اِبْنِ بابِوِیهْ، محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی، ملقب به شیخ صدوق (ح 305-381ق/ح917-991م)، محدث و فقیه بزرگ شیعهٔ امامیه، شیخ طوسی در اسانید الاستبصار (4/327، 332) از وی با لقب «عمادالدین» یاد کرده است. در مورد زمان و مکان ولادت ابن بابویه اطلاع روشنی در دست نیست. جمعی از نویسندگان قرون اخیر با تکیه بر برخی روایات تولد ابن بابویه را اندکی پس از سال 305ق دانستهاند (بحرالعلوم، 3/301؛ موسوی خرسان، ص «ط - ی»). دونالدسون1 تولد وی را در 311ق/ 923م یا چند سالی پیش از آن در خراسان دانسته است ( 2 EI). ابن بابویه در قم در خاندانی اهل دانش پرورش یافت و در خردسالی از محضر مشایخ آن شهر استفاده کرد. دیری نپایید که استعداد او در فراگیری علم زبانزد محافل علمی قم گردید (ابن بابویه، کمال، 503؛ طوسی، الغیبهٔ، 118، 195). از مشایخ ابن بابویه در این دوره میتوان پدرش علی بن بابویه، محمد بن حسن بن احمد بن ولید، محمد بن علی ماجیلویه و احمد بن علی بن ابراهیم قمی را ذکر کرد (نک: ابن بابویه، ثواب الاعمال، 15، 17، 40 و ...)، لیکن بررسی اسناد روایات ابن بابویه نشان میدهد که در میان حدود 250 استاد شناخته شدهٔ خود بیش از همه از پدرش و ابن ولید استفاده کرده و تحت تأثیر آنها بوده است. ابن بابویه در تاریخ نامعلومی قم را ترک کرده و به ری که در آن زمان پایتخت آل بویه بود رفته و در این شهر اقامت گزیده است (نک: همو، کمال، 3). تنها اطلاع ما دربارهٔ تاریخ سفر وی به ری این است که در رجب 339ق بخشی از روایات علی بن ابراهیم قمی و دیگران را از شریف حمزهٔ بن محمد علوی در قم شنیده (همو، الخصال، 11؛ همو، معانی، 301؛ همو، عیون، 1/178) و در رجب 347ق در ری بوده است (همو، الخصال، 641؛ همو، الامالی، 193). با ملاحظهٔ اینکه ابن ولید که پس از پدر نزدیکترین استاد ابن بابویه به او بوده و به سال 343ق/954م وفات یافته (نجاشی، 383)، میتوان حدس زد که این اتفاق، علقهٔ ابن بابویه را با قم سست کرده و مقدمهٔ هجرت وی به ری را فراهم کرده باشد. به هر حال او در ری از مشایخ آن شهر چون احمد بن محمد بن صقر صائغ و محمد بن ابراهیم بن اسحاق طالقانی حدیث شنیده است (ابن بابویه، الخصال، 429؛ همو، معانی، 359). ابن بابویه در 352ق/963م قصد سفر نمود و با کسب اجازه از رکنالدوله امیر ری در رجب همین سال راهی مشهد گردید (همو، عیون، 2/284). وی طی راه در ماه شعبان در نیشابور بود و از مشایخ بزرگ آن شهر چون عبدالواحد بن محمد بن عبدوس نیشابوری، حاکم ابوعلی حسین بن احمد بیهقی و ابو طیب حسین بن ا حمد رازی حدیث شنید (همان، 1/12، 81، 2/240). مدت کوتاهی پس از بازگشت از این سفر ابن بابویه آهنگ سفر مغرب نمود. وی ظاهراً در اواخر 353ق/964م ری را به قصد سفر حج ترک کرد، به طوری که در ذیحجهٔ همان سال مناسک حج را به جای آورد. در مورد استفاده ابن بابویه از مشایخ حرمین سندی در دست نیست، لیکن میدانیم که وی در بازگشت به عراق در اوایل 354ق در فید (میانهٔ راه حجاز به عراق) با ابوعلی احمد بن ابی جعفر بیهقی دیدار کرده و از او حدیث شنیده است (همان، 2/58). ابن بابویه، در ادامهٔ مسیر خود در همان سال وارد کوفه و بغداد گشته و در هر دو شهر اندک درنگی داشته است. درنگی پرثمر در کوفه که امکان استماع از افزون بر 10 شیخ بزرگ کوفی از جمله