آفتاب
ورود | عضویت
سه شنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۱ ۰۴:۵۷
  • اخبار
    • اخبار سیاسی
    • اخبار اقتصادی
    • اخبار فرهنگی
    • اخبار ورزشی
    • اخبار اجتماعی
    • اخبار فناوری
    • اخبار سلامت
    • اخبار ایران و جهان
    • پیشخوان روزنامه ها
  • دانش سرا
    • مقالات
    • کتاب الکترونیکی
    • دانستنی ها
    • لینک های مفید
    • فرهنگ فیلم
    • لغت نامه دهخدا
    • دائره المعارف
    • کتابهای منتشر شده
    • بانک های اطلاعاتی
  • چندرسانه ای
    • 60 ثانیه با اخبار
    • کیوسک آفتاب
    • فیلم
    • عکس
    • پادکست
    • اینفوگرافی
    • آفتاب پلاس
  • دیجیتال مارکتینگ
    • خدمات دیجیتال مارکتینگ
    • نیازمندیها
    • بانک مشاغل
    • وبگردی
    • بنر
    • مشاوره کسب و کار
    • رپورتاژ آگهی
    • کمپین
    • خدمات
    • سایتچین
  • گردشگری
    • مجله گردشگری آفتاب
    • گزارش لحظه ای جاده ها
    • نقشه ترافیک تهران
  • تفریح و سرگرمی
    • شبکه های اجتماعی
    • موسیقی
    • فیلم و سریال
    • تئاتر
    • آشپزی
    • کارت تبریک
    • فیلم های سینما
    • بازی های اینترنتی
    • شعر و ادب
    • گل و گیاه
    • ضرب‌المثل
    • فتوبلاگ
    • سخن بزرگان
    • تعبیر خواب
    • داستان سرا
    • فال و طالع بینی
    • چیستان
    • شخصیت‌ها
    • لطیفه

دائره المعارف بزرگ اسلامی

جلد یکم (آب - آل داوود)

جلد دوم (آل رشید - ابن ازرق)

جلد سوم (ابن ازرق - ابن سیرین)

جلد چهارم (ابن سینا - ابن میسر)

جلد پنجم (ابن میمون - ابوالعر قلانسی)

جلد ششم (ابوعزه - احمدبن عبدالملک بن شهید)

جلد هفتم (احمد بن علویه - ازبک خان)

جلد هشتم (ازبکستان - اشبیلیه)

جلد نهم (اشتب - البیره)

جلد دهم (البیری - باباطاهر)

جلد یازدهم (بابافرج تبریزی - برماوی)

جلد دوازدهم (برمکیان - بوسنوی)

