آفتاب
ورود | عضویت
سه شنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۱ ۲۳:۵۲
  • اخبار
    • اخبار سیاسی
    • اخبار اقتصادی
    • اخبار فرهنگی
    • اخبار ورزشی
    • اخبار اجتماعی
    • اخبار فناوری
    • اخبار سلامت
    • اخبار ایران و جهان
    • پیشخوان روزنامه ها
  • دانش سرا
    • مقالات
    • کتاب الکترونیکی
    • دانستنی ها
    • لینک های مفید
    • فرهنگ فیلم
    • لغت نامه دهخدا
    • دائره المعارف
    • کتابهای منتشر شده
    • بانک های اطلاعاتی
  • چندرسانه ای
    • 60 ثانیه با اخبار
    • کیوسک آفتاب
    • فیلم
    • عکس
    • پادکست
    • اینفوگرافی
    • آفتاب پلاس
  • دیجیتال مارکتینگ
    • خدمات دیجیتال مارکتینگ
    • نیازمندیها
    • بانک مشاغل
    • وبگردی
    • بنر
    • مشاوره کسب و کار
    • رپورتاژ آگهی
    • کمپین
    • خدمات
    • سایتچین
  • گردشگری
    • مجله گردشگری آفتاب
    • گزارش لحظه ای جاده ها
    • نقشه ترافیک تهران
  • تفریح و سرگرمی
    • شبکه های اجتماعی
    • موسیقی
    • فیلم و سریال
    • تئاتر
    • آشپزی
    • کارت تبریک
    • فیلم های سینما
    • بازی های اینترنتی
    • شعر و ادب
    • گل و گیاه
    • ضرب‌المثل
    • فتوبلاگ
    • سخن بزرگان
    • تعبیر خواب
    • داستان سرا
    • فال و طالع بینی
    • چیستان
    • شخصیت‌ها
    • لطیفه

دائره المعارف بزرگ اسلامی

جلد یکم (آب - آل داوود)

جلد دوم (آل رشید - ابن ازرق)

جلد سوم (ابن ازرق - ابن سیرین)

جلد چهارم (ابن سینا - ابن میسر)

جلد پنجم (ابن میمون - ابوالعر قلانسی)

جلد ششم (ابوعزه - احمدبن عبدالملک بن شهید)

جلد هفتم (احمد بن علویه - ازبک خان)

جلد هشتم (ازبکستان - اشبیلیه)

جلد نهم (اشتب - البیره)

جلد دهم (البیری - باباطاهر)

جلد یازدهم (بابافرج تبریزی - برماوی)

جلد دوازدهم (برمکیان - بوسنوی)

