اِبْنِ کُناسه، ابویحیی یاابوعبدالله محمدبن عبداللهبن عبدالاعلی (123-207ق/741-822م)، راوی، شاعر و لغتشناس اوایل عصر عباسی. مرزبانی ( معجم، 350) او را از بردگان آزاد شدهٔ بنی شیبان دانسته است. نمیدانیم لفظ کناسه از کجا برخاسته، آیا لقب پدرش بوده یا لقب جدش؟ (نک: سمعانی، 11/150؛ قفطی، 3/159؛ ذهبی، سیر، 9/508؛ یغموری، 297). ابن کناسه در کوفه در خانوادهای از تیرهٔ بنی اسد زاده شد و همانجا پرورش یافت (ابوطیب، 73؛ ابن قتیبه، المعارف، 543؛ ابوالفرج، 13/337). مادرش از قبیلهٔ بنی عجل و خواهر ابراهیم ابن ادهم، زاهد معروف است (ابن قتیبه، همانجا؛ ابوالفرج، 13/341). پدر و جدش هر دو شاعر بودهاند (مرزبانی، همان، 351)، از این رو وی نیز به راه ایشان رفت. ابتدا در میان قبیلهٔ خود که یکی از چهار قبیلهٔ فصیح عرب به شمار میرفت (نک: بلاشر، 1/186)، به کسب علم پرداخت و نخستین مایههای شعر و ادب و لغت را از آنان فراگرفت (ابن ندیم، 77) و با بسیاری از راویان کوفه از جمله جزی، ابوموصول، ابوصدقه و نیز اعمش و هشام بن عروه و همچنین برخی از فصحای قبیلهٔ طیّ ملاقات کرد و از آنان حدیث و اشعار و اخبار عرب شنید و در زمینهٔ روایت مهارت یافت (جاحظ، البیان، 1/129؛ ابن ندیم، یغموری، همانجاها؛ قفطی، 3/161). سپس به بغداد رفت (ابن ندیم، همانجا)، اما از زندگی او در بغداد اطلاعی در دست نیست. ابن کناسه معاصر راویان بزرگ و معروفی چون حمّاد راویه (د 156ق) و مفضل ضبّی (د 170ق) و شاگردانش ابن اعرابی، فرّاء و خلف احمر بوده، با اینهمه هیچ یک از منابع ما، از روابط او با ایشان گزارشی ندادهاند. تنها به گفتهٔ ابن خلکان (2/210) وی در رثای حماد راویه قصیدهای سروده، اما نمیدانیم آیا روابطی نیز با او داشته است یا نه؟ و شاید براساس همین روایت باشد که بلاشر (1/184) او و ابن کلبی را گرد آورندهٔ روایات حماد راویه دانسته است.اگرچه ابن کناسه را نمیتوان در شمار راویان بزرگی چون اصمعی، ابوعبیده و حماد راویه دانست، اما نمیتوان نقش او را در نهضت جمع و تدوین اشعار و اخبار عرب کوچک شمرد. چه، میدانیم که گردآوری آثار کهن عرب از اواخر سدهٔ نخستین و اوایل سدهٔ 2ق به دست پیشگامان این نهضت آغاز شد و طی سدههای بعد انبوهی از ذخایر علمی و فرهنگی که در معرض نابودی بود، فراهم آمد (نک: همو، 1/177 - 183). ابن کناسه نیز که در متن این جنبش قرار داشت، راوی شعر کمیت و دیگر شاعران بود (ابن جراح، 86؛ زجاجی، 181-182). وی علاوه بر نقل شفاهی، در نقل کتبی نیز دست داشته است (نک: ابن ابی حاتم، 3(2)/300). ابن کناسه همانند بسیاری از راویان آن روزگار، علاوه بر شعر، به روایت احادیث نیز میپرداخت و در این راه از هیچ تلاشی فروگذار نمیکرد (نک: ابوالفرج، 13/337- 338). از وی روایات بسیاری همراه با سلسلهٔ سند بر جای مانده که برخی از آنها را ابن سعد در طبقات (1/448، 3/366، 4/176، جم) نقل کرده است. یحیی بن معین (یغموری، همانجا)، عجلی (ص412)، ابن حبان (7/443)، ابن شاهین (ص 296)، ابن حجر (9/259) و دیگران او را ثقه دانستهاند، اما ذهبی ( المغنی، 596) او را ضعیف خوانده است. کسانی که از او شعر و حدیث شنیده و از او روایت کردهاند، بسیارند از جملهٔ آنهاست: عمر بن عیسی، ابن ابی