اِبْنِ بَزّاز، محمد بن محمد بن شهاب بن یوسف عمادی کَردَری ملقب به حافظ الدین (د 827ق/1424م)، فقیه حنفی. از آنجا که وی به «ابن بزاز»، «بزازی»، و گاه «ابن بزازی» معروف بوده، میتوان احتمال داد که لقب یکی از پدران وی بزاز بوده است. چنانکه از نسبتهای «کردری»، «خوارزمی» و «بریقینی» برمیآید و برخی از شرح حال نویسان (رمزی، 2/39) متذکر شدهاند، اصل این خاندان از «کردر خوارزم» بوده است. خاندان ابن بزاز به دلایلی که بر ما معلوم نیست، خوارزم را ترک کرده و به شهر «سرای» واقع در ساحل رود اتل (ولگا) هجرت نمود و این در زمانی بود که شهر مذکور به عنوان مرکز «آلتین اردو» رونق بسزایی یافته بود. اینکه ابن بزاز در شهر سرای تولد یافته باشد حدسی بیش نیست (همانجا)، لیکن به هر حال وی از عنفوان جوانی در کنار پدرش در سرای زندگی میکرد و از محضر استادان بزرگ سرای از جمله پدرش ناصرالدین بهره جست و روز به روز در کسب علم پیشرفت نمود تا حدی که در آن دیار شهرتی به دست آورد (لکنهوی، 187). وی در سرای در مسند تدریس و فتوا قرار گرفت و با علمای مختلف به مناظره و مباحثه میپرداخت، تا اینکه مرجع یگانهٔ فتوا گشت. ابن بزاز نزد حکام سرای از نفوذ کلام بسیار برخوردار بود و در اجرای احکام دینی از کسی پروایی نداشت و چون شهر سرای از طرفی به علت ضرباتی که در جنگ بر آن وارد شده بود، و از طرف دیگر به علت انتقال مرکزیت منطقهٔ اتل از سرای به «قازان» و «حاج طرخان»، رونق سابق خود را از کف داده بود، شاید نیز به دلایل سیاسی، ابن بزاز پیش از 814ق/1411م آن شهر را ترک کرد و به حاج طرخان رفته در آنجا سکنی گزید. عصام الدین سمرقندی که در 814ق از حاج طرخان عبور کرده از نفوذ بسیار ابن بزاز در حکام شهر دچار شگفتی شده و در این باب شعری سروده است. بنا به گفتهٔ وی ابن بزاز در امور حاج طرخان نیز مداخله میکرده و سخن وی بسیار مقبولیت داشته است. فاضل مرجانی ابنبزاز را از جملهٔ کسانی شمرده که فتوا به تکفیر تیمور لنگ داده بودند (نک: رمزی، 39-40). این فتوا در آن زمان اقدام سیاسی مهمی به شمار میرفته، ولی نمیتوان مشخص کرد که ابن بزاز دقیقاً کی و در کجا این فتوا را داده است. میگویند که وی به قریم (شبه جزیرهٔ کریمه) و بلغار (ظاهراً محل سکنای قوم بلغار در مشرق منطقهٔ اتل) مسافرت کرده و چند سالی نیز در آنجا اقامت گزیده و طبق عادت گذشتهٔ خود با علمای بزرگ آن دیار به مناظره پرداخته است (همو، 2/39؛ قس: لکنهوی، همانجا). ابن بزاز در اواخر عمر منطقهٔ اتل را که در آن زمان شدیداً دچار فتنه و آشوب بود، ترک کرده، راهی آسیای صغیر، قلب امپراتوری عثمانی، گردید و ظاهراً تا پایان عمر در آنجا به سر برد (طاش کوپریزاده، 29؛ لکنهوی، همانجا). وی در آسیای صغیر احتمالاً در بروسه با مولی شمسالدین فناری دیدار و با او مناظره کرد. در فروع بر وی غالب آمد، لیکن در اصول و علوم دیگر مغلوب شد (طاش کوپریزاده، همانجا). از شاگردان ابن بزاز میتوان از ابن عربشاه یاد کرد که حدود 4 سال را برای فراگرفتن فقه و اصول نزد وی گذراند (سخاوی، 10/37). نیز محییالدین کافیهجی و شرفالدین قریمی از وی بهره جستهاند (همو، 46، 81). ابن بزاز دارای هوش سرشاری بود و بسیاری از متون فقه حنفی چون کافی، کننر، مختصر قدوری، هدایه و وافی را از حفظ داشت (رمزی، همانجا). از مطالعهٔ آثار او چنین بر میآید که وی به همان اندازه که بر فتاوی و آراء علمای حنفی از متقدم و متأخر و حتی علمای غیر حنفی احاطه داشته، در طرح