ابوالقاسم حسن بن محمد سکونی، محمد بن بکران نقاش و احمد بن ابراهیم فامی را برای وی فراهم کرد (همو، الخصال، 115؛ همو، التوحید، 232؛ همو، عیون، 1/117). در بغداد نیز وی ضمن استماع از مشایخ بزرگ آن شهر چون حافظ محمد بن عمر بن جعابی و حسن بن محمد بن یحیی علوی (نک: همو، الامالی، 386؛ همو، کمال، 505)، برخی مناظرات ارشادی نیز داشته است (همان، 16). همین اقامت کوتاه برای جمعی از مشایخ بغداد چون شیخ مفید، این امکان را فراهم کرد که از وی استماع حدیث کرده و اجازه دریافت کنند. وی در همین سال عراق را ترک و در مسیر مراجعت به ری وارد همدان شده و از جمعی از مشایخ آن دیار چون قاسم بن محمد بن عبدویه همدانی، احمد بن زیاد بن جعفر همدانی و ابوالعباس فضل بن فضل بن عباس کندی استماع حدیث کرده و یا اجازه دریافت کرده است (همو، الخصال، 106، 295، 320؛ همو، کمال، 369) و سرانجام با ترک همدان به سفر غربی خود خاتمه بخشید و با توشهای ارزشمند به وطن مراجعت نمود. نجاشی (ص 389) ورود ابن بابویه به بغداد را بر اساس شنیدهها در 355ق/966م دانسته که مخالف صریح سخن ابن بابویه است. برخی از معاصران از سفر ابن بابویه به استراباد و جرجان سخن گفتهاند (نک: موسوی خرسان، 4) که تنها مبتنی بر حدس بوده و قابل اثبات نیست. ابن بابویه در 367ق/978م راهی سفر مشرق شد. او در 17 و 18 ذیحجه در مشهد بود (ابن بابویه، الامالی، 103، 106)، سپس به نیشابور رفته و تا شعبان 368ق در آنجا سکنی گزید. تصریح به اینکه مجلس 89 از مجالس وی در خانه سید ابی محمد یحیی بن محمد علوی برگزار شده (همان، 487)، با علم به اینکه خانه این سید در نیشابور بوده (نجاشی، 443؛ ابن عنبه، 347) و از محرم تا شعبان 368ق مجالس 27-93 بدون انقطاع برگزار شده، این مطلب را ثابت میکند. وی در 17- 19 شعبان در مشهد بوده، و روز 19 شعبان عازم ماوراءالنهر گردید (ابن بابویه، الامالی، 521 -536). ابن بابویه در مسیر خود از مشهد به ترکستان میبایست شهرهای سرخس، مرو، مرورود، بلخ و سمرقند را به ترتیب پشت سر گذاشته باشد (نک: یعقوبی، 279، 291-293). وی در هر یک از این شهرها درنگی داشته و در سرخس از ابونصر محمد بن احمد سرخسی (ابن بابویه، الخصال، 197)، در مرو از احمد بن حسین آبی (همو، کمال، 433، 476)، در مرورود از محمد بن علی بن شاه و ابویوسف رافع بن عبدالله (همو، الخصال، 320، 410، 592)، در بلخ از افراد متعددی چون حسین بن محمد اشناتی و محمد بن سعید سمرقندی (همو، التوحید، 68، 96) و در سمرقند از افرادی چون عبدوس بن علی جرجانی و عبدالصمد بن عبدالشهید انصاری (همو، الخصال، 45؛ همو، عیون، 2/8) استماع حدیث کرده است. از سمرقند نیز دو سفر به عمق ترکستان داشته است. در سفری به فرغانه (جنوب شرقی ازبکستان کنونی) از جمعی از مشایخ آن دیار چون اسماعیل بن منصور قصار (همو، الخصال، 268) و محمد بن عبدالله بن طیفور دامغانی (همو، علل، 63) حدیث شنید. ابن بابویه در برخی از قرای فرغانه چون اخسیکت و جبل بوتک (همو، کمال، 473) نیز به تحصیل حدیث پرداخته است. وی در سفر دیگری به منطقهٔ ایلاق (اطراف تاشکند کنونی) ر اهی گشته و از محضر مشایخی چون حاکم بکر بن علی حنفی (همان، 292) و علی بن عبدالله فقیه اسواری (همان، 642) استفاده کرده است. ملاقات ابن بابویه با شریف محمد بن حسن علوی معروف به نعمهٔ و تألیف