اِبْنِ بِرّ، ابوبکر محمد بن علی بن حسن (یا حسین: عباس، 109؛ 2 EI) تمیمی غوثی، لغوی و ادیب نامدار سدهٔ 5ق/11م. از آنجا که نیای وی، علی، را «بر» میخواندند، به ابن البر شهرت یافت (ابن ابار، 2/671). گرچه ابن ابار (همانجا) او را اهل قیروان و ساکن صقلیه (سیسیل) میداند، اما قفطی (3/190) گوید که ابن البر در صقیله به دنیا آمد. او در جوانی به اشتیاق کسب علم راهی مشرق زمین شد (همانجا) و در قاهره ضمن استفاده از محضر اساتید آن دیار، هم خود را مصروف فراگیری لغت کرد و به شاگردی نزد لغتشناسان بنامی چون ابن خرزاد نجیرمی پرداخت. در 413ق/1022م دیوان اشعار ابوالطیب متنبی را نزد شاگرد او ابوعلی صالح بن ابراهیم بن رشدین استماع کرد (ابن ابار، 2/671 -672) و پس از اندک زمانی خود به روایت و شرح اشعار متنبی پرداخت. اندک ابیاتی که تجیبی (ص 308- 309) به او نسبت داده است، اگر حکایت از چیرهدستی او در شاعری نکند، لااقل حاکی از آن است که وی در مصر با اعیان و دانشمندان آن سرزمین چون قاضی ابومحمد عبدالوهاب بن علی، ابومنصور ثعالبی، محمد بن علی مروزی و محمد هروی مصاحبت و مجالست داشته و گاهی با آنان شعری رد و بدل میکرده است (ابن ابار، همانجا). ابیاتی که تجیبی (ص 264) در آغاز نامهای خطاب به ابن البر آورده، نیز نشان از دوستی استوار میان این دو تن دارد. تجیبی (صص، 307- 309) به پیمانی اشاره میکند که بر حسب آن قرار بود وی همراه ابن البر، در 415ق/1024م به وطن باز گردد، اما ابن البر که در قاهره علم کافی فراگرفته و شهرتی نیز کسب کرده بود (ابن ابار، 2/671) دوست قدیم را رها کرد و همراه گروهی از جوانان قیروان راه خود گرفت. تجیبی (ص 307) در قطعهٔ زیبایی شرح میدهد که چگونه تصادفاً هر دو در یک روز با دو کشتی گوناگون از اسکندریه به راه افتادند و چگونه وی ابیاتی در ملامت او سرود و چگونه در بندرهایی دیگر باز با هم ملاقات کردند. در هر حال وی از طریق اسکندریه - شقراء - مهدیهٔ (همو، 308) به صقلیه رسید و بر حکمران (= قائد) شهر مازر1 که ابن منکود نام داشت، فرود آمد. ابن منکود که مردی پارسا بود، از او به گرمی استقبال کرد و بزرگش داشت (یاقوت 14/9؛ نیز نک: قفطی، 3/190). وی در سایهٔ الطاف ابن منکود به کار لغت و تدریس آن پرداخت و همین جا بود که شیوهٔ خاص خود را در روایت لغت، به خصوص روایت صحاح جوهری آشکار ساخت و شاگردانی را که به همان شیوه رفتهاند، پرورش داد (قس: عباس، 109). در روزگاری که وی در مازر میزیست. انبوهی از طالبان علم نزد او آمدند و حتی علی بن عبدالجبار بن سلامهٔ شاعر (د 519 ق/1125م) نیز بر آن شد که در خدمت او علم لغت بیاموزد (یاقوت، 14/8 -10؛ روایت او در صفدی، 12/209-210؛ قفطی، 3/191)، اما اقامت او در آن شهر دیری نپایید، زیرا گویند او را به خمر تمایلی بود و این امر ابن منکود پارسا را خوش نمیآمد. عاقبت پیغام نکتهآمیز او باعث شد که ابن البر، مازر را ترک گوید و بدین سان ابن عبدالجبار از محضر درس او محروم ماند. خوب است اشاره کنیم که دیدار وی با ابنرشیق در آن شهر به اعتبار گفتهٔ یاقوت (همانجا) که در «دائرهٔ المعارف اسلام2» آمده، باید زاییدهٔ اشتباه در فهم متن باشد. ابن البر پس از آن روی به پالرم3 آورد (یاقوت، صفدی، همانجاها؛ قفطی، 3/190). در آن شهر نیز به کار لغت پرداخت و مکتبی را که گویند خود پایهریزی کرده است، استوارتر نمود. از آن پس دیگر خبری از او در دست نیست، جز اینکه گویند در حدود 460ق/1068م به اندلس رفت (ابن ابار، 2/675). به ابن البر که نام او در شمار نحویان و لغتشناسان بزرگ آمده است، اثری نسبت ندادهاند و اگر چند تن از شاگردان نامور او روایات خود را از او نقل نکرده بودند، شاید نام او نیز از میان میرفت. در مورد حرکت لغوی منسوب به او نیز بهتر است چندان اغراق نکنیم و نکوشیم مکتبی در علم لغت به او نسبت دهیم (برخلاف عباس، 108)، زیرا نقش عمدهای که در این باب به او نسبت میدهند همانا وارد کردن صحاح جوهری به مصر است. قفطی (2/236) گوید: چون شاگردش ابن قطاع در حدود 500 ق به مصر در آمد، مردمان را از کتاب صحاح بیاطلاع یافت و ناچار خود به تدریس آن همت گماشت، اما این سخن اعتباری برای مکتب لغوی ابن البر فراهم نمیآورد، به خصوص که قفطی به این امر که مصریان را بر صحاح اطلاعی نباشد، اطمینان کامل ندارد (3/190). فضیلت دیگری که به وی نسبت میدهند همانا انتشار شعر متنبی در صقلیه است. او خود شعر متنبی را از ابن رشدین شاگرد بلافصل متنبی که در مصر اشعارش را روایت میکرد، نقل کرده و از آن پس به عنوان راوی و شارح آثار متنبی شهرت یافته است، اما آنچه از شرح او میشناسیم، همان است که شاگردش ابن قطاع نقل کرده است (نک: ریزیتانو، .(207/227 از این شرح چنین برمیآید که وی بیشتر به جنبهٔ لغوی عنایت داشته است تا جنبههای دیگر، زیرا ملاحظه میکنیم که ابن قطاع از قول او تنها مفردات را شرح کرده است. علاوه بر ابن قطاع، ابومحمد صیرفی نیز در 450ق/1067م شعر متنبی را نزد او آموخته است. یکی دیگر از کسانی که باعث ماندگار شدن نام وی شده است. ابن مکی (د 501ق/1107م) صاحب تثقیف اللسان (قاهره، 1966م) است که کتاب خود را بر استاد عرضه میکرد، تا از عیبجویی مغرضان و حسد حاسدان در امان بماند. به این منظور وی همهٔ آرای استاد را ملحوظ میداشته است (ابن مکی، 47). احتمال دادهاند که تصحیح این کتاب در حدود 460 ق یعنی زمانی که ابن البر هنوز در صقلیه بود، انجام شده باشد (عباس، 110).