اِبْنِجَزّار، ابوجعفر احمد بن ابراهیم بن ابی خالد جزار (د 369ق/ 979م)، پزشک و مورخ مشهور مغربی. نخستین گزارشگر زندگی این دانشمند، ابن جلجل (د 377ق/987م) است که گزاش او با اندکی کاستی و افزودگی منشأ نوشتههای بعدی شده است. ابن جلجل با اینکه معاصر ابن جزار بود، تاریخ تولد و وفات او را یاد نکرده و منابع بعدی نیز غالباً متذکر آن نشدهاند، اما ابن عذاری (1/237) که حدود 3 قرن پس از ابن جزار میزیسته تاریخ مرگ او را ضبط کرده است و از آنجا که به اخبار مغرب دسترسی داشته، گفتهٔ او دور از اعتبار به نظر نمیرسد. از این رو اقوال متعدد و متناقض حاجی خلیفه که گاهی او را اندلسی و مقتول قبل از 400 ق، و گاه درگذشتهٔ 400ق و گاه بعد از آن قلمداد کرده است، درست نمینماید (نک: 1/896، 2/946، 1126). ابن جزار در قیروان زاده شد. از تاریخ تولد او اطلاعی در دست نیست، اما با توجه به اینکه در هنگام مرگ کمی بیش از 80 سال از عمر او میگذشت (ابن جلجل، 89 -90)، میبایست چند سال پیش از 289ق/902م متولد شده باشد. پدر و عمویش طبیب بودند. ظاهراً او نیز پزشکی را از آنان و احتمالاً نزد استادان دیگر آموخت و سپس نزد اسحاق بن سلیمان اسرائیلی، طبیب مشهور عبیدالله المهدی (حک 296-322ق)، به تکمیل دانش خود پرداخت (همو، 88؛ ذهبی، 15/561).برپایهٔ برخی شواهد تاریخی، میتوان دریافت که ارتباط ابن جزار با اسحاق بن سلیمان فراتر از رابطهٔ شاگردی و استادی بوده است؛ مثلاً ابن جزار در کتاب از میان رفتهاش اخبار الدولهٔ، از اسحاق ابن سلیمان سخنی نقل کرده (ابن ابی اصیبعه، 2/37) که از فحوای آن چنین برمیآید که آن دو را دوستی و مصاحبتی در بین بوده است. دیگر، گزارشی است از علت مرگ المنصور بالله، خلیفهٔ فاطمی (حک 334-341ق). در این گزارش، به گفتهٔ ابن اثیر (8/497- 498) و ابن خلکان (1/235-236)، خلیفه که سخت بیمار شده بود، به دستور طبیب خود اسحاق بن سلیمان توجه نکرد و پزشکی دیگر خواست. جوانی به نام ابراهیم را به او معرفی کردند، اما مداوای او به مرگ خلیفه انجامید و پزشک جوان در معرض خطر مرگ قرار گرفت که به پایمردی و دفاع اسحاق بن سلیمان، از این مهلکه رست. مقریزی (ص 132، 133) هنگام نقل این ماجرا، آن پزشک جوان را با صراحت «ابوجعفر احمد بن ابراهیم بن ابی خالد بن الجزار» معرفی کرده است، اما ابن جزار در هنگام مرگ المنصور بالله بیش از 50 سال داشته است. با توجه به تخصص مقریزی در تاریخ خلفای فاطمی، اگر بتوان جوان بودن این پزشک را، راه یافته از منبعی نامعلوم به همهٔ این منابع دانست، روایت او مرجَّح به نظر میرسد. ابن جزار پیرو یکی از مذاهب تسنن (و به احتمال بسیار زیاد مالکی) بود. زیرا از یک سو ابن صاعد او را نیکو مذهب شمرده ( ص 154 ) و از سوی دیگر قاضی عیاض مالکی مکرر به نقل از آثار او پرداخته است (1/339-340، 2/487، جم). افزون بر اینها رواج کامل مذهب مالکی در افریقیه به روزگار ابن جزار و بیاعتنایی او به امیران و خلفای فاطمی شیعی مذهب، که در بیشتر منابع به آن اشاره شده است (مثلاً یاقوت، 