اِبْنِ اُمَّ مَکتوم، عبدالله یا عمرو بن قیس بن زائده (ابن هشام، 1/390؛ قس: ابن عبدالبر، 3/997، 998)، از بنی عامر بن لؤی (زبیری، 343؛ قس: ابن حبان، 16)، صحابی، و مؤذن نابینای پیامبر اکرم. گفتهاند که نام وی قبل از گرویدن به اسلام، حصین بود و پیامبر او را عبدالله نام نهاد (همانجا). پدرش، دایی خدیجه همسر پیامبر بود (ابن حزم، 171) و مادرش عاتکهٔ بنت عبدالله بن عنکثهٔ بن عامر بن مخزوم نام داشت و کنیهاش اممکتوم بود و عبدالله به وی منسوب شد. دربارهٔ تاریخ تولد، دوران جوانی و نیز چگونگی نابینایی ابن ام مکتوم آگاهی دقیقی در دست نیست، اما به نظر میرسد که چشمان خود را در کودکی از دست داده بوده است (ذهبی، سیر، 1/362). وی در اوایل بعثت در مکه حضور داشت. به اسلام نیز دلبستگی یافته بود چندانکه از پیامبر، آنگاه که با برخی از سران قریش چون ولید بن مغیره سخن میگفت و امید داشت که به اسلام بگروند، خواست برایش قرآن بخواند. آیهٔ «عَبَسَ وَ تَوَلّی، أَن جاءَهُ الاْعْمی» در حق وی فرود آمده است (ابن هشام،1/389،390؛ سید مرتضی، 118- 119؛ طبرسی، 9/663 -664). ظاهراً وی اندکی پس از آن، اسلام آورد. گفتهاند که ابن ام مکتوم و مصعب بن عمیر، نخستین کسانی بودند که به دستور پیامبر و برای ارشاد مردم یثرب - قبل از هجرت - به آن شهر رفتند (ابن سعد، 1/234). اما برخی برآنند که وی اندکی پس از جنگ بدر به مدینه رفت (ابن قتیبه، 290) و در «صُفّه» مسجد مدینه مسکن گرفت و پیامبر سپس او را در خانه مخرمهٔ بن نوفل فرود آورد (ابونعیم، 2/4). ابن ام مکتوم نیز چون بلال، مؤذن پیامبر بود (ابن سعد، 8/364) و رسول خدا چندان به وی اعتماد داشت که او را 13 بار، از جمله در غزوات احد، خندق، بنی نضیر، بنی قریظه، به جای خود در مدینه برگمارد (شباب، 1/71؛ واقدی، جم). پس از جنگ تبوک نیز آیهٔ 95 سورهٔ نساء که در سرزنش کسانی که از رفتن به پیکار سرباز زده بودند، نازل شد و مجاهدات را بر راحتطلبان برتری نهاد، ابن ام مکتوم نابینا و دیگر ناتوانان را مستثنا ساخت: «لایَسْتَوِی القاعِدونَ مِنَ المُؤمِنینَ غَیرَ اُولِی الضَّرَرِ و المُجاهِدُونَ» (طبرسی، 2/96). با اینهمه، پس از آن در جنگها حاضر میشد و میگفت رایت جنگ به من دهید، چه نابینایم و نمیتوانم بگریزم (ذهبی، سیر، 1/364). گفتهاند که ابن ام مکتوم در جنگ قادسیه حاضر بود و رایت سیاهی در دست داشت. سپس به مدینه بازگشت و همانجا درگذشت (ابن قتیبه، 290)؛ و به روایتی در همان جنگ به قتل رسید (ذهبی، العبر، 15). کسانی چون عبدالرحمان بن ابی لیلی و ابورزین اسدی از او روایت کردهاند (همو، سیر، 365).