اِبْنِ تَیّانی، ابوغالب تمّام بن غالب بن عمر (436ق/1044م)، لغتشناس اندلسی. تاریخ مرگ او را 433ق نیز نوشتهاند (سیوطی، 1/749). در شهرت او و نام جدش اختلاف است. گروهی نام نیای او را ابن عمرو و خود او را ابن تیان گفتهاند (یاقوت، ادبا، 7/135؛ صفدی، 10/398؛ کتبی، 10/232) و گروهی دیگر ابن تیّانی (ابن ماکولا، 1/443؛ حمیدی، 172)، اما یاقوت در بلدان (4/497) برخلاف آنچه در ادبا (همانجا) گفته، او را ابن بنّاء خوانده است که شاید تحریف کاتبان باشد. از دوران زندگانی وی اطلاع اندکی در دست است. وی در قرطبه به دنیا آمد، اما به دلایلی که بر ما روشن نیست به مرسیه روی نهاد. گویند چون در مرسیه انجیر فراوان است، شاید نامیده شدن او به تیانی به سبب خرید و فروش انجیر بوده باشد (یاقوت، ادبا، 7/135-136؛ قس: ابن خلکان، 1/301؛ صفدی، همانجا). وی لغت را از پدرش غالب و ابوبکر زبیدی و دیگران آموخت (ابن خلکان، 1/301) و خود از راویان اقوال پدر و ابوبکر زبیدی و عبدالوارث بن سفیان و جز ایشان و نیز راوی اشعار ابوتمام (مقری، 3/135) گردید (قس: ابن بشکوال، 1/120؛ ذهبی، 17/585). منابع ما بیشتر به ذکر پیوستگی وی به امیرابوالجیش مجاهد بن عبدالله عامری (436ق/1044م) امیر دانیه1، بسنده کردهاند، اما پیش از این در زمان المنصور محمد بن ابی عامر (392ق/1002م) ردپای وی را در «دیوان الندماء» مییابیم (ابن بسام، 1(4)/19). این روایت شاید تنها سندی باشد که حاکی از ارتباط وی با دستگاه خلفای اموی اندلس است. گویند امیر ابوالجیش به علمای عصر خویش توجه بسیار داشت. گویا زمانی که بر مرسیه استیلا یافت، ابن تیانی از تألیف کتاب خویش فارغ گشته بود. وی پیکی را همراه با خلعت (ابن سعید، 1/166) و هزار دینار اندلسی به سوی ابن تیّانی فرستاد و از وی خواست تا در کتاب خود بیفزاید که آن را برای امیر ابوالجیش تألیف کرده است. ابن تیانی سخت برآشفت و هدایا را پس فرستاد و در عبارتی برازنده و بزرگمنشانه گفت: «به خدا سوگند اگر دنیا را به من ببخشند، هرگز نپذیرم. زیرا من این کتاب را نه خاص او که برای هر طالب علمی فراهم آوردهام» (حمیدی، 172؛ قس: ابن بشکوال، 1/120؛ ضبی، 252؛ یاقوت، همانجا).ابوبکر مصحفی وزیر گوید: من 3 بار ابن تیانی ادیب را ملاقات کردم. دوبار در مرسیه و بار سوم در المریه (ابن خیر، 360). این بار اخیر وی برای تدریس به آنجا آمده بود. ابن تیانی در لغت سرآمد اقران و در مسائل لغوی قول او مورد وثوق و اعتماد بسیار بود و در میان مردمان به دینداری و زهد شهرت داشت (حمیدی، همانجا؛ قس: ابن خیر، ابن بشکوال، همانجاها) و شاید داستان وی با امیرابوالجیش که پیش از این ذکر کردیم، از نشانههای پارسایی او باشد. در باب آثار وی اختلاف نظر بسیار است. سیر تاریخی منابع را اینگونه میتوان تصویر کرد: گروهی تنها به کتابی از او در لغت، بدون اعتنا به نام آن اشاره کردهاند (ابن ماکولا، 1/443؛ حمیدی، 172؛ سمعانی، 3/115)، گروهی دیگر، نظر به اهمیت و اعتبار کتاب در تاریخ لغتنگاری، به معرفی آن پرداختهاند، از آن جمله ابن خیر (ص 359-360) گوید: او را در لغت کتابی است که در میان کتابهای مختصر و مطول و همانند آن نوشته نشده است، و آن بنا به قول ابن حیان (469ق/1076م) تلقیح العین نام دارد. تقریباً بیشتر منابع تا سدهٔ 9ق/15م همین عنوان را از قول ابن حیان نقل کردهاند، اما فیروزآبادی (د 817ق/1414م) در کتاب بلغهٔ خود علاوه بر ذکر تلقیح العین، به کتاب دیگری از او به نام الموعّب اشاره کرده است (ص 44- 45؛ قس: قفطی، 1/260). دیگر آثاری که به او نسبت داده شده، عبارت است از اخبار تهامهٔ (حاجی خلیفه، 1/26)، شرح الفصیح (زبیدی، 10/15) و مختصر الجمهرهٔ که گزیدهای از جمهرهٔ ابن درید است GAS,IX314,)