کتاب من لایحضره الفقیه برای وی در همین شهر واقع شده است (همو، من لایحضره، 1/2-3). نظر به اینکه کتاب کمال الدین پس از سفر ماوراءالنهر تألیف شده، از مقدمهٔ آن (ص 2-4) معلوم میشود که ابن بابویه در بازگشت از ماوراءالنهر برای زیارت مجدداً وارد مشهد شده، و سپس به نیشابور رفته و مدتی در آنجا اقامت گزیده است. وی در این دورهٔ اقامت خود به تبلیغ اعتقاد شیعه در مورد غیبت پرداخته و حداقل بخشی از کمالالدین را تألیف کرده است. معلوم نیست ابن بابویه که در نیشابور آرزوی بازگشت به وطنش ری را داشته (همو، کمال، 3)، چه زمانی به ری بازگشته است، اما میدانیم که تا پایان عمر در ری بوده، و در همانجا درگذشت (نجاشی، 392) و مقبرهٔ وی در ری امروزه معروف و زیارتگاه است. ابن بابویه و کلام: ابن بابویه را میبایست از نظر فکری از مکتب اخباریان متقدم قم به شمار آورد. صرفنظر از چند شخصیت نه چندان برجسته، او را باید آخرین متفکر این مکتب دانست که آثارش بخش عمدهٔ میراث اخباریان را تشکیل میدهد. مشخصهٔ کلی این مکتب که به روشنی در آثار ابن بابویه دیده میشود، تکیه بر اخبار و احادیث در تعریف مفاهیم و اثبات قضایای کلامی است. در واقع کلام ابن بابویه را باید متون احادیث دانست که با کمترین تصرف ممکن در قالب یک نظام کلامی ریخته شده و تدوین گشته است. اگر چه کلام اخباری ابن بابویه در کلیات با کلام سایر مکاتب امامیه همخوانی دارد، اما در مقایسهای بین رسالهٔ اعتقادات ابن بابویه و رسالهٔ تصحیح الاعتقاد شیخ مفید که در نقد آن نوشته شده، آشکار میشود که اختلافات قابل ملاحظهای در مسائل فرعی وجود دارد. یکی از مهمترین موارد اختلاف مسأله جواز سهو در نماز بر پیامبر(ص) است. ابن بابویه چون برخی دیگر از بزرگان مکتب اخباری قم نه تنها سهو در نماز را بر پیامبر(ص) جایز میشمارد، بلکه مخالف این نظر را به اهل غلو نسبت میدهد ( من لایحضره، 1/234- 235؛ مفید، 65 - 66؛ نک: رسالهٔ مفید یا سید مرتضی در مسألهٔ سهو بر پیامبر؛ مجلسی، 17/122- 129). ابن بابویه از جنبهٔ کلامی با مکاتب و مذاهب متنوعی در برخورد بوده است، از طرف وی با برخی از مکاتب امامی که از آنها به اهل غلو و اهل تقصیر (کوتاهی در حق ائمه) تعبیر میکند، درگیر بوده و کتابی تحت عنوان ابطال الغلو و التقصیر، در رد این دو گروه تألیف کرده است (نک: نجاشی، 392). بخش دیگری از برخوردهای کلامی وی را مسأله مهدویت تشکیل میدهد. ابن بابویه در تبیین مهدویت از دیدگاه امامیه ضمن تألیف آثار متعدد به خصوص مهمترین آنها کمال الدین به رد ایرادات معتزله، زیدیه و دیگر مخالفان پرداخته و سعی بلیغی در نقض آراء قائلین به فترت (انفصال رشتهٔ امامت) و رفع شک امامیان متحیر نموده است. دیگر از ابعاد کلام ابن بابویه رد اتهاماتی است که از جانب مخالفین متوجه امامیه میگردید. به عنوان نمونه وی کتاب التوحید را چنانچه در مقدمهٔ آن (ص 17) متذکر شده به منظور رد اتهامات وارده به امامیه در مورد قول به تشبیه و جبر تألیف کرده است. ابن بابویه مانند اکثر مکاتب دیگر امامی بین اهل سنت و ناصبی فرق آشکار گذاشته، ضمن احترام به اهل سنت (چنانکه مثلاً از تمجید مشایخ سنی توسط او برمیآید) ناصبی را کافر شمرده (همو، من لایحضره، 3/258) و برائت از ظالمین نسبت به ائمه را از واجبات دانسته است (همو، الاعتقادات، 40؛ شوشتری، 