانی روی آورد، اما از آن پس، پرهیزگاری پیشه کرد و گوشهٔ عزلت گزید (ابن خاقان، 139). ظاهراً این دگرگونی در شیوهٔ زندگانی او پس از رویگردانی از بنی عباد بوده است. ضبی (ص 241) و ابن خاقان (همانجا؛ قس: ابن سعید، المغرب، 2/477) ضمن اشاره به این بخش از زندگانی او شخصیت و صفات فردی و به ویژه بخشندگی و بزرگواری او را ستودهاند. این ویژگی در پارهای از سرودههای او نیز دیده میشود (سلفی، 156، 2 بیت؛ عماد، 2/144، دو بیت و قطعهای در 4 بیت). گرچه وی را پیشگام در نثر و نظم (ضبی، همانجا) و نوآور در قافیهپردازی و سجع نویسی (ابن ابار، المعجم، 69) دانستهاند، اما هیچ نمونهای از نثر او در دست نیست، از شعر او نیز ستایش بسیار شده، ابن خاقان (ص 139) آن را چنان پرشور و زیبا دانسته که گفته است، گویی از شعر اوست که زیبایی به چنگ آمده است، و ابن دحیه (ص 175) شعر او را از سرخی ناشی از شراب برگونهٔ میخوارگان لطیفتر دانسته است. آنچه از اشعار او برجای مانده، شامل قطعههایی در وصف، مدح، غزل و گاه هجاء و نیز مخمسّی مرثیهگونه است که آن را در روزگار آشوب اندلس و در رثای ابن صمادح سروده است (عماد، 2/141).در میان اشعار او گاه غزلیاتی لطیف دیده میشود (همو، 2/146؛ ابن دحیه، 176). ابن خاقان (ص 140- 143) 85 بیت از اشعار او را ضبط کرده، و افزون بر آن در دیگر مآخذ (عماد، 2/139- 145، 3/487؛ ابن ابار، حلهٔ السیراء، 2/176؛ ابن سعید، رایات، 113) جمعاً 23 بیت، بجز مخمس او، آمده است. مقری ( نفح، 5/243- 245) نیز مخمس او را در 13 بند آورده که ظاهراً متن کامل آن است و عماد (2/141) تنها 6 بند از آن را یاد کرده است. از سال درگذشت ابن حاج هیچ گزارشی در دست نیست و این شاید بدان سبب است که اشارات ابن خاقان به زندگی او در زمان حیات او بوده و دیگر مآخذ که تقریباً همه به نوشته وی استناد کردهاند، از این نکته درگذشتهاند. با اینهمه خوب است به این دو نکته اشاره کنیم که: ابن حاج در محرم 517ق/1123م شعری برای ابوبکر بن رحیم سروده است (ابن خاقان، 142) و عماد (2/139) گفته است که وی پس از 500 ق مدتی دراز زیست و تاریخ سرودن شعر یاد شده را نیز 519ق دانسته است. ابن حاج دیوان شعری داشته (ابن ابار، المعجم، 69) که پس از او از دست رفته است، چه، برای ابن ابار اشعاری از ابن حاج خوانده شده که او «آنها را در دیوان شعر وی نیافته». پس گمان میرود که دیوان او تا سدهٔ 7ق/13م موجود بوده است. افزون بر این، مقری ( ازهار الریاض، 2/254) به نقل از ابن خاتمه کتابی به نام محک الشعر به او نسبت داده، اما کنیهٔ او را ابواحمد نوشته است. ابن حاج دارای فرزندی به نام عبدالله بوده که ابن سعید ( المغرب 2/276) چند بیت از اشعار او را نقل کرده است.