اِبْنِ مُدَبّر، نام 3 برادر ادیب و شاعر، از درباریان عصر اول عباسی. مدبر نام نیای بزرگ آنان است (برای تلفظ درست کلمه، نک: ذهبی، 2/581) که گویا از موالی ایرانی نژاد بوده است («مدبر» بردهای است که پس از درگذشت مولایش آزاد میگردد) و بر پایهٔ برخی از گزارشها نسب وی به پادشاهان ساسانی میرسیده است (بکری، 1/134؛ قس: ابن خلکان، 7/56؛ صفدی، 6/107). پدر آنان محمد (بن عبیدالله) بن مدبر ظاهراً بیآنکه شغل مهمی داشته باشد، در حاشیهٔ دستگاه خلافت در ناز و نعمت میزیسته است (نک: جهشیاری، 154). خاندان مدبر غالباً مورد عنایت و اعتماد خلفای عباسی بودهاند، هرچند که گاه و بیگاه از خشم و زندان آنان نیز بینصیب نمیماندند. 1. ابواسحاق (ابویُسر) ابراهیم بن محمد بن عبیدالله بن مدبر (195-17 شوال 279ق/811 -10 ژانویهٔ 893م)، ادیب، شاعر، کاتب و وزیر عباسیان. از برادرش احمد کوچکتر، ولی از او نامدارتر است (ابن ابار، 158؛ صفدی، 8/38؛ ابن شاکر، 1/132). در جوانی گویا با چند تن از همسالانش همراه لشکر مأمون (حک 198- 218ق) به سرزمین روم رفت و در همین سفر بود که با عَریب مغنّیهٔ مشهور دربار عباسیان که سپس با وی رابطهای صمیمانه و عاشقانه یافت، آشنا گردید (ابوالفرج، 18/180؛ قس: فروخ، 2/334). در زمان متوکل (حک 232-247ق) رسماً به خدمت عباسیان درآمد و بسیار مورد توجه خلیفه قرار گرفت (نک: ابوالفرج، 19/114- 115؛ قس: ابن ابار، 159) و گویا به پستهای مهمی از جمله ریاست دیوان ابنیه که مرتبتی در ردیف مقام وزیران بود، گمارده شد (صفدی، 6/107). اما بر اثر دسیسهسازی و کینهتوزی ابن خاقان (ه م) وزیر متوکل، به زندان افتاد. این گرفتاری به درازا کشید و چیزی نمانده بود که یاد وی را از خاطر خلیفه بزداید، اما او به یاری ذوق شاعرانهٔ خویش چارهای اندیشید و دل خلیفه را نسبت به خویشتن نرم ساخت و از بند رهایی یافت (تنوخی، الفرج، 2/124؛ قس: ابوالفرج، 19/115؛ ابن ابار، 160-162؛ قس: سوردل، .(I/279 ظاهراً قصیدهها و قطعههایی که در زندان و بیشتر در ستایش متوکل سرود، در شمار مهمترین شعرهای وی بوده است (ابوالفرج، 19/115-116؛ صفدی، 6/108-109؛ ابن شاکر، 1/45-46). در یکی از این سرودهها، گرفتار شدن خویش را در زندان به ماندن شراب در خمهای گلین قیر اندود که موجب پختگی باده میگردد، تشبیه کرده است (ابوالفرج، 19/115؛ صفدی، 6/108؛ ابن شاکر، 1/46). در هر حال، در شعر وی روح سرسپردگی به دستگاه خلافت عباسی، حتی در روزگار گرفتاری در زندان، به چشم میخورد. پس از رهایی از بند، ولایت بصره به وی سپرده شد و در تمام دوران فرمانروایی جانشینان متوکل، منتصر (حک 247- 248ق)، معتز (حک 252- 255ق) و مهتدی (حک 255-256ق)، نیز در آن مقام بماند، اما در 256ق که زنگیان سر به شورش برداشتند و شهرهای جنوب عراق و نیز اهواز را به تصرف درآوردند، ابراهیم به دست آنان اسیر شد و به زندان افتاد (طبری، 9/472؛ ابناثیر، 7/237؛ابنخلدون، 3(3)/640 -641). وی نزدیک به 10 ماه در این زندان به سر برد، اما بار دیگر با زیرکی از زندان گریخت (طبری، 9/477؛ ابن اثیر، 7/242؛ ابن ابار، 162). بحتری در قطعه شعری، این گریز وی را از زندان ستوده است (تنوخی، همان، 2/18-19). در 263ق معتمد عباسی (حک 256-279ق) به وی پیشنهاد کرد که وزارت او را