شیبه، احمد بن حنبل، احمد بن منصور رمادی (نک: بلاذری، 3/47؛ ابن حبان، همانجا؛ قفطی، 3/160؛ ابن اثیر، 3/111؛ برای اطلاع بیشتر از راویان او و کسانی که وی از آنها روایت کرده، نک: مزی، 16/377؛ ذهبی، سیر، 9/509 -510). زبیر بن بکّار راوی معروف نیز با واسطه از او روایت کرده است (نک: ابوالفرج، 13/339-400). ابراهیم موصلی و پسرش اسحاق نیز از او روایت کردهاند (مرزبانی، الموشح، 38؛ یغموری، قفطی، همانجاها). ابن کناسه احتمالاً تحت تأثیر تعلیمات دایی خود ابراهیم بن ادهم، زندگی نسبتاً زاهدانهای داشت، از این رو هرگز برای راه یافتن به دستگاه خلافت تلاشی نکرد و به رغم توصیهٔ نزدیکان، هرگز مدیحهای برای خلفا و امرا نساخت و تا آخر عمر تنگدستی و فقر را بر ناز و نعمت دربار ترجیح داد (ابوالفرج، 13/340). اشعار او نیز، به رغم فضای خاص آن روزگار، بیشتر در مضامین زهد و اعراض از دنیاست و مدح و هجا در آن راه ندارد (همو، 13/337، 342؛ ضیف، 406). قطعاتی از اشعار او در آثار جاحظ ( الحیوان، 1/182، 5/133، 551)، ابن جراح (ص 86 -89)، ابوالفرج (13/337- 345)، یغموری (ص 297-300) و دیگران آمده است. برخی او را در شمار مولّدون نهادهاند (ابوطیب، 73). وی در زمینهٔ لغت نیز مهارت داشت و برخی از متقدمان در مباحث لغوی به گفتهها و اشعار او استناد کردهاند. گویا وی در این باره به سماع (شیوهٔ کوفیان) بیشتر توجه داشته تا قیاس (نک: جاحظ، البیان، 1/129- 130، الحیوان، 5/551؛ یغموری، 299). زبیدی (ص 211) او را در طبقهٔ لغویان کوفه قرار داده است (نک: سیوطی، 1/126). ابن کناسه کنیزکی به نام دنانیز داشت که به فضل و دانش شهره بود، چندانکه برخی از دوستداران شعر و ادب برای مجالست با او و شنیدن اشعارش، نزد او میشتافتند. وی قبل از ابن کناسه در گذشت و ابن کناسه در رثای او شعری سرود که دو بیت از آن را نقل کردهاند (نک: ابوالفرج، 13/239، 345؛ ابن ظافر، 218-219؛ ضیف، 408). وی شعری نیز در رثای ابراهیم بن ادهم و شعر دیگری در رثای فرزند خود یحیی سروده است (ابوالفرج، 13/341؛ قفطی، 3/161).ابن کناسه علاوه بر شعر، ادب و لغت، در علم نجوم و گاه شماری نیز چیرهدست بود و در همین باب کتابی به نام الانواء داشته که احتمالاً نخستین کتاب در نوع خود بوده است (نک: ابن قتیبه، المعارف، 543، ادب الکاتب، 95؛ قلقشندی، 2/180). فرّاء در کتاب الایام و اللیالی و الشهور (ص 80)، ابن قتیبه در کتاب الانواء (ص 9، 42، 116، جم) و ابوریحان بیرونی در آثار الباقیهٔ (ص 260، 336) به گفتههای ابن کناسه در این زمینه استناد کردهاند و گویا او بیشتر دانش خود را در علم نجوم و گاه شماری از ابومحمود جعفر بن سعد بن سمره فراگرفته بوده است (نک: ابوریحان، 339). زندگی ابن کناسه در اواخر عمر رو به سختی و تنگی نهاد و او خود در ابیاتی به این امر اشاره کرده است (نک: ابن جراح، 87 - 88). وی سرانجام در 207ق و به قولی در 209ق، در کوفه درگذشت. بیشتر منابع قول اول را ترجیح دادهاند (نک: زبیدی، همانجا؛ خطیب، 5/407- 408؛ ذهبی، سیر، 9/509). ابن کناسه علاوه بر کتاب الانواء دو اثر دیگر به نامهای سرقات الکمیت من القرآن و معانی العشر نیز داشته است که جز نامی از آنها بر جای نمانده است (نک: ابن ندیم، همانجا).