اِبْنِ فُوَطی، ابوالفضل کمالالدین عبدالرزاق بن احمد بن محمد بن ابی المعالی شیبانی، حنبلی بغدادی، معروف به ابن فوطی و ابن الصابونی (محرم 642 - محرم 723/ ژوئن 1244 - ژانویهٔ 1323)، مورخ، ادیب و کاتب. او مروزی تبار بود (ذهبی، تذکرهٔ، 4/1493) و نسبش به معن بن زائدهٔ شیبانی میرسید (ابن رجب، 2/374؛ ابن حجر، الدرر، 3/159). «فوطی» شهرت نیای مادری پدر (ذهبی، همانجا) یا نیای مادری او بود که به کار فروش فوطه میپرداخت (ابن عماد، 6/60؛ قس: ابن فوطی، تلخیص، 5/265؛ معروف، 2/342؛ عزاوی، تاریخ الادب، 1/30). شکلهای دیگر ضبط شهرت او مانند ابن الغوطی (ذهبی، دول، 415)، ابن القوطی (ابن حجر، لسان، 4/10) و ابن القرطی (شوکانی، 1/356) سهوی بیش نیست. ابن فوطی دورهٔ کودکی را در خانهٔ پدری در محلهٔ اعیانی خاتونیهٔ شرق بغداد گذراند ( بستانی، 3/436) و تحت توجه پدر و بزرگان خانوادهاش، مقدمات علم و ادب را فراگرفت. او همراه پدرش تاجالدین در مجلسی که معجم الادباء یاقوت در آن روایت میشد، حضور مییافت (ابن فوطی، همان، 5/227) و موفقالدین عبدالقاهر بن فوطی، دایی پدرش او را به حفظ مقامات حریری وامیداشت (معروف، همانجا). احتمالاً گرایش او به صوفیان از همین هنگام آغاز شد (همانجا). ابن فوطی 14 سال بیش نداشت که حادثهٔ بزرگ استیلای مغولان بر بغداد (در 656ق) روی داد و بر زندگی آیندهٔ شخص ابن فوطی مؤثر افتاد (ابن فوطی، همان، 4(3)/76، 4(4)/880). او و برادرش بدرالدین عبدالوهاب در این حادثه اسیر و به آذربایجان برده شدند. از گفتههای او چنین برمیآید که اسارتش به صورت بردگی و بیگاری بوده است، نه به صورت محبوس شدن، آنگونه که روزنتال پنداشته است ( 2 EI). ابن فوطی در زمان اسارتش، در 657ق در اهر به خدمت قطبالدین عبدالقاهر اهری، حکیم صوفی و شمسالدین حبش فخّار رسید (ابن فوطی، همان، 4(4)/664) و به خانقاههای دیگر صوفیان تردد کرد (همان، 4(2)/806). سال بعد در اهر محضر کمالالدین محمد نخجوانی، طبیب صوفی، را دریافت (همان، 5/268). در 657ق بنای رصدخانهٔ مراغه آغاز و به همت خواجه نصیرالدین طوسی مجمع دانشمندان و فضلا شد و ابن فوطی نیز به خدمت خواجه پیوست. از چگونگی و تاریخ دقیق این تحول در زندگی او اطلاعی در دست نیست. آنگونه که خود ابن فوطی (همان، 5/152) نوشته است، وی در 658ق در مراغه در خدمت خواجه بوده است (قس: ذهبی، همانجا، که سال پیوستن وی را به خواجه 660ق دانسته است) و در جای دیگر به فرار خود از دست کفار در 659ق اشاره کرده است و باز در 670ق وی را در مراغه میبینیم (همانجا). به هر حال آزادی او از اسارت مرهون خواجه بوده است (ابن رجب، همانجا). ابن فوطی نزدیک به 20 سال در آذربایجان به سر برد و سالها کتابداری رصدخانهٔ مراغه را به عهده داشت. در همین دوران همسر ایرانی برگزید و زبان فارسی را درحدی آموخت که از دیوانهای شاعرانی مانند معزّی، عنصری و لامعی استفاده میکرد (ابن فوطی، تلخیص، 5/86). او در محضر خواجه، فلسفه و منطق فراگرفت (ذهبی، همانجا) و در سایر شاخههای علم و ادب از دانشمندان رصدخانه و فضلایی که از جاهای دیگر به آن مرکز علمی آمد و رفت میکردند، بهرهمند شد. در همین مدت به شهرهای دیگر آذربایجان نیز مسافرت میکرد و در هر محل با اهل علم میپیوست (نک: ابن فوطی، همان، 4(1)/153، 239، 317، 337، 344، 565، 569، 623). وی از حضور خود در 668ق در شیراز خبر داده است (همان، 4(1)/451). در این دورهٔ اقامت در آذربایجان بود که در 675ق از فخرالدین محمد جعفری تبریزی دستور خرقه پوشاندن گرفت (همان، 4(3)/303). ابن فوطی پس از فوت مخدوم خود، خواجه نصیرالدین (د 672ق/ 1274م) کار کتابداری رصدخانهٔ مراغه را به سرپرستی فخرالدین احمد و اصیلالدین حسن، پسران خواجه، ادامه داد و به خدمت بزرگان دیگری چون برادران جوینی پیوست و به درخواست علاءالدین عطاملک، والی بغداد، در 678ق یا 679ق به بغداد رفت (همان، 4(4)/761، 4(3)/93، 4(2)/1035، 5/310). اقامت او در عراف این بار تا 704ق به درازا کشید و در این مدت به تحصیل فقه و حدیث و تألیف و استنساخ کتاب برای خود و دیگران پرداخت و مقرری و درآمدی از بابت نظارت بر کتابداران مستنصریه و کتابداری آن مرکز بزرگ علمی و اجارهٔ بعضی موقوفهها داشت (معروف، 2/346). به قرینهٔ اشارات خود ابن فوطی، وضع مالی او چندان خوب نبود و گاه ناگزیر از گرو گذاشتن خانهٔ خود میشد ( تلخیص، 4(1)/126). در این مدت او کماکان با اهل تصوف و رباطها پیوند داشت (همان، 4(1)/395، 5/271، 285). در خلال این دوره او به حله رفت و با علویان آنجا پیوند دوستی بست و به تعلّم پرداخت (همان، 4(1)/143، 568، 4(3)/412). در اشارهٔ او به حضور در حلّه در 661ق (همان، 4(4)/814) باید سهوی تاریخی روی داده باشد و تاریخ 681 درست به نظر میآید. او به کوفه نیز سفر کرد ( بستانی، 3/438) و ظاهراً در حوالی 700ق سفری به اصفهان داشته است (ابن فوطی، همان، 4(3)/465). برخلاف گفتهٔ ابن عماد که ابن فوطی تا هنگام مرگ در بغداد ماند (6/60)، او در 704ق راهی آذربایجان و مقر سلطنت اولجایتو شد. اقامت دوم او در آذربایجان تا 707ق طول کشید و او همراه اردوی سلطان مغول اماکن مختلف شمال غرب ایران را از همدان و سلطانیه تا اوجان و تبریز و اران و موقان (مغان) زیر پا گذاشت (نک: ابن فوطی، همان، جم). در 708ق ابن فوطی را در زادگاهش بغداد باز مییابیم (همان، 4(1)/582) و او تا 714ق در آن شهر ماند (همان، 4(4)/819). ابن فوطی در اواخر سلطنت اولجایتو (د 716ق/1316م) بار دیگر به پایتخت ایلخان رفت و پس از فوت اصیلالدین طوسی (د 715ق) به خدمت رشیدالدین وزیر پیوست ( بستانی، همانجا). وی با امیر غیاثالدین محمد پسر رشیدالدین هم مربوط بود و از حضور خود در یکی از بزمهای شب زندهدارانهٔ او در نیمهٔ شعبان 716ق در مدرسهٔ رشیدیه سخن گفته است. کشمکشهای سیاسی پس از مرگ اولجایتو، اتهاماتی که به جهت وسعت مشرب بعضی عالمان تحت حمایت رشیدالدین بر رشیدالدین وارد میشد - و خود ابن فوطی هم از این طعنها برکنار نبود و آن اتهامات را خوش نداشت - موجب شد که او باز یاد وطن کند و چند ماه پیش از قتل رشیدالدین در 718ق (جواد، مقدمه بر تلخیص، 4(1)/39) یا پس از آن (معروف، 2/357) به بغداد بازگردد. برای آگاهی از دیگر سفرهای ابن فوطی از 704 تا 717ق به ناجی معروف (2/357- 358) مراجعه شود. ابن فوطی، برخلاف گفتهٔ ذهبی ( تذکرهٔ، 4/1493) تا آخر عمر در تصدی کتابخانهٔ مستنصریه نماند و ظاهراً در 704ق از آن سمت کناره گرفته بود (معروف، 2/357). در آتشی که پس از قتل رشیدالدین به کتابخانهٔ او زدند بسیاری از نوشتههای ابن فوطی هم از میان رفت (امین، 8/9). ابن فوطی 5 سال پایانی عمر خود را در بغداد گذراند. او در اواخر دچار فلج شد (قنوجی، 268) و بیش از 7 ماه در آن حال بود که در زادگاهش بغداد درگذشت و در مقبرهٔ صوفیان در شونیزیه به خاک سپرده شد (ابن رجب، 2/376). ابن فوطی