برعهده گیرد و چون وی از پذیرفتن این مقام سرباز زد، او را به تعلیم فرزندش مفوّض گماشت و ریاست چند دیوان را به او واگذاشت. با اینهمه در 269ق هنگام سفر معتمد به مصر ابراهیم چندی وزارت او را عهدهدار گردید (یاقوت، ادبا، 1/227؛ صفدی، 6/107؛ قس: سوردل، و از آن پس معتمد همواره از او به عنوان وزیری لایق یاد میکرد (ابن ابار، صفدی، همانجاها). پس از درگذشت معتمد وی که واپسین ماههای عمر را میگذرانید، ریاست دیوان ضیاع را در حکومت معتضد (279-289ق) به عهده داشت (نک: طبری، 10/31؛ یاقوت، همانجا؛ ابن اثیر، 7/460). زندگی ادبی و سیاسی ابراهیم بن مدبر مانند زندگی اکثر ممدوحان بزرگ آن روزگار به هم آمیخته است. وی از سویی در مقام یکی از بزرگترین کارگزاران دستگاه خلافت، آنقدر شهرت و اعتبار یافته بود که ستایش و یا هجای شاعران را نسبت به خویش برانگیزد، چنانکه به گفتهٔ صفدی (همانجا) در روزگار وی شاعری نبوده است که وی را مدح نگفته باشد. در این میان دو تن از بزرگترین شاعران همروزگار وی، بحتری و ابن رومی (ه م)، هم وی را ستوده و هم هجو گفتهاند (نک: بحتری 4/2121-2126، 2134، 2228- 2235؛ ابن رومی، 1/106، 403، 2/475، 562، 779، 780، 813). صفدی (همانجا) ابوهفان (ه م) را نیز در شمار ستایشگران وی نهاده است. همین نفوذ سیاسی وی موجب شده است که قسطابن لوقای بعلبکی، طبیب و فیلسوف همروزگارش یکی از کتابهای خود در علم پزشکی را برای وی بفرستد و نیز کتابی دیگر را با عنوان الفصد در 91 باب، برای او تألیف کند (ابن ابی اصیبعه، 1/244- 245). ابراهیم خود نیز به عنوان شاعر و ادیبی که در نظم و نثر چیرهدست بوده (ابن ندیم، 137؛ یاقوت، همانجا)، به سرودن شعر و روایت ادب پرداخته است. وی با برخی از شاعران و دانشمندان همروزگارش، از جمله محمد بن صالح (ابوالفرج، 15/92- 93) و جاحظ و ابوالعیناءِ اخباری دوستی و همنشینی داشته است (یاقوت، همان، 16/92-94، 18/293). شیفتگی وی به جاحظ سبب شده است که نثرش از جاحظ تأثیر پذیرد (فروخ، همانجا). اما علت دشمنی وی نسبت به ابو تمام (ه م) روشن نیست (نک: صولی، 97-99؛ مسعودی، 3/483- 485). در این میان دلباختگی وی به عریب که از فرزندان جعفر بن یحیی برمکی بود (برای آگاهی از زندگی وی، نک: ابوالفرج، 18/175- 188)، درخور توجه است. اگرچه، در منابع ما، به روابط عاشقانهٔ آن دو اشارات فراوان رفته است (نک: همو، 19/116- 118)، حتی گفتهاند زمانی که وی به زندان متوکل افتاده بود، عریب، از سامره برای او نامه مینگاشت و نزد خلیفه شفاعت میکرد تا شاید آزاد گردد (همو،19/116)، با اینهمه به نظر میرسد که شیفتگی ابراهیم به عریب که 14 سال نیز از وی مسنتر بود، بیشتر به دلیل فضل و ادب و هنر آن زن بوده است (نک: همو، 18/175). به همین سبب، این دوستی تا روزگار پیری آن دو نیز پایدار ماند. داستانی هم که تنوخی ( نشوار، 131-133) دربارهٔ آن دو در کهنسالی نقل میکند، بیشتر بر دوستی دیرینه دلالت دارد تا بر عشق. زندگی آن دو چندان با یکدیگر در آمیخته که تذکره نویسان نتوانستهاند بیاشاره به زندگی یکی از آنان، از دیگری یاد کنند (نک: ابوالفرج، همانجاها). راست است که ابراهیم با دیگر زنان آوازهخوان نیز روابطی عاشقانه داشته (نک: همو، 19/116-117؛ یاقوت، بلدان، 4/656؛ حمیری، 