1/457). یکی از حرکتهای مهم ابن بابویه در کلام امامیه را باید تدوین آثاری دانست که نه شکل استدلالی و نه روایی، بلکه شکل یک رسالهٔ اعتقادی را داشتهاند. رسالهٔ الاعتقادات ابن بابویه در واقع نخستین نمونهٔ شناخته شده از این نوع رسائل در کلام امامیه است که خود ادامه کار او در مجلس 93 از الامالی (ص 509 -511) و مقدمهٔ «الهدایهٔ» (ص 46- 48) میباشد. این حرکت پس از ابن بابویه نیز توسط سید مرتضی در بخش اول رسالهٔ جمل العلم و العمل و شیخ طوسی در رسالهٔ اعتقادات و بعضی دیگر دنبال شد، لیکن دوام چندانی نیافت. ابن بابویه و فقه: فقه وی که نمونه بارزی از مکتب اخباری قم میباشد، اساساً تکیه بر حدیث دارد. ابن بابویه نه تنها قیاس بلکه استنباط و استخراج را نیز غیرمجاز دانسته است (علل، 62). آثار فقهی ابن بابویه نیز همچون آثار کلامی وی عمدتاً متشکل از متون احادیث با حفظ یا حذف اسناد آنهاست و البته در پارهای موارد به جای لفظ حدیث معنای آن آمده است. ابن بابویه معمولاً به متن حدیث اکتفا میکند و از استنباط خودداری میورزد. وی در جمع بین احادیث متعارض روشی دارد که خود آن را «اصل و رخصت» مینامد. روش دیگری که وی در جمع بین احادیث پیشنهاد میکند ارجاع احادیث مجمله به احادیث مفسره است (همو، الاعتقادات، 47) که از نظر تاریخ علم اصول قابل ملاحظه میباشد. ابن بابویه در مواردی نیز به رد حدیث میپردازد. مثلاً در بعضی از موارد که دو حدیث متعارض یکی موافق رأی عامه و دیگری مخالف رأی ایشان است حدیث مخالف را ترجیح داده، حدیث موافق را حمل بر تقیه میکند (نک: همان، 49؛ قس: همو، الخصال، 531). موارد دیگری نیز به چشم میخورد که ابن بابویه حدیثی را در مقابل معارض آن کنار گذارده، لیکن علت ترجیح را بیان نکرده و این احتمال میرود که وی در این ترجیح بر رجال سند تکیه داشته است (نک: همو، علل، 501، 502، 511). ابن بابویه گاه نه فروع فقهی، بلکه برخی اصول کلی را بر اخبار آحاد بنا کرده است. اگرچه اصل اطلاق پیش از ورود نهی که او مطرح کرده ( الاعتقادات، 47)، پس از او نیز به عنوان یک اصل عقلایی توسط مکاتب دیگر فقه امامی پذیرفته شد. ابن بابویه اگرچه در فقه خود مخالف سرسخت قیاس و اجتهاد بود، لیکن فقه وی را نباید یک فقه تعبدی، بلکه باید یک فقه تعلیلی به شمار آورد. وی به پیروی از احادیث معتقد بود احکام شرع اغلب تابع مصالح بندگان هستند و این طرز فکر نه تنها در کتاب علل الشرائع به طور گسترده مطرح شده، بلکه حتی در کتاب فقهی من لایحضره الفقیه، جا به جا مطرح گشته است. ابن بابویه برخی فتاوی شاذ فقهی دارد که موافقی در شیعه برای وی نمیشناسیم (فهرستی از این فتاوی را موسوی خرسان در ص «أیا» آورده است). گاه دیده میشود که فتوای وی در طول زمان دچار تغییر شده است. به عنوان نمونه در این مسأله که آیا ماه رمضان همیشه 30 روز است یا میتواند 29 روز هم باشد، نظر قدیم وی چنانکه به صراحت در رسالهٔ «المقنع» (ص 16) آمده احتمال 29 و 30 میباشد و ظاهراً در آن هنگام پیرو نظریهٔ رایج در مکتب اخباری قم بوده است (به عنوان نمونه نک: فقه الرضا (ع)، 203)، لیکن در آثار متأخر وی چون الخصال (ص 531) و رسالهٔ الرد علی الجنیدیهٔ (نک: سید مرتضی، 29) به صراحت به 30 روز بودن ماه رمضان فتوی داده است. ابن بابویه و علم حدیث: چنانکه گذشت وی در طلب حدیث بسیار سفر