ابن‌ماسای‌

اِبْن‌ِ ماسای‌، مسعود بن‌ عبدالرحمان‌ بن‌ ماسای‌ (مق 789ق‌/ 1387م‌)، وزیر چند تن‌ از امرای‌ مرینی‌ مغرب‌، به‌ ویژه‌ عبدالرحمان‌ بن‌ یفلوسن‌. دوران‌ خدمت‌ او سراسر با آشوب‌ و فتنه‌ همراه‌ بود و وی‌ توفیق‌ یافت‌ بسیاری‌ از اغتشاشات‌ را سرکوب‌ کند. چون‌ سلطان‌ ابوعنان‌ مرینی‌ بیمار و مشرف‌ به‌ مرگ‌ شد، دولتمردان‌ که‌ از بدرفتاری‌ و مداخله‌های‌ پسر و ولیعهدش‌، ابوزیان‌ از او نفرت‌ داشتند و بر آیندهٔ خود نیز بیمناک‌ بودند، با همراهی‌ حسن‌ بن‌ عمر، وزیر ابوزیان‌، او را دستگیر کردند و به‌ قتل‌ رساندند و برادر 5 سالهٔ او، ابوبکر ملقب‌ به‌ السلطان‌ السعید (سلاوی‌، 4(2)/3) را به‌ پادشاهی‌ رساندند و به‌ قولی‌ سلطان‌ بیمار را نیز در واپسین‌ روزهای‌ 759ق‌ کشتند (ابن‌ خلدون‌، 7(3)/ 622). با شورش‌ ابوحمّو موسی‌ بن‌ یوسف‌ زیانی‌ و کمک‌ قبیلهٔ بنی‌ عامر که‌ منجر به‌ استیلای‌ او بر تلمسان‌ شد، ابن‌ ماسای‌ از سوی‌ حسن‌ بن‌ عمر در رأس‌ سپاهی‌ مأمور دفع‌ وی‌ گردید. در ربیع‌الثانی‌ 760 ابوحمو گریخت‌ و مسعود ابن‌ ماسای‌ بر تلمسان‌ استیلا یافت‌ (همو، 7(3)/628 - 629). یکی‌ از همراهان‌ ابن‌ ماسای‌ در این‌ جنگ‌، منصور بن‌ سلیمان‌ مرینی‌ بود که‌ گروهی‌ انتظار داشتند که‌ پس‌ از ابوعنان‌ به‌ سلطنت‌ برسد. ابن‌ ماسای‌ او را به‌ قبول‌ سلطنت‌ و پذیرفتن‌ بیعت‌ مردم‌ واداشت‌ و پس‌ از اخذ بیعت‌ برای‌ او در جمادی‌الا¸خر 760 از تلمسان‌ عازم‌ مغرب‌ شد (همو، 7(3)/630 -631)، اما به‌ زودی‌ از او دل‌ برید و به‌ ابوسالم‌ ابراهیم‌ بن‌ ابی‌ الحسن‌ مرینی‌ متمایل‌ گردید (همو، 7(3)/635). در شعبان‌ همان‌ سال‌، السلطان‌ السعید و منصور بن‌ سلیمان‌ کشته‌ شدند (سلاوی‌، 4(2)/7). با به‌ حکومت‌ رسیدن‌ ابوسالم‌ ملقب‌ به‌ المستعین‌ بالله‌، باز ابن‌ ماسای‌ در نیمهٔ شعبان‌ 670 به‌ وزارت‌ رسید (همو، 4(2)/7- 8؛ ابن‌ خلدون‌، 7(3)/635)، اما ابوسالم‌ در 762ق‌ در جریان‌ یک‌ شورش‌ کشته‌ شد. ابن‌ ماسای‌ هم‌ گریخت‌، ولی‌ به‌ زودی‌ دستگیر شد (همو، 7(3)/651 -652). رهبر شورش‌، عمر بن‌ عبدالله‌ فودودی‌ ابن‌ ماسای‌ را که‌ دامادش‌ بود، در خانهٔ خود نگاه‌ داشت‌ (سلاوی‌، 4(2)/41). در روزگار سلطنت‌ ابوزیان‌ محمد بن‌ ابی‌ عبدالرحمان‌ (763ق‌) این‌ دو یعنی‌ عمر بن‌ عبدالله‌ و ابن‌ ماسای‌ نزد او رفتند و به‌ توصیهٔ عمر بن‌ عبدالله‌، ابن‌ ماسای‌ وزیر شد (همو، 4(2)/50). در همان‌ دوران‌ (764ق‌) ابن‌ ماسای‌ سجلماسه‌ را متصرف‌ شد و آن‌ را ضمیمهٔ فاس‌ کرد (همو، 4(2)/51) و با وجود حقی‌ که‌ عمر بن‌ عبدالله‌ بر گردن‌ او