254)، اما گویا پیوند وی با عریب فراتر از عشق به زنی آوازهخوان بوده است. ابراهیم شعر اندک سروده و اغلب آنها در مدح و هجاست. برخی از آنها در مآخذ موجود برجای مانده است. وی بیشتر مدایح خود را تقدیم متوکّل کرده است (نک: ابوالفرج، 19/115-116؛ یاقوت، ادبا، 1/228- 229؛ ابن ابار، 160-162؛ صفدی، 6/108؛ ابن شاکر، 1/45- 47). او بر آن بود که شعر دونان را برمیکشد و بزرگان را فرو مینهد (ابوحیان، 1/357). عنایت وی به شعر و شاعری، لاجرم موجب میشد میان او و ادیبان و شاعران زمان نیز پیوندهای استوار برقرار گردد. ابراهیم ظاهراً از علی بن جهم (ابوالفرج، 9/113) و ابن سکیت (نک: ابوحیان، 1/468) روایت کرده و علی اخفش، ابوبکر صولی، میمون بن هارون، ابن مهرویه و ابن قدامه اخبار و اشعار او را روایت کردهاند (نک: ابوالفرج، 9/26، 28، 108، 109؛ قالی، 1/29؛ صفدی، همانجا). آثار: تنها اثری که علاوه بر شعر، از ابن مدبر به جای مانده الرسالهٔ العذراء فی موازین البلاغهٔ و ادوات الکتابهٔ است که اولین بار ضمن رسائل البلغاء (قاهره، 1331ق/1913م) و بار دیگر با مقدمهای به زبان فرانسوی به کوشش زکی مبارک (قاهره، 1350ق/1931م) به چاپ رسیده است. در انتساب این اثر به ابراهیم باید اندکی تردید کرد. چه، در هیچیک از مآخذ، چنین کتابی به او نسبت داده نشده است. ثانیاً با توجه به مقدمهٔ «الرّسالهٔ العذراء» (ص 176)، مؤلف آن را در پاسخ رسالهٔ ادیبانهٔ یکی از دانشمندان معاصر خویش نوشته که نظر به شهرت ابن مدبر، قاعدتاً نمیبایست مجهول بماند. اما اگر این انتساب را درست بدانیم، ابراهیم بن مدبر نخستین کسی است که کتابی مستقل بر زمینهٔ نثر فنی و اصول و ضوابط آن تألیف کرده است (نک: .(GAL,S,I/152-153 2. ابوالحسن احمد بن محمد برادر ابراهیم (د 270 یا 271ق/883 یا 884م)، کاتب و شاعر. از آغاز زندگی وی آگاهی چندانی در دست نیست. اندکی پیش از لشکرکشی مأمون به روم، وی در انتظار به دست آوردن شغل مناسبی در دستگاه خلافت عباسیان بود. در این هنگام جعفر بن خیاط، وزیر مأمون، وی را به عنوان کاتب خویش برگزید. احمد که گویا مردی جاهطلب بود، به رغم ناخشنودی پدر، این پیشنهاد را پذیرفت و رنج سفر بر خویش هموار ساخت. با این حال پدرش که مردی صاحب مال بود، از مراقبت وی دریغ نورزید (جهشیاری، 154). در 229ق وی نیز به همراه کاتبانی که به فرمان واثق (حک 227-232ق) و توسط ابن زیّات زندانی شدند، گرفتار آمد، اما پس از مرگ واثق از زندان رهایی یافت (تنوخی، الفرج، 2/259-261؛ قس: سوردل، .(I/267 در آغاز خلافت متوکل به ریاست هفت دیوان از جمله دیوان خراج منصوب گردید، اما کاتبان دیوانها که از وی بیم داشتند، برای دور ساختن او از دستگاه خلافت نیرنگی ساختند و متوکل را بر آن داشتند تا او را به سرپرستی خراج دمشق و اردن بگمارد. بدین ترتیب، وی در 240ق به دمشق رفت و در آنجا توانست ثروت هنگفتی فراهم آورد (یعقوبی، 2/488-290؛ قس: تنوخی، همان، 1/247-250؛ ابن عساکر، 2/60؛ صفدی، 8/38؛ ابن شاکر، 1/132؛ قس: سوردل، .