اِبْنِ باذِش، ابوالحسن علی بن احمد بن خلف محمد انصاری غرناطی (شوال 444-13 محرم 538ق/1053-13 نوامبر 1133م)، ادیب، لغتشناس، قاری، راوی، محدث و نحوی جیانیالاصل. ریشهٔ کلمهٔ باذش مبهم است. ابن ابار (ص 286) که این لفظ را «بیذش» نیز شنیده است، و معادل آن را در عربی «رجلان» (= پیاده یا سرباز پیاده) دانسته است. با توجه به اینکه در زبان لاتین لفظ Pedes به همان معنی است، و احتمالاً لفظی شبیه به این کلمهٔ لاتینی در اندلس آن زمان به کار میرفته، معنایی که ابن ابار به دست داده است، دور از صواب نمینماید. ابوالحسن و پسرش هر دو به «ابن باذش» (نک: ه د، ابن باذش، ابوجعفر) شهرت یافتهاند، از این رو در منابع متأخر برای تمییز آنان از یکدیگر پدر را «ابن باذش اول» و پسر را «ابن باذش ثانی» خواندهاند (خوانساری، 1/260؛ قمی، 1/327؛ مدرس، 7/403). ابوالحسن به خصوص نزد ابوعلی غسانی و همچنین نزد استادان دیگری از جمله ابوعلی صدفی، عبدالحق بن عَطیّه در زمینهٔ ادب و لغت و نحو درس خوانده و از آنان روایت کرده است. علاوه بر این از محضر استادان بسیاری چون ابوبکر محمد بن هشام مصحفی، ابوخالد عبدالله ابی زمنین، ابوعبدالله بن عبدالرحیم، یحیی بن ابراهیم اللواتی، محمد بن سابق صقلی، ابوبکر مرادی، ابوالاصبغ بن سهل و ابوالقاسم نعم خلف ابن محمد بن یحیی انصاری سود برده (ابن بشکوال، 2/425؛ ابن فرحون، 2/107- 108؛ ابن جزری، 518) و اسامی آنان را در برنامج خویش برشمرده بوده است. برنامج او اینک در دست نیست، اما ابن ابّار (ه م) آن را در اختیار داشته و به نقل از آن نوشته است (ص 286) که ابن باذش، استاد خود ابوعلی غسانی را ارج نهاده و گفته است که در 473ق/1080م در غرناطه وی را ملاقات کرده و نزد او درس میخوانده است. ابن ابار سپس میافزاید که نزدیکترین استاد وی صدفی بوده، اما در نسخهای از برنامج که وی دیده، ذکری از ابوعلی صدفی نیافته و از این باب در شگفت شده است، تا آنکه بعدها بخشی از کتاب را به دست آورده که در آن مختصراً از وی یادی رفته بوده است. ابن باذش را یگانهٔ روزگار خویش دانسته (ابن فرحون، همانجا) و او را به استادی و مهارت و کمال و نیز دانش بسیار در وجوه قرائات، علم رجال، ادب و لغت، همچنین به زهد و پارسایی ستودهاند (ابن بشکوال، ابن فرحون، همانجاها؛ ضبی، 419؛ ابن جزری، 518 - 519). گفتهاند در علوم دیگری نیز متبحر بوده و خطی خوش داشته است (ابن فرحون، همانجا؛ قفطی، 2/227). اما تبحر ابن باذش، بیشتر در نحو بود و به گفتهٔ ضبی (همانجا) وی از بهترین حافظان الکتاب سیبویه بود. ابن ابار (ص 287) میگوید: «از ابوالحسن بن باذش شنیدم که میگفت نحویان اندلس 3 نفرند، یکی ابوعبدالله بن ابی العافیه، دیگری ابومروان بن سراج یا پسرش ابوالحسین بن ابی مروان، اما در مورد نفر سوم سکوت اختیار کرد؛ گویا میخواست نام خویش را ذکر کند»، نکتهٔ جالب آنکه پسرش نیز بر همین عقیده بود و خود را یکی از 3 نحوی بزرگ اندلس میشمرد. بسیاری از مشاهیر ادب و نحو نزد ابن باذش درس خوانده یا از وی روایت کردهاند. از آن میان اینان را میتوان نام برد: فرزندش ابوجعفر ابن باذش، دامادش ابوعبدالله نمیری، ابوالقاسم بن بشکوال، ابوالفضل ابن عیاض، قاضی حسن بن هانی لخمی، ابوالعبس احمد بن محمد بن محمد بن سعید انصاری اندلسی، ابوطاهر، محمد بن یوسف بن عبدالله ابن ابراهیم تمیمی مازنی، ابوجعفر عبدالرحمان بن احمد ازدی، ابن قصیر، ابوبکر رزق، ابو ولید بن دباغ و گروهی دیگر. از جملهٔ این راویان ابوالفضل بن عیاض در حق استاد خود گوید که وی در علم پیشرو بود و هرگز از طلب آن باز نمیایستاد و در این راه رنج هر سفری را بر خود هموار میکرد. علاوه بر سفرهایی که برای استفاده از درس ابوعلی غسانی به قرطبه داشت، یک بار نیز در پی ابوعلی عامهٔ به مرسیه سفر کرد و از او روایت شنید و کتبی را نزد او خواند. در این سفر پسرش نیز با وی همراه بود (همو، 287؛ تباهی، 110؛ مقری، 3/15). ابن باذش در غرناطه وفات یافت و فرزندش در مسجد جامع همان شهر بر وی نماز خواند. جمعیتی انبوه بر جنازهٔ او گرد آمدند و تا شبانگاه به علت کثرت جمعیت کار دفن میسر نگردید. حتی بر اثر ازدحام تابوت وی شکست و فرزندش گوید: هرگز ندیده بودم که مردم تا بدان حد گریسته باشند (ابن ابار، همانجا). آثار: همهٔ کتابهایی که به ابن باذش نسبت دادهاند در علم نحو است. اما از آن مجموعه تنها شرح الجمل زجاجی به جای مانده است. به نسخهای از آن در کتابخانهٔ طلعت اشاره شده است (جامعه، 3(2)/224). ابن باذش همین کتاب را به طالبان علم تدریس میکرد. یکی از شاگردان او به نام علی بن موسی از شرح استاد بر کتاب الجمل تعلیقی تدارک دیده بوده که میان نحویان اندلس شهرت داشته است (ابوحیان، 551). کتابهای دیگر او که فقط نامی از آنها بر جای مانده عبارتند از شرحی بر اصول ابن سراج در نحو (ابن فرحون، 2/108؛ سیوطی، 2/143)؛ شرح بر الایضاح فی النحو ابوعلی فارسی؛ شرح بر الکافی فی النحو احمد بن محمد نحاس؛ شرح بر الکتاب سیبویه؛ شرح بر المقتضب من کلام العرب ابن جنی (ابن فرحون، سیوطی، همانجاها؛ حاجی خلیفه، 1/212، 2/1379، 1428، 1793). ابن باذش را کسی به شاعری وصف نکرده است، با اینهمه، 8 بیت دربارهٔ الایضاح از او نقل کردهاند که در آنها خواننده را به حفظ این کتاب ترغیب کرده است (سلفی، 26-27؛ قفطی، 2/228)؛ سیوطی نیز دو بیت دیگر از اشعار او را نقل کرده است (همانجا).