از همسر ایرانی خود پسری یافت به نام ابوالمعالی محمد (نک: ابن فوطی، تلخیص، 4(1)/151). او همراه پدر به رباط ابن محلبانی بسطامی رفت و آمد داشت (همان، 5/108) و ظاهراً همان زاهدی است که ابن رجب از او روایت کرده است (نک: علیمی، 2/360). ابن فوطی فرزندان پسر و دختر دیگری هم داشت (نک: جواد، مقدمه بر تلخیص، 4(1)/18-19؛ معروف، 2/343). وی به علت حوادث زندگی، در دورههای مختلف و در سرزمینهای متعدد، نزد استادان بسیاری به تعلم پرداخته است. او مقدمات را در زادگاهش پیش از واقعهٔ بغداد، تا 14 سالگی آموخت، اما قسمت مهمی از آموزش وی در آذربایجان تا 36 سالگی و پس از مراجعت به بغداد تا سنین 60 صورت گرفت. در واقع، او تا پایان عمر از طلب نایستاد. روایت کردهاند که او شمار استادان سماع و اجازهٔ خود را نزدیک به 500 آورده (ذهبی، همانجا) و معجم ویژهای برای مشایخ خود ترتیب داده است (ابن رجب، 2/375). از جمله استادان او میتوان این دانشمندان را یاد کرد (نک: تلخیص، جم): محییالدین یوسف بن ابی الفرج ابن الجوزی، خواجه نصیرالدین طوسی، ابن طِقْطَقی، رشیدالدین فضلالله همدانی، علاءالدین ملک جوینی، ابوالحسن علی حلی معروف به ابن باقلانی، کمالالدین میثم بن علی بحرانی، شمسالدین احمد بن محمد سمرقندی، برهانالدین عبدالعزیز بن احمد الختنی و دیگران (نک: معروف، 2/347-350). ابن فوطی از شاعر بزرگ ایرانی معاصر خود، سعدی، نیز دارای اجازه بود (جواد، مقدمه بر تلخیص، 4(1)/21-22). ابن فوطی از بعضی علمای بزرگ دوردست، بدون درک حضور آنان، یا واسطهٔ یاران و دوستان اجازهٔ روایت میگرفت (ابن فوطی، تلخیص، 4(3)/59). او از بعضی مشایخ جز خود برای فرزندانش هم اخذ اجازه میکرد (همان، 4(1)/389، 5/271). برخلاف کثرت و تنوعی که در فهرست مشایخ ابن فوطی دیده میشود، نام بسیاری از شاگردان او دانسته نیست. عدهای از طالبان و عالمان عصر از او استماع و اجازهٔ روایت اخذ کردهاند (ابن عماد، 6/60) که از آن جملهاند: شمسالدین ابوعبدالله ذهبی (ذهبی، تذکرهٔ، 4/1494)، ابوالمعالی محمد پسر ابن فوطی، محمود بن خلیفه از مردم شام (ابن رجب، 2/376)، سعدالدین ابن حامد بن عقبهٔ الحنفی (ابن فوطی، تلخیص، 4(2)/731)، فخرالدین محمد بن تاجالدین محمد (همان، 4(3)/371) و قطبالدین محمد بن صدرالدین ابراهیم حموینی جوینی (همان، 4(4)/683). دانشمندان معاصر ابن فوطی و نویسندگان نسلهای بعد، دانشوری و احاطهٔ او را بر علوم گوناگون ستودهاند (ذهبی، ذیول، 4/66، تذکرهٔ، 4/1493، 1494؛ ابن شاکر، ذیل حوادث 723ق؛ ابن حجر، الدرر، 3/160). وی مردی تیزهوش، خوش خلق، فروتن (ذهبی، تذکرهٔ، همانجا) و حقشناس بوده است و از اینرو در اثرش به یاد نیک از کسانی که در حق او انعام و نیکی کردهاند، برمیخوریم. در مذهب و میزان پای بندی وی به احکام شریعت جای گفتوگو است. غالباً او را حنبلی دانستهاند (جواد، مقدمه بر تلخیص، 4(1)/ 24). قراین موجود دربارهٔ مذهب او همهٔ مؤید حنبلی بودن او نیست. اگر ذکر ترجمهٔ او در الذیل علی طبقات ابن رجب (2/374-376)، دلیل حنبلی بودن او باشد، توجه او به تراجم علمای شافعی را نیز دلیل شافعی بودنش میتوان دانست (جواد، مقدمه بر الحوادث، «ر - ش»). گفتهٔ ابن رجب را در مورد اعتقاد او به عدل، ظاهراً حمل بر معتزلی بودن او کردهاند (همان، «ر»). برخی شاگردیِ او را در نزد خواجه نصیرالدین و اخذ حدیث را از بسیاری از علمای شیعی و از علویان دلیل بر تشیع او