(I/276-278 چون خلافت به منتصر رسید، احمد را از شام به مصر فرستاد (یعقوبی، 2/493) و او چون بر خراج مصر ولایت یافت، مالیاتهای تازهای وضع کرد که تا روزگار فاطمیان نیز برقرار بود (مقریزی، 1/103-104). در زمان معتز به سبب بدخواهی برخی از کارگزاران دولت بین وی و احمد بن طولون (ه م) عامل خلیفه در مصر، دشمنی برخاست که سرانجام به عزل ابن مدبر انجامید. ابن طولون او را دستگیر و زندانی کرد و مدت 3 ماه شکنجه داد (یعقوبی، 2/503 - 504). چون معتمد به خلافت رسید، به ابن طولون فرمان داد تا مقام ابن مدبر را به وی بازگرداند. به این ترتیب، وی پس از تحمل حدود 10 ماه زندان بار دیگر متولی خراج مصر گردید. چندی بعد، خلیفه وی را از ریاست خراج مصر برداشت و خراج شامات را به او واگذاشت (همو، 2/58 -509). در 267ق ابن طولون بر دمشق تسلط یافت و بار دیگر ابن مدبر در چنگال وی گرفتار شد و اموالش مصادره گردید و خود او نیز در مصر به زندان افتاد (ابن جوزی، 5/59 -60؛ ابن تغری بردی، 3/43). وی واپسین سالهای عمر خویش را در همین زندان گذراند و سرانجام پس از تحمل سختی و شکنجه درگذشت (ابن عساکر، 2/62؛ صفدی، 8/39؛ ابن شاکر، همانجا). احمد بن مدبر به اعتبار ثروت و دانش خویش و نیز بزرگی تبارش ممدوح شعرای معاصر خود بود. بحتری قصایدی در ستایش وی سروده است (2/771-773؛ ابن عساکر، 2/60). او افزون بر شاعران، دانشمندانی را که مشغول ترجمهٔ رسالههای یونانی بودند، نیز مینواخت (ابن ابی اصیبعه، 1/206). با اینهمه از هجو برخی شاعران در امان نبود (نک: فروخ، 2/327). از وی در شمار کاتبان بنام چون ابن مقفع (ه م) نام بردهاند و گفتهاند که در فن کتابت سرآمد بود و شایستگی چنین عنوانی را داشت (ابن عبدربه، 4/170). نمونهای از نثر او در نامهای که خطاب به ابن زیّات نوشته، درست است (همو، 4/235؛ ابوحیان، 1/272). وی در سرودن شعر نیز دست داشت. قطعههایی از اشعارش در منابع موجود برجای مانده است (مسعودی، 4/5؛ یاقوت، ادبا، 1/197، بلدان، 3/314). ادیبانی چون صولی سرودههای او را نمیپسندیدهاند (نک: مرزبانی، 313)، اما احمد ابن مدبر خود شیفتهٔ سرودههای نغز و دلکش بود و آنگاه که قطعهای از اشعار دعبل را شنید، بیآنکه خود او را بشناسد، وی را ستود و توسط راوی شعر، او را به دربار فراخواند (ابوالفرج، 18/41). احمد، مدح گویان خود را صلهای کلان میبخشید، اما اگر مدیحهٔ ایشان سست و کممایه بود، به جای صله، به گزاردن 100 رکعت نماز نافله مجبورشان میکرد (ابن عساکر، همانجا؛ ابن عبدالبر، 1(2)/566؛ ابن خلکان، 2/19-20، 7/55 -56؛ صفدی، 8/8/39-40؛ ابن شاکر، 1/134). دیوان احمد اکنون در دست نیست، اما به گفتهٔ ابن ندیم (ص 191) این کتاب مشتمل بر 50 برگ بوده است. همو (ص 137) کتاب المجالسهٔ و المذاکرهٔ را که گویا جنگی ادبی بوده، به او نسبت داده است. 3. محمد بن محمد، برادر ابراهیم و احمد. ابن ندیم (همانجا) او را مانند دو برادر دیگرش شاعر، کاتب و اهل بلاغت دانسته است، اما از زندگی و نیز آثار وی هیچ اطلاعی در دست نیست. در منابع از شخصی به نام ابوغالب ابن احمد بن مدّبر نیز یاد شده است. از دو قطعه شعری که بحتری (4/2303، 2397) در مدح او سروده، پیداست که از پیوستگان خلفا بوده و منزلتی داشته است. وی همان جوانی است که در زندان صاحبالزنج، در اهواز، همراه ابراهیم ابن مدبر بود و با او از زندان گریخت (طبری، 9/477). ابن ابار (ص 155) نیز متن نامهٔ یکی از کاتبان را خطاب به ابوغالب ابن مدبر آورده است. اطلاع دیگری از شرح حال وی در دست نیست.