2/137؛ صفدی، 6/208)، میتواند مؤید این نظر باشد. ابن جزار از ویژگیهای رفتاری برجستهای برخوردار بود. به لذت جویی بیش از اندازه نمیپرداخت و در قیروان هرگز لغزشی از او دیده نشد. بیشتر روزگارش را به تنهایی و دوری از مردم میگذرانید. هیچگاه با بزرگان و وابستگان دولت انس نگرفت جز با یکی از افراد خاندان خلافت، ابوطالب نام، که با وی دوستی دیرینه داشت و هر جمعه به دیدارش میرفت (ابن جلجل، 89). داستانی از او نقل شده است که بیاعتنایی او را به دولتمردان میرساند: فرزند بیمار قاضی نعمان را که از مردان برجستهٔ دستگاه خلافت المعزلدین الله (حک 341- 365ق) بود، بیآنکه به دیدار بیمار رود، تنها با مشاهدهٔ تفسرهاش معالجه کرد. چون قاضی نعمان پس از بهبود فرزند، برای وی نامهٔ تشکرآمیزی همراه با چندین جامه و 300 دینار زر فرستاد، ابن جزار نپذیرفت و گفت: به خدا هیچ یک از دولتمردان مَعَد (المعزالدین الله) را بر من نعمتی نیست (همانجا). بنابراین نظر ذهبی (15/561) که پیوستگی به دولت فاطمی را موجب ثروت و حشمت او دانسته است، چه بسا به استناد نام کتاب اخبار الدولهٔ او بوده باشد که در ظهور عبیدالله المهدی نوشته بود. ثروت ابن جزار ظاهراً از طریق ارث به او رسیده بود. در بیرون درمانگاه خویش اتاقکی نهاده غلامی در آن برای دادن داروی بیماران مینشانید تا خود به هر حال چیزی از بیماران نستاند (ابن جلجل، همانجا)، و به گفتهٔ یاقوت (2/137) و صفدی (6/208) داروهایش را به رایگان میداد. در هنگام مرگ ثروت هنگفتی شامل پول نقد و کتابهای طبی و غیر طبی بسیار از او به جای ماند. ابوحفص عمر بن بریق اندلسی که 6 ماه نزد ابن جزار شاگردی کرده بود، کتاب زادالمسافر او را به اندلس برد و از این طریق نام ابن جزار را به آن دیار رسانید. گفتهاند خود ابن جزار نیز در زمان حیات قصد سفر به اندلس داشت، اما هرگز بدان اقدام نکرد (ابن جلجل، 90، 107). آثار: چنانکه از عنوان آثار ابن جزار و نقل قول نویسندگان و دانشمندان بعد از او از آن آثار برمیآید، ابن جزار گذشته از پزشکی که در آن مشهور بود، به ویژه در تاریخ و نیز در مطالعات جغرافیایی و حکمت و فلسفه (قس: ذهبی، همانجا، که او را فیلسوف برجسته معرفی میکند) دستی داشت. کثرت این آثار نشان دهندهٔ آن است که ابن جزار زندگی عزلتجویانه و فراغتی را که در سایهٔ ثروت خویش داشت، به خدمت علم و تحریر آثاری ارزشمند درآورده بود: چاپی: 1. الاعتماد (فی الادویهٔ المفردهٔ)، در طب. این کتاب را استفانوس سرقسطی1 به لاتین ترجمه کرد2 و سپس به یونانی و عبری نیز برگردانده شد، اما با ترجمهٔ لاتینی دیگری که کنستانتین افریقایی1 همراه اختصار و تحریف و انتساب آن2 به خود، از آن به عمل آورد، در اروپا شهرت یافت. حقیقت این انتحال را سرانجام اشتاین اشنایدر کشف و در آرشیو فیرکو3، درجکرد (نک: III/304 ؛ GAS, نیز اشتاین اشنایدر، .