و حل مسائل فقهی نیز متبحر بوده است. از خصوصیات بارز فقه ابن بزاز این است که وی به احکام مستحدثه پرداخته و این امر یکی از عوامل عمدهٔ توجه به شخص ابن بزاز و آثارش در دنیای فقه حنفی از شرق تا غرب بوده است، چنانکه وقتی از ابوالسعود عمادی مفتی قسطنطنیه پرسیدند که چرا به گردآوری مسائل مهم فقهی نمیپردازد وی در جواب گرفت: «از ابن بزاز حیا میکنم که با وجود کتاب وی [ الفتاوی ] چیزی بنویسم» (حاجی خلیفه، 1/242). ابن بزاز نه تنها مدافع فقه ابوحنیفه بود، بلکه در دفاع و تجلیل از ابوحنیفه نیز اهتمام خاصی داشت. تألیف مناقب ابی حنیفهٔ و نیز ردّیهای بر غزالی در دفاع از ابوحنیفه به خوبی بیانگر این موضوع است. آثار: آثار چاپی: 1. الجامع الوجیز، معروف به الفتاوی البزازیهٔ (قازان، 1308ق؛ بولاق، قاهره، 1311ق، در حاشیهٔ الفتاوی الهندیهٔ؛ میمنیه، قاهره، 1323ق). در آغاز این کتاب چنین آمده است: «فهذا مختصر من بیان تفریعات الاحکام» (ابن بزاز، مقدمه) و به نظر میرسد نسخی که تحت عنوان «مختصر فی بیان تعریفات الاحکام» (نک: II/291 یا «جزء من تعریفات الاحکام» (نک: جامعه، 9(1)/27) ذکر شده در واقع خلاصه و یا بخشی از همین کتاب باشد. ابن بزاز این کتاب را در حدود 812ق/1409م تألیف کرده است (حاجی خلیفه، 1/242). این کتاب توسط برخی از جمله محمد بن فرامرز رومی معروف به ملا خسرو (د 885ق/1480م) و سراجالدین بن طبیب در 893ق/1488م تلخیص شده است (ظاهریه، فقه حنفی، 1/299-300؛ حاجی خلیفه، همانجا). تلخیصی نیز از کتاب الفتاوی وجود دارد که به شخص ابن بزاز منسوب است و نمیتوان در این مورد اظهار نظری قطعی کرد (نک: کاراتای، شم 4040 -4038 ؛ خالدوف، شم 4703 ؛ در مورد کتب دیگری که دربارهٔ الفتاوی البزازیهٔ تألیف شده نک: حاجی خلیفه، همانجا؛ خالدوف، شم .(4704 کتاب الفتاوی ظرف مدت کوتاهی تا مصر رسید (سخاوی، همانجا) و مورد نقد و شرح جمعی از علما قرار گرفت. ابن بزاز در قسمتهای مختلف کتاب الفتاوی از جمله در بخش مربوط به طلاق و ارتداد در مواردی که حکم فقهی دایر بر مفهوم الفاظ میباشد، به گونهای مشروح به تحلیل جملههای فارسی پرداخته است و این مطلب در یک کتاب فقهی مربوط به اوایل قرن 9ق از نظرهای مختلف میتواند جالب باشد. از جمله میتوان در بررسی نقش زبان فارسی در منطقهٔ اتل، و نیز در تاریخ زبان فارسی به عنوان یک منبع قابل استناد از آن بهره برد؛ 2. مناقب الامام الاعظم ابی حنیفهٔ: (حیدرآباد دکن، 1321ق). این کتاب یک بار همراه مناقب ابی حنیفهٔ اثر خطیب خوارزمی در 1311ق در حیدرآباد دکن به چاپ رسیده (سرکیس، 1818) و یک بار نیز توسط محمد بن عمر حلبی و بار دیگر توسط حسین ادرنهای (ادرنوی) مفتی بغداد در 1007ق/1598م به ترکی ترجمه شده است (نک: II/316 ؛ GAL,S, حاجی خلیفه، 2/1838)؛ 3. رسائل خمسهٔ اسانید (حیدرآباد دکن، 1328ق). آثار خطی: 1. آداب القضاء. نسخهای از آن در کتابخانهٔ اسکندریه موجود است (نک: II/291 )؛ GAL, 2. شرح مسائل تلخیص الجامع الکبیر، تألیف محمد بن عباد خلاطی ( آلوارت، شم 4510 )؛ 3. الرد علی الامام الغزالی بما تکلم بحق امامنا ابی حنیفهٔ، احتمالاً نسخهای که تحت عنوان الحق المبین فی دفع شبهات المبطلین در رامپور موجود است، نسخهای دیگر از همین رساله است (نک: II/316 )؛ GAL,S, 4. مسألهٔ، که موضوع آن نامشخص است II/211) .(GAL, آثار منسوب: 1. زوائد مسند ابی حنیفهٔ؛ 2. شرح مختصر القدوری (حاجی خلیفه، 2/1633، 1681)؛ 3. مناسک الحج (کحاله، 11/224).