داشت‌، به‌ دسیسه‌ و توطئه‌ برضد او پرداخت‌ و چون‌ کاری‌ از پیش‌ نبرد در 765ق‌ مجبور به‌ فرار شد (ابن‌ خلدون‌، 7(3)/666 - 668). بعدها ابن‌ ماسای‌ به‌ اندلس‌ گریخت‌ (767ق‌) و به‌ تحریک‌ ابن‌ خطیب‌ دستگیر و زندانی‌ شد (ابن‌ خلدون‌، 7(3)/695). پس‌ از استقرار عبدالرحمان‌ بن‌ ابی‌ یفلوسن‌ مرینی‌ در مراکش‌ ابن‌ ماسای‌ نخست‌ به‌ فاس‌ و آنگاه‌ به‌ اندلس‌ رفت‌ و در غرناطه‌ که‌ قلمرو ابن‌ احمر بود، ساکن‌ شد (همو، 7(3)/706-707). چون‌ ابوالعباس‌ مرینی‌ با لقب‌ المستنصر بالله‌ در مغرب‌ (776ق‌) به‌ سلطنت‌ رسید (سلاوی‌، 4(2)/ 61 -62)، گروهی‌ از فتنه‌ جویان‌ به‌ سعایت‌ میان‌ ابن‌ احمر و ابوالعباس‌ پرداختند (ابن‌ خلدون‌، 4(2)/380). ابن‌ احمر موسی‌ بن‌ ابی‌ عنان‌ را نامزد حکومت‌ مغرب‌ کرد و ابن‌ ماسای‌ را به‌ وزارت‌ او برگزید و موسی‌ در 786ق‌ با لقب‌ المتوکل‌ علی‌الله‌ به‌ فرمانروایی‌ رسید (همو، 7(4)/729- 730)، ولی‌ زمام‌ امور در دست‌ ابن‌ ماسای‌ بود و او با قدرت‌ کشور را اداره‌ می‌کرد و به‌ سرکوبی‌ مخالفان‌ می‌پرداخت‌ (همو، 7(4)/734- 735). پس‌ از مدتی‌، سلطان‌ موسی‌ از استبداد ابن‌ ماسای‌ به‌ جان‌ آمد و در اندیشهٔ عزل‌ او افتاد و با برخی‌ از ندیمان‌ خود در این‌ باره‌ سخن‌ گفت‌. ابن‌ ماسای‌ خبر یافت‌ و به‌ چاره‌جویی‌ برخاست‌. نخست‌ پسرش‌ یحیی‌ را با یک‌ تن‌ دیگر نزد ابن‌ احمر فرستاد و از او خواست‌ ابوالعباس‌ مستنصر را که‌ در قلعه‌ای‌ محبوس‌ بود، به‌ پادشاهی‌ مغرب‌ بازگرداند؛ خود نیز در رأس‌ سپاهی‌ برای‌ سرکوب‌ شورش‌ حسن‌ بن‌ ناصر رهسپار غماره‌ شد و برادرش‌ یعیش‌ بن‌ ماسای‌ را به‌ جای‌ خود گذاشت‌، ناگهان‌ سلطان‌ موسی‌ بیمار شد و پس‌ از یک‌ شبانه‌ روز در سی‌ و یک‌ سالگی‌ درگذشت‌ (جمادی‌الثانی‌ 788). گفته‌ می‌شد، یعیش‌ بن‌ ماسای‌ او را مسموم‌ ساخته‌ است‌. آنگاه‌ یعیش‌، منتصر فرزند ابوالعباس‌ را به‌ پادشاهی‌ برداشت‌. وقتی‌ خبر درگذشت‌ موسی‌ به‌ ابن‌ ماسای‌ رسید، عزم‌ بازگشت‌ کرد؛ کس‌ نیز نزد ابن‌ احمر فرستاد و از او خواست‌ ابوالعباس‌ را که‌ اکنون‌ رهسپار مغرب‌ شده‌ بود، بازگرداند و به‌ جای‌ او، محمد بن‌ ابوالفضل‌ بن‌ ابی‌ الحسن‌، ملقب‌ به‌ الواثق‌ را گسیل‌ دارد. ظاهراً خودکامگی‌ ابن‌ ماسای‌ در سلطنت‌ این‌ یک‌ آسان‌تر تحقق‌ می‌یافت‌. ابن‌ احمر این‌ درخواست‌ او را نیز به‌ انجام‌ رساند (همو، 7(4)/734-736). الواثق‌ پس‌ از پذیرفتن‌ شرایط ابن‌ ماسای‌ به‌ دارالملک‌ مغرب‌ رسید و در شوال‌ 788 بیعت‌ با او انجام‌ گرفت‌، اما ابن‌ ماسای‌ گروهی‌ از همراهان‌ الواثق‌ را دستگیر ساخت‌ و برخی‌ را شکنجه‌ کرد و شماری‌ را به‌ هلاکت‌ رساند (همو، 7(4)/738).