(XXXII/730 نُسخ عربی این کتاب اغلب ناقصند. سزگین از نسخهٔ ایاصوفیا به تاریخ 539ق، که به گفتهٔ او کاملترین نسخهها به شمار میآید (سزگین، 3، مقدمه) یک چاپ عکسی منتشر ساخته است. 2. زادالمسافر (فی علاج الامراض) یا قوت الحاضر و زاد المسافر (نک: آربری، )، VII/71 مشهورترین اثر ابن جزار در طب است. کتاب در زمان حیات او به اندلس رسیده بود (ابن جلجل، 107) و کشاجم شاعر، کتاب و نویسنده را به شعر ستوده است (ابن ابی اصیبعه، 2/38). این کتاب را که در 7 مقاله و ابواب بسیار تنظیم شده (حاجی خلیفه، 2/946)، از مهمترین و قدیمترین آثار زبان عربی شمردهاند که در آن شرح بیماری عشق آمده است (کرمی، 3/319). این کتاب به وسیلهٔ موسی بن تبون به عربی ترجمه شد4 و سپس کنستانتین افریقایی آن را به لاتینی ترجمه5 کرد و به یونانی نیز درآمد. ترجمهٔ لاتینی آن یک بار در 1510م و بار دیگر در بازل در 1536م چاپ شد (ووستنفلد، .(60 کنستانتین این کتاب ابنجزار را نیز بهخود نسبت )، GAS,III/305)¢¢ اما درنبورگ این انتحال را نیز کشف کرد (کرمی، 3/320). 3 مقالهٔ اول متن عربی آن به کوشش محمد سویسی و د. الراضی الجازی در لیبی - تونس، به چاپ رسیده است ( قائمهٔ الکتب، 63). از این کتاب نسخههای بسیار موجود (نک: ، GAS همانجا) و نسخهای از آن نیز در کتابخانهٔ ملک (ملک، 1/354) تهران محفوظ است. 3. سیاسهٔ الصبیان و تدبیرهم، کتابی است طبی در 22 باب در تدبیر و طریق نگهداری نوزاد سالم و بیمار. این کتاب در 1979م، به کوشش محمد حبیب الهیله در تونس چاپ شده است (سامرایی، 1/645). 4. کتاب فی المعدهٔ و امراضها و مداواتها، در 4 فصل، که در 1981م، به کوشش سلیمان قطایه در بغداد چاپ و منتشر شده است (همانجا). کنستانتین این کتاب را نیز به لاتین ترجمه کرده6 و به خود نسبت داده بود III/307) .(GAS, خطی: 1. کتابابدالالعقاقیر ,II/113) 2 ESC؛ GAL,I/275 ؛قس: نیز سامرایی، 1/644؛ رسالهٔ فی ابدال الادویهٔ )؛ 2. البغیهٔ یا کتاب فی الادویهٔ المرکبهٔ. سزگین نسخهای از آن را در فهرست سباث7، نشان داده است III/306) )، GAS, نیز نسخهای از آن در کتابخانهٔ جراح در حلب موجود است (سامرایی، 1/646)؛ 3. کتاب الخواص، در طب؟ که به لاتینی و عبری هم ترجمه شده بوده است ، GAS) همانجا)، اما از اصل عربی آن گزارشی دیده نشد؛ 4. طب الفقرا و المساکین (پرچ، ).اینکتاب III/68-69 نیز )؛ GAL,I/274)–¨ù¢ø“ù¢ªùõ بهعبریترج 5. طبالمشایخ و حفظ صحتهم، نسخههایی از آن در مصر موجود است ، GAS) همانجا)؛ 6. کتاب فی فنون الطب العطر. نسخههایی از این کتاب در ترکیه موجود است (همانجا). ظاهراً این همان کتاب العطر است که خود ابن جزار در طب المشایخ از آن یاد کرده است و به گفتهٔ سامرایی هیچ نسخهای از آن به دست نیامده است (1/646)؛ 7. کتاب مداواهٔ النسیان و طرق تقویهٔ الذاکرهٔ. به گفتهٔ سامرایی (1/645) ترجمهٔ لاتینی آن موجود است، اما اصل عربی آن در دست نیست. آثار مفقود: از ابن جزار آثار بسیاری در کتابهای مختلف نام برده شده است که اکنون در دست نیست و نشانی از آنها در فهرستها دیده نمیشود. برخی از این آثار مهم بوده و مورد استفاده نویسندگان قرار گرفته است: 1. کتاب الاحجار ، GAS) همانجا)؛ 2. اخبار الدولهٔ که اثر مهمی بوده است در ظهور عبیدالله المهدی در مغرب و تأسیس سلسلهٔ فاطمی (ابن ابی اصیبعه، 2/39)؛ 3. اصول الطب (سامرایی، همانجا)؛ 4. البلغهٔ فی حفظ الصحهٔ (ابن ابی اصیبعه، همانجا)؛ 5. التعریف بصحیح التاریخ. یاقوت (2/136-137) آن را در بیشتر از 10 جلد دیده بود، اما ابن صاعد (همانجا) آن را کتابی مختصر وصل کرده است. ابوبکر مالکی در ریاض النفوس و همچنین قاضی عیاض (1/339- 340، 2/487، جم) مکرر از آن استفاده کردهاند. ظاهراً مراد ابن خلکان نیز از ذکر تاریخ ابن جزار، همین کتاب بوده است (1/238، 4/62)؛ 6. کتاب السموم، که به گفتهٔ سامرایی (1/646) ذکری از آن در جامع ابن بیطار رفته است؛ 7. کتاب عجایب البلدان، ابن بیطار (2/167) نکتهای از این کتاب نقل کرده است؛ 8. کتاب العدهٔ لطول المدهٔ. ابن ابی اصیبعه آن را بزرگترین کتاب طبی ابن جزار معرفی کرده است (2/38)؛ 9. الفرق بین العلل التی تشتبه اسبابها و تختلف اعراضها (همو، 2/39)؛ 10. کتاب الفصول و البلاغات یا الفصول فی سائر العلوم و البلاغات (ابن جلجل، 89؛ ابن ابی اصیبعه، همانجا)؛ 11. رسالهٔ فی اسباب الوفاهٔ (سامرایی، 1/647)؛ 12. رسالهٔ فی التحذر من اخراج الدم من غیر حاجهٔ... (ابن ابی اصیبعه، همانجا)؛ 13. مقالهٔ فی الجذام و اسبابه و علاجه (همانجا). به گفتهٔ سزگین این مقاله را کنستانتین افریقایی به لاتینی ترجمه کرد8 و به خود نسبت داد، اما سزگین خود از آن ترجمه نسخهای نشان نداده است III/307) )؛ GAS, 14. رسالهٔ فی الزکام و اسبابه و علاجه (ابن ابی اصیبعه، همانجا)؛ 15. کتاب فی الکلی و المثانهٔ (نک: کتاب المالیخولیات)؛ 16. رسالهٔ فی المقعدهٔ و اوجاعها (سامرایی، 1/646)؛ 17. کتاب فی نعت الاسباب المولدهٔ للوباء فی مصر و طریق الحیلهٔ فی دفع ذلک و علاج مایتخوف منه. نسخهای از این کتاب گزارش نشده است، اما ابن رضوان مصری (ه م) در کتاب دفع مضار الابدان بارض مصر، ابن جزار را به این دلیل که مصر را ندیده و دربارهٔ علت وبا در آن سرزمین، کتاب یاد شده را نوشته، مورد انتقاد قرار داده است. ابن رضوان فصل پنجم اثر خود را به نقد افکار ابن جزار اختصاص داده است (قطایه، 3/309-312)؛ 18. رسالهٔ یا رسائل فی النفس و ذکر اختلاف الاوائل فیها (ابن صاعد، همانجا)؛ 19. رسالهٔ فی النوم و الیقظهٔ (ابن ابی اصیبعه، همانجا)؛ 20. قوت المقیم. به گفتهٔ ابن ابی اصیبعه (2/38)، قفطی آن را در 20 جلد دیده بوده است؛ 21. کتاب المالیخولیات. سامرایی (1/645) از دو کتاب ابن جزار، به طور مغشوشی یاد کرده است. نخست از کتاب فی الکلی و المثانهٔ به عنوان اثر مفقود نام میبرد و سپس از آن در مجموعهای همراه کتاب المالیخولیات ابن جزار در کتابخانهٔ بودلیان یاد میکند؛ 22. مجریات ( یا مجرّبات ) فی الطب (ابن ابی اصیبعه، 2/39)؛ 23. مغازی افریقیا فی فتوحات العرب لتونس (سامرایی، 1/647)؛ 24. نصائح الابرار (ابن ابی اصیبعه، همانجا). ابن جزار خود در طب المشایخ از آن یاد کرده (سامرایی، 1/646) و ظاهراً به لاتینی نیز ترجمه شده بوده است (ظاهریه، 133).