اِبْنِکَمّونه، سعدبن منصوربنحسنبن هبهٔاللهبن کمونه (د 683ق/ 1284م)، فیلسوف و چشم پزشک. از تاریخ و محل تولد او اطلاعی در دست نیست و حتی ابن فُوَطی معاصر وی نیز که شرح احوال او را نوشته، در این باره سکوت کرده است. اگرچه برخی از نویسندگان، نیای او هبهٔالله بن کمونهٔ اسرائیلی را از فیلسوفان یهودی معاصر ابن سینا و ابوریحان بیرونی و ابوالخیر خمار شمردهاند (آقابزرگ، 2/286)، ولی در منابع کهن بدین معنی اشاره نشده است. با اینهمه خود وی در کتاب البلدان در ذیل شهر قزوین، از ابوالقاسم بن هبهٔالله کمونی به عنوان نیای خود نام برده است (ظاهریه، 115). شهرت ابن کمونه در میان فیلسوفان مسلمان، بیشتر به سبب شبهاتی است که به او نسبت دادهاند و همین معنی سبب شده که آثار فلسفی او مورد توجه واقع نشود. چه، ابن فوطی به عنوان قدیمترین نویسندهای که دربارهٔ او سخن رانده، وی را مردی ادیب، فیلسوف، منطقی و ریاضیدان دانسته است که طالبان علم به او روی میآوردند. وی چندان شهرت داشته است ابن فوطی از او درخواست میکند، چیزی برایش بنویسد که زینت بخش کتابش باشد و ابن کمونه ابیاتی برای او میفرستد ( تلخیص مجمع الا¸داب، 4/160-161). ابن کمونه با دانشمندان و فیلسوفان معاصر خود مکاتبه داشته و رسالهای حاوی پرسشهای او از خواجه نصیرالدین طوسی و پاسخهای خواجه بر جای مانده است (دانش پژوه، شم 286). وی همچنین با نجمالدین دبیران کاتبی (شورا، 9(2)/503، 504) و شمسالدین محمد جوینی رابطه داشته و کتاب اللمعهٔ الجوینیهٔ را چنانکه خود در مقدمهٔ آن اشاره کرده، به نام شمسالدین نوشته است. از این معنی میتوان دریافت که وی به رغم آنکه از دیدگاه برخی از فیلسوفان و متشرعان مطرود بوده، دانشمندان معاصرش به وی به دیدهٔ اعتنا مینگریستند. اگرچه فیلسوفان بعدی کمتر به اقوالش استناد کردهاند، ولی صدرالدین شیرازی در مسألهٔ تصور و تصدیق از او آرائی نقل کرده است (ص 315). دربارهٔ اعتقادات مذهبی ابن کمونه، اختلاف بسیار هست. در حالی که بسیاری او را یهودی دانستهاند، بعضی به استناد مقدمهٔ پارهای از آثارش که حاوی درود بر پیامبر(ص) و خاندان نبوت است (مثلاً: « التنقیحات فی شرح التلویحات »، برگ 3؛ الکاشف، 1)، وی را مسلمان و حتی برخی دیگر شیعه شمردهاند (آقابزرگ، 2/286؛ مدرس، 8/137)؛ اگرچه برخی نیز او را «شیطان الحکماء» لقب دادهاند (سرکیس، 185). به هر حال از مفاد برخی از آثار او (نک: دنبالهٔ مقاله) و اظهار نظرهای ابن فوطی ( الحوادث الجامعهٔ، 441) برمیآید که ابن کمونه اعتقادی به ادیان نداشته و تصنیف و انتشار کتاب تنقیح الابحاث سبب شد که مردم بغداد بر او بشورند و با اجتماع در مدرسهٔ مستنصریه خواستار مجازات او شوند. درپی این شورش شحنهٔ بغداد تصمیم به سوزاندن ابن کمونه گرفت، ولی طرفدارانش او را در صندوقی گذاشته، پنهانی به حلّه فرستادند و چندی بعد در همانجا درگذشت (همان، 441- 442؛ ابن رافع، 25؛ عزاوی، 1/330). شُهبهٔ ابن کمونه: اگرچه در شرح احوال او در مآخذ کهن در این باب سخنی نرفته، ولی آنچه بعدها چنین شهرتی یافته، در واقع یکی از فروض مسألهای است که ابن کمونه در توحید آن را مطرح کرده و پاسخ گفته است ( الکاشف، 250، 251). این فرض بدین شکل است که: «چرا روا نباشد که دو واجب الوجود متباین بالذات باشند که مابه الاشتراک جنسی و مابه الامتیاز فصلی نداشته باشند تا از راه لزوم ترکیب، محظوری لازم آید، چه ما به الاشتراک این دو واجب الوجود، صرفاً در وجوب وجود است که صرف انتزاع بوده و ما بازاء خارجی ندارد». این نکته بسی قابل توجه است که این فرض، از جمله فرضهای چهارگانهای است که ابن سینا آن را مطرح کرده و پاسخ گفته است (2/302-304)، ولی بعدها پس از ذکر آن از سوی ابن کمونه به وی نسبت داده شده است. چنانکه ملاصدرا در تعلیقهٔ خود بر شفا (ص 33 به بعد) و سبزواری (ص 148) و لاهیجی (ص 130) از آن به نام شبههٔ ابن کمونه یاد کردهاند. شبههٔ دیگری به نام شبههٔ استلزام به ابن کمونه نسبت داده شده است («شبههٔ استلزام»، مجموعهٔ شم 7318، رسالهٔ 12؛ همان، مجموعهٔ شم 7598، برگ 118). ابن شبهه چنین است که اگر چیزی از لوازم چیز دیگری (موضوع) باشد، نقیض آن از لوازم آن چیز دیگر نخواهد بود و اگر عدم آن از لوازم آن چیز دیگر باشد، دیگر وجودش از لوازم آن نخواهد بود. هر یک از کسانی که ابن شبهه را به ابن کمونه نسبت دادهاند، آن را به نوعی تقریر کردهاند که از لحاظ موضوع و مفاد هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند. مثلاً در مجموعهٔ شمارهٔ 7318 آمده که هر چیزی که موجود شود، اگر وجودش مستند به رفع امر واقع باشد، چنین موجودی ازلی و ابدی خواهد بود (ظاهراً مراد، حرکت و زمان است)، پس لازم آید که حوادث یومیه که وجودش مستند به رفع امور واقعی است، ازلی و ابدی باشد. اما در مجموعهٔ شمارهٔ 7598 آمده که هرگاه وجود چیزی مستلزم امر واقع نباشد، موجود خواهد بود. زیرا اگر معدوم باشد، مستلزم ارتفاع امر واقعی خواهد بود که عدم آن باشد و بالجمله اجتماع نقیضین لازم آید. پس اینکه گفتهاند وجود چیزی مستلزم عدم چیزی دیگر نمیباشد، درست نیست. از این دو تعبیر غیر مربوط به یکدیگر در یک مسأله، آشکار میشود که این نسبتها اصالت ندارد. آثار: نزدیک به 30 کتاب و رساله از ابن کمونه در کتابخانههای جهان موجود است که برخی از مهمترین آنها بدین قرارند: 1. الابحاث عن الملل الثلاث یا تنقیح الابحاث، اثری که موجب شورش مردم و ایراد اتهام بر ابن کمونه شد. نسخ متعددی از این کتاب وجود دارد و نیز در 1967م به ویرایش موشه پرلمان1 در لوسآنجلس به چاپ رسید. کتاب تنقیح الابحاث نمودار عقاید کلامی ابن کمونه است. مثلاً گوید دایرهٔ ادراک و عقل محدود و مقام نبوت فراتر از آن است و از این روست که مردم سخنان پیامبران را باور ندارند. وی 3 خصلت برای پیامبر شمرده است: الف - قوت نفسانی او را خاصیتی باشد که بتواند در نفوس دیگران و نیز عامهٔ جهان تأثیر کند و صورتی را زایل گرداند و صورتی دیگر ایجاد نماید. ب - قوهٔ نظری (عقل نظری) او چنان صافی باشد که بتواند همهٔ دانشها را از مبدأ فیض دریابد. ج - در خواب و بیداری از امور غیبی آگاهی یابد، بدان سان که تردیدی در صحت آنها روا ندارد. برخی از پیامبران هر 3 خصلت را دارند و برخی 2 خصلت و بعضی دیگر یکی از آن 3 را ( تنقیح الابحاث، 2، 3). این کتاب شامل 4 باب است: باب اول در بارهٔ نبوت عامه و 3 باب دیگر به ترتیب دربارهٔ دین یهود، مسیحیت و اسلام است. در بخش مربوط به یهودیت، اعتراضات وارد بر آن را به طور خلاصه و پاسخ به آنها را مفصل بیان کرده (ص 27-50)، اما در ابواب سوم و چهارم عکس این روش را پیش گرفته است، یعنی ایرادات را به تفصیل آورده و پاسخها را به اجمال بیان داشته است (ص 51 - 108). برخی از ایرادات متوجه انجیل و قرآن است و گویا همین معنی سبب شده که او را ملحد بخوانند. بر این کتاب ردیههایی نوشته شده است، از جمله: ردّ تنقیح الملل الثلاث، اثر حکیم مؤیدالدین سموئیل (مرکزی، 422)، دیگری الدر المنضود فی الرد علی فیلسوف الیهود، اثر ابن ساعاتی (شورا، 9/502) و نیز نهوض حثیث النهود الی دحوض خبیث الیهود، اثر شیخ زینالدین ابن محمد ملطی شافعی (همانجا). از این ردیهها معلوم میشود که ابن کمونه را یهودی دانستهاند و به همین سبب برخی او را فیلسوف یهود لقب دادهاند (ابن رافع، 35). 