ابن‌ ماسای‌ چون‌ قدرت‌ مطلق‌ یافت‌، به‌ اندیشهٔ تصرف‌ مناطق‌ دیگر افتاد. نخست‌ به‌ مسالمت‌ از ابن‌ احمر خواست‌ که‌ سبته‌ را به‌ او واگذارد. ابن‌ احمر به‌ خشم‌ آمد و در پاسخ‌ به‌ خشونت‌ گرایید. پس‌ فتنه‌ برخاست‌. ابن‌ ماسای‌ سپاهی‌ بسیج‌ کرد و سبته‌ را متصرف‌ شد. ابن‌ احمر نیز ابوالعباس‌ را به‌ جنگ‌ ابن‌ ماسای‌ فرستاد. ابوالعباس‌ پس‌ از تصرف‌ سبته‌ طمع‌ در فاس‌ بست‌. ابن‌ احمر نیز او را تشجیع‌ کرد و به‌ وی‌ وعدهٔ کمک‌ داد. گرچه‌ ابوالعباس‌ در میان‌ راه‌ مدت‌ دو ماه‌ در محاصرهٔ نیروهای‌ ابن‌ ماسای‌ افتاد، سرانجام‌ با کمکهایی‌ که‌ به‌ وی‌ رسید، بر ابن‌ ماسای‌ غالب‌ آمد و این‌ یک‌ به‌ فاس‌ گریخت‌ و در البلد الجدید پناه‌ گرفت‌ (همو، 7(4)/739-743). اندکی‌ بعد ابوالعباس‌ به‌ البلد الجدید رسید. ابن‌ ماسای‌ که‌ کار خود را پایان‌ یافته‌ می‌دید، می‌خواست‌ بزرگ‌ زادگان‌ بنی‌ مرین‌ را که‌ به‌ عنوان‌ گروگان‌ نزد خویش‌ نگاه‌ داشته‌ بود، به‌ قتل‌ رساند، ولی‌ یغمراسن‌ سالفی‌ (همو، 7(4)/745) او را از این‌ کار بازداشت‌. ابن‌ ماسای‌ پس‌ از تحمل‌ 3 ماه‌ محاصره‌، به‌ مذاکره‌ با فرستادگان‌ ابوالعباس‌ تن‌ داد و از ایشان‌ امان‌ گرفت‌. پس‌ از سوگند دادن‌ آنان‌ بر قبول‌ شرایط خود، از جمله‌ اینکه‌ در مقام‌ وزارت‌ بماند و واثق‌ را به‌ اندلس‌ بفرستد، نزد ابوالعباس‌ رفت‌. ابوالعباس‌ در رمضان‌ 789 وارد البلد الجدید شد و واثق‌ را دستگیر کرد و به‌ طنجه‌ فرستاد. دو روز بعد ابن‌ ماسای‌ و برادران‌ و کسانش‌ را نیز به‌ زندان‌ افکند و همهٔ آنان‌ را با شکنجه‌ کشت‌. به‌ ویژه‌ ابن‌ ماسای‌ را به‌ سبب‌ بدرفتاریش‌ با بزرگان‌ مرینی‌ و غارت‌ اموال‌ و ویران‌ ساختن‌ خانه‌های‌ آنان‌، سخت‌ شکنجه‌ کرد. سپس‌ فرمان‌ داد دستها و پاهایش‌ را ببرند. ابن‌ ماسای‌ پیش‌ از آنکه‌ پاهایش‌ بریده‌ شود، جان‌ داد. واثق‌ را نیز در طنجه‌ کشتند (همو، 7(4)/745-746).

درباره ما

  • درباره آفتاب
  • قوانین و مقررات
  • سیاست حفظ حریم خصوصی
  • راهنمای آفتاب
  • نقشه سایت

تماس با ما

+۹۸ ۲۱ ۸۸۰۰ ۰۵۳۴

تلگرام آفتاب

اینستاگرام آفتاب

+۹۸ ۲۱ ۸۸۰۰ ۷۱ ۳۲

ایران، تهران، امیرآباد شمالی خیابان هفتم کوچه سوم پلاک ۳

پشتیبانی آفتاب

همکاری در کسب و کار

  • آگهی رایگان
  • تبلیغات در آفتاب
  • مشاوره کسب و کار

خبرنامه

برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیک خود را وارد نمایید
عضویت
کلیه حقوق این سایت برای شرکت شبکه ی اینترنتی آفتاب محفوظ است.