نمود از بسیاری مشایخ حدیث شنید و آثار فراوانی در حدیث از او باقی مانده است. قدیمترین توثیقی که در مورد ابن بابویه در دست داریم توثیق ابن ادریس (ص 288) و پس از او ابن طاووس ( کشف المحجهٔ، 123) است. ابن طاووس ( فلاح السائل، 11؛ همو، فرج المهموم، 129) متذکر شده که در مورد عدالت وی اتفاق نظر وجود دارد. لقب «صدوق» بلیغترین کلمه در بیان امانت وی در روایت است. نخستین کسی که ابن بابویه را صدوق نامیده ابن ادریس (ص 288) است، لیکن پس از وی تا زمان شهید اول (مجلسی، 104/190) این لقب شهرت نداشته است. برخی از علمای رجال متأخر مراسل وی را در حکم مسانید دانستهاند (نک: خوانساری، 6/133؛ مامقانی، 3/154). ابن بابویه خود از اربابجرحوتعدیل است. او در ضبط اسناد،اصطلاحات مربوط به نحوهٔ تحمل حدیث (که در آثار وی هویداست)، تفکیک لفظ از معنی در مواردی که حدیث واحد با اسناد متعدد ذکر شده (مثلاً نک: کمال، 289-294)، روایت حدیث واحد با اسناد مختلف، مانند حدیث اثنا عشر جابربن سمرهٔ از 19 طریق مختلف ( الخصال، 469- 473)، بسیار دقیق است. اغلب آثار حدیثی ابن بابویه آمیختهای از احادیث شیعه با احادیث برگزیدهٔ اهل سنت است. ابن بابویه به عنوان یک محدث نه تنها میراث عظیمی رابه آیندگان انتقال داده و بخش قابل توجهی از احادیث موجود در کتب روایی مسند شیعه پس از سدهٔ 5ق چون آثار خزاز، مفید، طوسی، ابن رستم طبری و دیگران را به خود اختصاص داده، بلکه در مورد انتقال آثار گذشتگان به آیندگان نیز نقشی اساسی ایفا کرده است، به طوری که نوری (3/524) وی را یکی از 12 تنی دانسته که سلسلهٔ اجازات به ایشان منتهی میشود. ابن بابویه در عالم حدیث نه تنها به عنوان ناقل، بلکه چنانکه طوسی ( الفهرست، 157) یادآور شده، به عنوان نقاد احادیث و آگاه به رجال مطرح است. کتاب معانی الاخبار وی دلیل قاطعی بر تبحر او در فقه الحدیث و غریب الحدیث است. نجاشی (ص 391) و طوسی (همانجا) کتابی نیز در مورد غریب حدیث پیامبر(ص) و علی(ع) برای او ذکر کردهاند. نقد اسناد برخی احادیث و حکم به غرابت سندی آن در مواضع مختلف از آثار وی دیده میشود (نک: ابن بابویه، عیون، 1/200؛ همو، فضائل الاشهر، 63). در زمینهٔ رجال نیز وی آثار متعددی داشته (نجاشی، 390-392؛ طوسی، الفهرست، همانجا) و برخی نظریات او در کتب رجالی (به عنوان نمونه ابن داوود، 72، 87، 100، جم) منعکس شده است. در میان عناوین آثار ابن بابویه عناوینی چون التاریخ، مقتل الحسین (ع) و تفسیر القرآن دیده میشود (نجاشی، 390، 392؛ طوسی، الفهرست، همانجا) که با توجه به شیوهٔ وی میتوان حدس زد که جنبهٔ تاریخ و تفسیر روایی داشتهاند نه درایی. در مورد مشایخ ابن بابویه فهرست نسبتاً کامل و دقیقی بالغ بر 211 تن در «حیات الشیخ الصدوق» (موسوی خرسان، ص «ر اد») آمده که برخی از آنان در این مقاله ذکر شدهاند. در مورد روایت و شاگردان وی فهرست ناقصی در دست است (همو، ص «أه - أز») که از میان ایشان میتوان شیخ مفید محمد بن محمد بن نعمان، هارون بن موسی تلعکبری، علی بن محمد خزاز و حسین بن عبیدالله بن غضائری را ذکر کرد (برای تکمیل فهرست مزبور نک: ابن رستم، 4، 10، 89؛ منتجب الدین، 89؛ حسکانی، 1/192؛ جوینی، 2/142، 190، 193، 196، 223؛ ذهبی، 16/304). آثار: ابن بابویه کثیر التألیف بوده، چنانکه مثلاً هنگام حضور در ایلاق، حدود سال 