ابن‌مضاء

اِبْن‌ِ مَضاء، ابوالعباس‌ احمد بن‌ عبدالرحمان‌ بن‌ محمد لخمی‌ قرطبی‌ (511 -592ق‌/1117-1196م‌)، فقیه‌، نحوی‌ و محدث‌ اوایل‌ عصر موحدون‌ اندلس‌. از نسبت‌ لخمی‌ او چنین‌ برمی‌آید که‌ نسب‌ او به‌ قبیلهٔ لخم‌ که‌ در اطراف‌ شَذونه‌ و اشبیلیه‌ اقامت‌ داشتند (نک: ابن‌ حزم‌، جمهرهٔ، 424)، می‌رسد. کنیهٔ او را ابوجعفر و ابوالقاسم‌ نیز گفته‌اند (ابن‌ ابار، 1/89؛ ابن‌ فرحون‌، 1/208). وی‌ در یکی‌ از درخشان‌ترین‌ دوره‌های‌ تاریخ‌ اندلس‌ در قرطبه‌ زاده‌ شد و در همانجا به‌ تحصیل‌ مقدمات‌ علم‌ پرداخت‌ (ابن‌ ابار، همانجا). کتاب‌ الموطأ را نزد ابوعبدالله‌ ابن‌ اصبغ‌ خواند و قرائات‌ را از ابوالقاسم‌ ابن‌ رضی‌ و نحو و ادب‌ را از ابوبکر ابن‌ سمجون‌ و ابوالعباس‌ ابن‌ خصیب‌ فراگرفت‌ و از محضر ابن‌ عربی‌ که‌ پس‌ از برکناری‌ از منصب‌ قضا (ح‌ 530ق‌)، در قرطبه‌ به‌ تدریس‌ مشغول‌ بود (نک: ه د، ابن‌ عربی‌، ابوبکر)، بهرهٔ بسیار برد. از دیگر استادان‌ او در قرطبه‌ می‌توان‌ از ابن‌ ابی‌ الخصال‌، ابوطاهر تمیمی‌، عبدالملک‌ ابن‌ مسرهٔ و ابوبکر ابن‌ مدیر یاد کرد (ابن‌ ابار، همانجا؛ ابن‌ خطیب‌، 2/390، 521؛ ابن‌ قاضی‌، 142). پس‌ از آن‌ به‌ اشبیلیه‌ رفت‌ و در آنجا قرائت‌ نافع‌ و ابن‌ کثیر را از شریح‌ آموخت‌ و الکتاب‌ سیبویه‌ را نزد ابوالقاسم‌ ابن‌ رماک‌ فراگرفت‌ و چندی‌ در ملازمت‌ وی‌ به‌ سر برد و آثار نحوی‌، لغوی‌ و ادبی‌ بسیاری‌ را نزد وی‌ خواند. آنگاه‌ بار دیگر از محضر ابن‌ عربی‌ که‌ در آن‌ زمان‌ در اشبیلیه‌ به‌ سر می‌برد، بهره‌ جست‌. مدتی‌ نیز در سبته‌ از قاضی‌ عیاض‌ محدث‌ مشهور اندلسی‌ و در المریه‌ از عبدالحق‌ بن‌ عطیه‌ و ابوعبدالله‌ ابن‌ وضاح‌ و ابوحجاج‌ قضاعی‌ حدیث‌ شنید و از کسان‌ بسیاری‌ از جمله‌ ابن‌ موهب‌، ابن‌ فندله‌ و ابومروان‌ باجی‌ اجازهٔ نقل‌ حدیث‌ گرفت‌ (ابن‌ ابار، همانجا؛ ابن‌ فرحون‌، 1/209؛ ابن‌ جزری‌، 1/67؛ سیوطی‌، 1/323؛ گارثیا گومث‌، .(238 ابن‌ فرحون‌ (همانجا)، ابن‌ بشکوال‌ (ه م‌) را نیز از استادان‌ او دانسته‌ است‌.وی‌ مجموعه‌های‌ گرانقدری‌ از احادیث‌ گرد آورد که‌ همه‌، هنگام‌ تصرف‌ المریه‌ به‌ دست‌ مسیحیان‌، از میان‌ رفت‌ (همو، 1/210). افزون‌ بر فقه‌، نحو و حدیث‌، در علوم‌ دیگری‌ از جمله‌ طب‌، حساب‌ و هندسه‌ نیز دست‌ داشت‌ (سیوطی‌، همانجا). از شاگردان‌ او می‌توان‌ ابن‌ دحیه‌، ابن‌ حوط الله‌ و علی‌ بن‌ محمد غافقی‌ را نام‌ برد (ابن‌ دحیه‌، 91؛ ابن‌ خطیب‌، 1/513؛ سیوطی‌، همانجا). ابن‌ مضاء که‌ ظاهری‌ مذهب‌ بود، ابتدا منصب‌ قضا را در فاس‌ و بجایه‌ به‌ عهده‌ گرفت‌ و در 578ق‌، در زمان‌ حکومت‌ یوسف‌ بن‌ عبدالمؤمن‌ (558 -580ق‌/1163-1184م‌) به‌ قضای‌ مراکش‌ رسید و سپس‌ «قاضی‌ الجماعهٔ» گردید و تا زمان‌ یعقوب‌ المنصور (حک 580 - 595ق‌/1184-1199م‌) در همین‌ منصب‌ باقی‌ ماند. وی‌ سرانجام‌ در اشبیلیه‌ درگذشت‌ (ابن‌ ابار، همانجا؛ ابن‌ فرحون‌، 1/210-211؛ ابن‌ ابی‌ زرع‌، 206، 216). در روزگار ابن‌ مضاء مذهب‌ ظاهری‌ رواج‌ بسیار یافته‌ بود و در زمان‌ یعقوب‌ المنصور سومین‌ خلیفهٔ موحدون‌ که‌ خود از فقیهان‌ بزرگ‌ ظاهری‌ به‌ شمار می‌رفت‌ (نک: مقری‌، 3/102؛ ضیف‌، 6)، به‌ اوج‌ خود رسید. یعقوب‌ حرکتی‌ بر ضد مذاهب‌ چهارگانه‌ و به‌ ویژه‌ مذهب‌ مالک‌ بن‌ انس‌ آغاز کرد. وی‌ فرمان‌ داد بسیاری‌ از کتابهای‌ فقهی‌ این‌ مذاهب‌ را بسوزانند و فقها را بر آن‌ داشت‌ که‌ جز بر اساس‌ قرآن‌ و سنت‌ فتوا ندهند (مراکشی‌، 279؛ ابن‌ خلکان‌، 7/11؛ مقری‌، 3/104). ابن‌ مضاء که‌ از فقهای‌ بزرگ‌ آن‌ روز به‌ شمار می‌رفت‌، با الهام‌ از اندیشه‌های‌ مذهب‌ ظاهری‌ به‌ ارزیابی‌ نظرات‌ و آراء نحویان‌ پرداخت‌. او می‌دید که‌ نحویان‌، ظاهر آیات‌ قرآن‌ را که‌ پایهٔ نظرات‌ خود او بود، فرو نهاده‌ و به‌ تأویلات‌ و توجیهات‌ گوناگون‌ پرداخته‌اند و بدین‌ سان‌ در کلام‌ خداوند فزونی‌ و کاستی‌ پدید می‌آورند. وی‌ همهٔ نظریات‌ و تأویلات‌ آنان‌ را مردود شمرد و آن‌ را برابر آیین‌ خود، فعلی‌ حرام‌ دانست‌ (ابن‌ مضاء، 92-93). وی‌ همهٔ انتقادات‌ خود را به‌ سوی‌ نظریهٔ عامل‌ که‌ سنگ‌ اصلی‌ بنای‌ نحو عربی‌ است‌، متوجه‌ ساخت‌ و بر آن‌ شد تا ارکان‌ این‌ نظریه‌ را که‌ نخستین‌ نشانه‌هایش‌ در کتاب‌ العوامل‌ خلیل‌ بن‌ احمد آمده‌ بود (یوسف‌، 55)، فرو ریزد. وی‌ احتمالاً این‌ اندیشه‌ را از پیشینیان‌ خود از جمله‌ ابن‌ حزم‌، فقیه‌ ظاهری‌ سدهٔ پیشین‌ که‌ از دیدگاه‌ همین‌ مذهب‌ نظریهٔ عامل‌ در نحو را موجب‌ فساد زبان‌ عربی‌ دانسته‌ بود (نک: التقریب‌، 202)، الهام‌ گرفته‌ است‌، اما بی‌شک‌ وی‌ نخستین‌ کسی‌ است‌ که‌ اینگونه‌ گستاخانه‌ برضد نحویان‌ به‌ پا خاست‌. اگرچه‌ قرنها قبل‌ از وی‌ کسانی‌ چون‌ جاحظ و بعدها ابن‌ جنی‌ (ه م‌) بر پاره‌ای‌ از نظرات‌ نحویان‌ خرده‌ گرفته‌ بودند، اما آنان‌ هیچ‌گاه‌ از محدودهٔ چند انتقاد کوتاه‌ پا فراتر ننهادند (ابن‌ مضاء، 86 -87؛ نیز نک: جاحظ، 1/91-92). ابن‌ مضاء با همهٔ حساسیتی‌ که‌ نسبت‌ به‌ نظریه‌های‌ شگفت‌ نحویان‌ داشت‌، باز تا تکیه‌گاه‌ استواری‌ چون‌ ابن‌ جنی‌ نیافت‌، پا در این‌ وادی‌ خطرناک‌ ننهاد، چه‌ وی‌ دیده‌ بود که‌ ابن‌ جنی‌ عامل‌ رفع‌، نصب‌، جر و جزم‌ را در متکلم‌ می‌جوید، نه‌ در جای‌ دیگر (ابن‌ مضاء، همانجا). بنابراین‌ وی‌ نظریهٔ عامل‌ نحوی‌ را نه‌ تنها باعث‌ سهولت‌ کار زبان‌ عربی‌ نداسته‌، بلکه‌ آن‌ را سبب‌ فرو لغزیدن‌ بلاغت‌ این‌ زبان‌ تا حد انحطاط شمرده‌ است‌ (همو، 88). وی‌ در رد نظریهٔ تقدیر عوامل‌ محذوفه‌ گوید: این‌ نظریه‌ انسان‌ را وادار به‌ فرض‌ مفاهیمی‌ می‌کند که‌ هیچ‌ گاه‌ مقصود گوینده‌ نبوده‌ است‌، زیرا اگر گوینده‌ قصد چنان‌ معناهایی‌ را داشته‌ باشد، بی‌شک‌ لفظ مربوط به‌ آنها را نیز بر زبان‌ می‌آورد (ص‌ 87 - 88؛ ضیف‌، 20). وی‌ جملاتی‌ مانند «زید فی‌ الدار» را که‌ جار و مجرور در آنها، مانند «فی‌ الدار» گاه‌ خبر، صله‌، صفت‌ و یا حال‌ واقع‌ می‌شوند و نحویان‌ متعلقات‌ آنها را کلماتی‌ محذوف‌ از قبیل‌ «کائن‌ٌ»، «مستقرٌ» و «موجودٌ» در تقدیر می‌دانند، «تامه‌» می‌شمارد و بر آن‌ است‌ که‌ همان‌ حرف‌ جر، رابط بین‌ دو نسبت‌ است‌ و نیازی‌ به‌ متعلق‌ محذوف‌ نیست‌ (ص‌ 99؛ ضیف‌، 24)؛ چنانکه‌ گویی‌ وی‌ حرف‌ جر «فی‌» را در جملهٔ یاد شده‌، همچون‌ فعل‌ ربطی‌ (مثلاً بودن‌) در بیشتر زبانهای‌ هند و اروپایی‌ می‌داند. او در باب‌ منادا و نظایر آن‌، نظر نحویان‌ را که‌ آنها را - به‌ سبب‌ منصوب‌ بودن‌ - مفعول‌ عاملی‌ محذوف‌ مانند «أُنادِی‌ِ»، یا «أَدعُو» می‌دانند، نمی‌پذیرد و در رد آن‌ می‌گوید: چنانچه‌ مثلاً به‌ جای‌ «یا عبدَالله‌» گفته‌ شود «أدْعُو عبدَالله‌»، جملهٔ انشایی‌ به‌ جمله‌ای‌ خبری‌ تبدیل‌ می‌شود و مدلول‌ کلام‌ تغییر می‌کند. وی‌ بر همین‌ مبنا نظر نحویان‌ را در مورد فعل‌ مضارع‌ منصوب‌ به‌ «فاء» و «واو» سببیّه‌ که‌ پس‌ از آن‌ «أن‌» ناصبه‌ای‌ در تقدیر می‌گیرند، نیز مردود می‌شمارد (نک: ص‌ 89 - 90). نکتهٔ جالب‌ آن‌ است‌ که‌ وی‌ ضمیرهای‌ متصل‌ را در فعلهای‌ مثنی‌ و جمع‌ مانند (قاما، قاموا، قُمن‌)، ضمیر نمی‌داند، بلکه‌ مانند زبان‌ شناسان‌ امروز، آنها را تنها علامتهایی‌ می‌داند که‌ دلالت‌ بر تثنیه‌ و جمع‌ دارند. در باب‌ ضمایر مستتر نیز وی‌ می‌پرسد: چه‌ نیاز به‌ فرض‌ استتار چیزی‌ که‌ فایده‌ای‌ بر آن‌ مترتب‌ نیستد و بر پایهٔ همین‌ نظر فاعل‌ را بر دو گونه‌ می‌داند: مذکور یا محذوف‌ و تأویل‌ بیشتر از این‌ را جایز نمی‌شمارد (ص‌ 103-106؛ ضیف‌، 25-26). در باب‌ تنازع‌ و اشتغال‌ نیز نظراتی‌ دارد که‌ اساس‌ همهٔ آنها بر حذف‌ عوامل‌ است‌ (نک: ابن‌ مضاء، 107-141). وی‌ همه‌ جا از دیدگاه‌ فقه‌ ظاهری‌ به‌ مسائل‌ نحوی‌ می‌نگرد و پیش‌ از آنکه‌ عالمی‌ نحوی‌ باشد، فقیهی‌ ظاهری‌ است‌. از این‌ رو علاوه‌ بر الغای‌ نظریهٔ عامل‌، علل‌ و قیاس‌ را نیز همان‌ گونه‌ که‌ در فقه‌ ظاهری‌ نفی‌ شده‌، مردود می‌شمارد (همو، 156-161). با اینکه‌ در برخی‌ از نظریات‌ وی‌ کم‌ و بیش‌ بارقه‌هایی‌ از ابداع‌ به‌ چشم‌ می‌خورد و تلاش‌ او در جهت‌ بازسازی‌ ساختار زبان‌ عربی‌ بر بنیادی‌ ساده‌تر از نظریهٔ عامل‌، می‌توانست‌ باعث‌ تحولی‌ جدی‌ در عرصهٔ اصول‌ نحو باشد، اما آن‌ نظریات‌ مورد توجه‌ و استقبال‌ نحویان‌ قرار نگرفت‌ و پس‌ از او هیچ‌ کس‌ اقدامی‌ اساسی‌ در ادامهٔ این‌ راه‌ نکرد (قس‌: آذرنوش‌، «هشت‌») و هرگز دستور زبانی‌ دیگر بر بنیادی‌ سوای‌ نظریهٔ عاملی‌ تدوین‌ نگردید. اثر معروف‌ او کتاب‌ الرد علی‌ النحاهٔ یا الرد علی‌ النحویین‌ در 1366ق‌/1947م‌ در قاهره‌ به‌ کوشش‌ شوقی‌ ضیف‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌. شوقی‌ ضیف‌ بی‌شک‌ تحت‌تأثیر همین‌ کتاب‌ و بر پایهٔ مقدمه‌ای‌ که‌ خود بر آن‌ نوشته‌، بعدها کتاب‌ تجدید النحو را نوشت‌. بی‌گمان‌ وی‌ نیز مانند دستور شناسان‌ آغاز سدهٔ 20م‌، به‌ خصوص‌ ابراهیم‌ مصطفی‌، امید آن‌ داشت‌ که‌ نحو عربی‌ را به‌ راه‌ ساده‌تری‌ بکشاند، اما موفقیتی‌ به‌ دست‌ نیاورد. جالب‌ توجه‌ آنکه‌ در بین‌ منابع‌ کهن‌ تا قبل‌ از سیوطی‌ نامی‌ از کتاب‌ الرد علی‌ النحاهٔ به‌ میان‌ نیامده‌ و تنها به‌ دو اثر یافت‌ نشدهٔ وی‌ به‌ نامهای‌ المشرق‌ فی‌ النحو یا المشرق‌ فی‌ العربیهٔ و تنزیه‌ القرآن‌ عما لایلیق‌ به‌ من‌ البیان‌ که‌ هر دو در نحو بوده‌اند، اشاره‌ شده‌ است‌ (نک: ابن‌ ابار، 1/89؛ فیروزآبادی‌، 21-22؛ سیوطی‌، همانجا). چه‌ بسا، کتاب‌ الرد علی‌ النحاهٔ یکی‌ از این‌ دو کتاب‌ بوده‌ که‌ بعدها نام‌ آن‌ به‌ دست‌ ناسخین‌ تغییر یافته‌ است‌. ابوالحسن‌ ابن‌ خروف‌، نحوی‌ معروف‌ کتابی‌ با نام‌ تنزیه‌ ائمهٔ النحو عما نسب‌ الیهم‌ من‌ الخطاء و السهو در رد کتاب‌ تنزیه‌ القرآن‌ وی‌ نوشته‌ بوده‌ است‌ (ابن‌ ابار، همانجا).

درباره ما

  • درباره آفتاب
  • قوانین و مقررات
  • سیاست حفظ حریم خصوصی
  • راهنمای آفتاب
  • نقشه سایت

تماس با ما

+۹۸ ۲۱ ۸۸۰۰ ۰۵۳۴

تلگرام آفتاب

اینستاگرام آفتاب

+۹۸ ۲۱ ۸۸۰۰ ۷۱ ۳۲

ایران، تهران، امیرآباد شمالی خیابان هفتم کوچه سوم پلاک ۳

پشتیبانی آفتاب

همکاری در کسب و کار

  • آگهی رایگان
  • تبلیغات در آفتاب
  • مشاوره کسب و کار

خبرنامه

برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیک خود را وارد نمایید
عضویت
کلیه حقوق این سایت برای شرکت شبکه ی اینترنتی آفتاب محفوظ است.