2. ملتقط تلخیصالمحصل، کهمنتخبیاست ازاثرخواجهنصیرالدین طوسی که به خط ابن کمونه نوشته شده و تاریخ کتابت آن 670ق است. این کتاب در نجف موجود است (حسینی، 25). 3. الملتقط من کتاب زبدهٔ النقض و لباب الکشف، در شرح اشارات ابن سینا و نقض و ایراد بر او که اصل آن از نجمالدین احمد بن ابوبکر بن محمد نخجوانی است و ابن کمونه (همو، 54) آن را خلاصه کرده است. رسالههای دیگری نیز با عنوان «ملتقط» از ابن کمونه یاد شده است ( مجلهٔ معهد المخطوطات العربیهٔ، 5(1)/24). 4. التنقیحات فی شرح التلویحات، که شرحی است بر تلویحات شهابالدین سهروردی. گویا شهرزوری صاحب کتاب نزههٔ الارواح نیز شرحی به همین نام بر تلویحات داشته است. کربن (مقدمه، از این هر دو شرح یاد کرده است. شارح (ابن کمونه) در مقدمهٔ کتاب پس از ستایش پروردگار و درود بر پیامبر اسلام و خاندان او، گوید چون تلویحات بسیار موجز بود، گروهی از بزرگان از من خواستند که پیچیدگیهای این کتاب را روشن کنم و من با شتاب، خواست آنان را اجابت کردم، ولی فرصت نیافتم که آن را مجدداً بررسی کنم. کتاب شامل دو بخش منطق و طبیعیات است و صفحهای از باب الهیات را نیز دارد. شرح ابن کمونه بر باب منطق کتاب تلویحات نسبتاً مفصل است (برگی 5 تا 115) و در بحث دلالتها نکات جالبی مطرح کرده است. در باب اجزاء علوم دینی مبادی و موضوع و مسائل، تحقیق دقیقی دارد و به نظر میرسد که از ابن سینا در این باب استفاده کرده است. در بخش طبیعیات (برگ 123 به بعد) جزء و جواهر فرد را مورد بررسی قرار داده و در ابطال ترکیب اجسام از ذرات اصرار ورزیده است. 5. الجدید فی الحکمهٔ، که در 1403ق به کوشش حمید و عیدالکبیسی در بغداد به چاپ رسیده است و حاوی مسائل عمومی فلسفه است. 6. الکاشف، که همان رسالهٔ فلسفی اوست و به نظر میرسد کتابی که در الذریعهٔ (آقار بزرگ، 16/305) با عنوان فلسفهٔ ابن کمونه آمده، همین اثر باشد که نسخهای از آن به شمارهٔ 248 در کتابخانهٔ مرکزی وجود دارد و شامل 290 صفحه است. این کتاب شامل یک دورهٔ کامل منطق، طبیعیات و الهیات است. ابن کمونه این اثر را به نام امیر عزالدین معتمدالدوله مجدالملک دولتشاه پسر امیر سیفالدین سنجر صاحبی نوشته است. وی در آغاز کتاب، حکمت را به روش اشراقیان، استکمال نفس انسانی داشته است. کتاب به 7 باب و هر باب به فصولی تقسیم شده است. باب اول در منطق شامل 7 فصل است؛ باب دوم در امور عامه؛ باب سوم در اقسام اعراض و اعتباریات؛ باب چهارم در اجسام و مقومات و احکام آنها؛ باب پنجم و خصوصیات و صفات آن است، در فصل 5 همین باب (ص 190 به بعد) مسألهٔ خواب و وحی و الهام را مطرح کرده است؛ باب ششم در عقول و باب هفتم در وحدت واجب الوجود است. در ضمن همین باب است (ص 249-251) که آنچه بعدها به شبهٔ ابن کمونه شهرت یافت، به عنوان یکی از فروض مسألهٔ مطرح کرده و پاسخ داده است. نسخههای متعددی ازاین اثر در کتابخانهها موجود است. 7. اللمعهٔ الجوینیهٔ، این اثر چنانکه از مطلب آن برمیآید، همان، رسالهٔ علم و عمل اوست. ابن کمونه خود گوید که این کتاب را برای شمسالدین محمد جوینی به درخواست محمد مؤمن قزوینی در بغداد نوشت ( اللمعهٔ الجوینیهٔ، برگ 142). کتاب مذکور دارای 2 «جمله» و هر «جمله» شامل 2 باب و هر باب، متشکل از 5 فصل است. مؤلف در پایان کتاب دربارهٔ وظایف سلطان و والیان و اخلاق آنها سخن رانده است. نسخههای متعددی از این اثر در کتابخانهها موجود است. برای آثار دیگر او میتوان به مقصود همدانی (ص 328)، الهیات تهران، (ص 473)، مجلهٔ معهد المخطوطات العربیهٔ (5(1)/27)، شورا (5/287)، ظاهریه (ص 115)، آقا بزرگ (11/131) و مدرس (8/174) مراجعه کرد.