368ق به گفتهٔ خودش بالغ بر 245 تألیف داشته است ( من لایحضره، 1/2-3). آثار چاپی: الاعتقادات، الامالی؛ التوحید؛ ثواب الاعمال و عقاب الاعمال؛ الخصال؛ علل الشرائع؛ عیون الاخبار الرضا(ع)؛ کمالالدین و تمام النعمهٔ؛ معانی الاخبار؛ «المقنع»؛ من لایحضره الفقیه؛ «الهدایهٔ»؛ فضائل الاشهر الثلاثهٔ (برای اطلاع از مشخصات این آثار نک: مآخذ همین مقاله). همچنین دو کتاب دیگر وی با عنوانهای صفات الشیعهٔ و فضائل الشیعهٔ یک بار در نجف و یک بار با ترجمهٔ فارسی در تهران، 1381ق، منتشر شده است. بجز این آثار کتاب مصادقهٔ الاخوان که در 1325ش در تهران و در 1976م در بغداد به کوشش دکتر حسین علی محفوظ به چاپ رسیده، هم به او، هم به پدرش نسبت داده شده است و ظاهر روایت مؤلف کتاب از محمد بن یحیی عطار با لفظ «حدثنا» انتساب آن به پدر را تقویت میکند (آقابزرگ، 21/97). مورد دیگر اثری است که در قم در 1351ش بر اساس نسخهای خطی از کتابخانهٔ ناصریه در لکهنو همراه با ترجمهٔ عزیزالله عطاردی با عنوان المواعظ به چاپ رسیده است، اما این اثر برخلاف تصور مترجم مزبور چیزی جز نوادر من لایحضره الفقیه نیست وارتباطیبهکتابمفقود مواعظ که(نجاشی،391)وطوسی( الفهرست، 157) از آن نام بردهاند ندارد. آثار خطی: 1. اثباتالنصعلیالائمهٔ (ع)، دوسلان(شم 2018 )، نسخهای تحت عنوان النصوص علی الائمهٔ الاثنی عشر در کتابخانهٔ ملی پاریس معرفی کرده و احتمال میدهد که تألیف ابن بابویه باشد. دانش پژوه نیز نسخی را معرفی کرده (مرکزی، شم 327، 5240؛ مرکزی و مرکز اسناد، شم 7468) که انتساب آنها را به ابن بابویه به عنوان احتمال مطرح کرده است. آقابزرگ (24/179) نیز نسخهای از آن معرفی کرده است. به هر حال بخش عمدهٔ احادیث آن را شاگردش خزاز در کفایهٔ الاثر نقل کرده است؛ 2. الغیبهٔ، این نام اغلب برهمان کمال الدین اطلاق میشود. نسخهای تحت عنوان الغیبهٔ در کتابخانهٔ مجلس شورا موجود است (شورا، 14/55) که آغاز آن با کمال الدین (ص 16) تطابق کامل دارد و احتمال اتحاد را مطرح میکند؛ 3. الفضائل، نسخهای تحت این عنوان در کتابخانهٔ سماوی نجف موجود است. (نک: I/549 و نیز نسخهای تحت عنوان فضائل علی (ع) در کتابخانهٔ مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران (شم 5923) وجود دارد. به هر حال در مورد انتساب این دو نسخه به ابن بابویه جای تردید وجود دارد؛ 4 و 5. دو نسخه با عنوانهای « اسماء الله الحسنی » و « حدیث جامع للا¸داب و الحِکَم » در کتابخانهٔ مرکزی دانشگاه تهران (شم (6)8555 و (9)5923) موجود است که محتمل است متعلق به ابن بابویه باشد؛ 6. الناسخ و المنسوخ (آقابزرگ، 24/11). آثار منسوب: عناوینحدود200 اثرمنسوب به وی در رجال نجاشی (ص 389-392) و طوسی ( الفهرست، همانجا) و ابن شهر آشوب (ص 111-112) ذکر شده است. علاوه بر عناوین مزبور ابن طاووس ( فرج المهموم، 57؛ همو، الیقین، 157) و خود ابن بابویه ( من لایحضره، 1/235) چند عنوان دیگر را یاد کردهاند. در میان این آثار مهمترین مورد کتاب مدینهٔ العلم میباشد. این کتاب مجموعهٔ حدیثی بزرگتر از من لایحضره الفقیه (طوسی، الفهرست، همانجا) و بنا به قول ابن شهر آشوب (ص 112) بالغ بر 10 جزء بوده است و گفته میشود تا زمان شیخ حسین بن عبدالصمد پدر شیخ بهائی موجود بوده و از آن پس مفقود گشته است (آقابزرگ، 20/251-253).