اَبوبَکْرِ طَمِسْتانی، از عرفای مشهور سدۀ 4ق (د پس از 340ق/951م). از تاریخ تولد و نام کامل او اطلاعی ندارم. فقط میدانیم که در طمستان (نک : حدودالعالم، 134: تمستان)، شهر کوچکی در چهار فرسخی فسا، به دنیا آمد. وی از شاگردان شبلی بود و نزد او احترام و منزلت خاصی داشت. در فارس با ابراهیم دباغ و سایر مشایخ آن دیار مصاحبت کرده و مورد تکریم آنان بوده است (سلمی، 471؛ انصاری، 436-437؛ جامی، 190). به گفتۀ روزبهان بقلی وی «صاحب آیات و کرامات بود. اسرار سکر و محبت بدو غالب بود. در عبارت و شطح چنان بود که در پاریس کس قوت سخن شنیدن او نداشت» (ص 43؛ نیز نک : عبداللطیف، 300). سخنان شطحآمیز او سبب شد که مشایخ فارس از بیم آنکه مبادا به او آسیبی رسد، صلاح چنان دیدند که وی به خراسان رود (همانجاها؛ جامی، همانجا) و ظاهراً این مهاجرت در اواخر زندگی او صورت گرفته است. وی در این سفر مدت کوتاهی در اصفهان بود و سپس به نیشابور رفت (ابونعیم، 10/382) و در این شهر گوشهگیری اختیار کرد و روزگار را به انزوا میگذرانید (نامۀ دانشوران، 7/304). وی همانند سهل تُستری و جنید میکوشید تا پیوندهای استواری میان تصوف و تسنن برقرار کند (شیبی، 62) و در اینباره میگوید: «راه پیداست و کتاب و سنت در میان ماست و فضل صحابه معلوم است از آنک سابق بودند به هجرت و صحبت رسول(ص) و هر که از ما صحبت کتاب و سنت کند و خویشتن و خلق را بشناسد و به دل با خدای هجرت کند او صادق و مصیب بود» (ترجمۀ رسالۀ قشیریه، 81؛ نیز نک : قشیری، 423؛ سلمی، 473؛ ابونعیم، همانجا).ابوبکر طمستانی صاحب تألیفی نبود و منابع نوشتهای را به او نسبت ندادهاند، لیکن سخنان وی که بیانگر افکار عرفانی اوست، در اغلب کتابهای متصوفه آمده است (نک : سلمی، انصاری، هماناها). روزبهان بقلی نیز بعضی از اقوال او را در شمار شطحیات آورده و در کتاب خود شرح کرده است (ص 328-331). ابوبکر در نیشابور وفات یافت و در قبرستان حیرۀ آن شهر مدفون شد (حاکم، 161؛ سلمی. 471؛ قشیری، 261، 423). به گفتۀ برخی از منابع، تاریخ درگذشت او 340ق بوده است (ابونعیم، انصاری، همانجاها؛ حمداللـه، 654؛ فصیح، 63). پس از مرگ وی یکی از مریدانش به نام ابوبکر صیدلانی، به قشیری گفته است که چندین بار سنگی برای گور ابوبکر طمستانی در قبرستان حیره، آماده کردم و نام او را بر آن کندم، ولی هربار آن را میکندند و میبردند، در حالی که سنگ هیچ قبر دیگری را نمیبردند. در شگفت ماندم و چگونگی حال را به استناد ابوعلی دقاق گفتم. وی گفت که آن مرد در دنیا گمنامی اختیار کرده بود و تو میخواهی که با سنگ قبر او را مشهور گردانی و خداوند میخواهد که او همچنانکه خود میخواست در میان مردم پوشیده باشد (قشیری، 261). قابل توجه است که عطار هیچگونه ذکری از ابوبکر طمستانی نیاورده و بیشتر اقوال او را به ابوبکر صیدلانی نسبت داده است و حتی همین داستان را هم به سنگ قبر ابوبکر صیدلانی مربوط ساخته است (ص 720-722). آمیخته شدن اقوال این دو شخصیت بعد از عطار در آثار مؤلفان دیگر هم دیده میشود (نک : جامی، 184؛ معصومعلی شاه، 2/470). در نامۀ دانشوران آنچه در تذکرهالاولیاء عطار دربارۀ ابوبکر صیدلانی آمده، کلاً در احوال ابوبکر طمستانی نقل و تذکرهالاولیاء نیز به عنوان مأخذ ذکر شده است و بدینسان نامۀ دانشوران (همانجا) اشتباهی را که عطا مرتکب شده، اصلاح کرده است.