دانستهاند و امین ترجمهٔ او را در اعیان الشیعهٔ (8/5 -9) آورده است. گرایش او به صوفیان و تصوف، خرقه پوشیدن و ترددش به خانقاههای صوفیه، قرینهای احتمالی بر شافعی بودن او تلقی شده است (نک: جواد، مقدمه بر تلخیص، 4(1)/24- 25). ذهبی به سخن بعضی از علما به تردید در عدالت او و به میخواری او اشاره کرده است ( تذکرهٔ، 4/1494). ابن حجر پس از نقل این سخنِ ذهبی افزوده است که او بعدها توبه و خود را اصلاح کرد ( الدرر، 3/160). روی آوردن او به استماع و نقل حدیث، احتمالاً از باب این اصلاح و کفارهای برای گناهان گذشته بوده است (نک: ذهبی، همان، 4/1493). با در نظر گرفتن همهٔ این قراین، بهترین سخن در این مورد تأکید بر باز بودن افق فکری و اعتقادی او و رسوخ تسامح و تساهل و حقیقت جویی در نهاد اوست (نک: امین، 8/8؛ جواد، مقدمه بر تلخیص، 4(1)/46) و از این رو بود که او با علمای هر فرقه مصاحبت میکرد و در سخن گفتن از آنان جانب حرمت را فرو نمیگذاشت. جنبهٔ ممتاز دیگر شخصیت ابن فوطی زبردستی او در کتابت و زیبایی خط بود. ذهبی و دیگران از خوشنویسی او یاد کردهاند (نک: ذهبی، تذکرهٔ، 4/1493؛ ابن شاکر، ذیل حوادث 723ق؛ ابن حجر، الدرر، 3/160). ابن فوطی ثلث و نسخ و تعلیق را نیکو مینوشت و این هنر گذشته از امرار معاش مایهٔ تقرب او به بزرگان نیز میشد و در دههٔ آخر سدهٔ 7ق سالها با یاقوت مستعصمی خوشنویس در کتابداری مستنصریه همکاری داشت (نک: ابن فوطی، تلخیص، 4(4)/832؛ معروف، 2/356). بخشی از الکامل ابن اثیر، الاحکام ابوسعید و جزءهای چهارم و پنجم تلخیص به خط ابن فوطی بازمانده است (شبیبی، 2/9-11). ابن فوطی در موضوعهای مختلف از فلسفه، منطق، ریاضی، حدیث، فقه و قرائت از استادان بزرگ آموزش یافته بود، اما گرایش او به تاریخ زود آشکار شد تا جایی که ذهبی ( تذکرهٔ، 4/1494) وی را از نظر وسعت اطلاعات تاریخی با ابوالفرج اصفهانی همطراز میشمرد. وی در زمینهٔ تاریخ شیوهٔ ویژهٔ خود را داشت (امین، 8/9)، اگرچه از تأثیر استادان دانشمندی چون ابن السّاعی، عطاملک جوینی و رشیدالدین فضلالله برکنار نبود. هر چه بود، ابن فوطی در احاطه بر اخبار و انساب در زمان حیات خود بلند آوازه گردید و نزد بزرگان به این عنوان معرفی میشد (نک: ابن فوطی، تلخیص، 4(3)/445) و احیاناً برای مراجعه کنندگان نسبشان را مینوشت (نک: همان، 4(4)/634). ابن شاکر (ذیل حوادث 723ق) و ابن عنبه ( الفصول، 63) او را به عنوان مورخ و نسّابه یاد کردهاند. او علم انساب را از سادات اخذ کرده بود (ابن فوطی، تلخیص، 4(3)/255). وی به ادب و نظم و نثر نیز توجه داشت و اشعار بسیاری به عربی و فارسی سروده بود، امّا شعر او را پایینتر از متوسّط ارزیابی کردهاند (جواد، مقدمه بر تلخیص، 4(1)/51). و نیز به سرگذشت اهل ادب و شعر علاقهمند بود و در ضبط آثارشان میکوشید (ابن شاکر، همانجا). این نکته درخور یادآوری است که آثار او بیشتر به مجموعهای از اطلاعاتِ گردآوری شده از مآخذ مکتوب یا موارد مشهود میماند و از طرح موضوعهای بدیع و اندیشههای ابتکاری تهی مینماید. نوشتههای او در تاریخ و شاخههای آن به قدری متعدد و پرحجم بود که شاگردش ذهبی از آن به مقدار بار شتر تعبیر کرده است ( تذکرهٔ، 4/1493). آثار: آثار ابن فوطی را در 2 بخش شناخته شدهٔ چاپی و آثاری که تنها نامی و اشارهای از آنها باقی است، یاد میکنیم: الف - چاپی: 1. تلخیص مجمع الا¸داب فی معجم الالقاب، که ذهبی از اصل آن با نام مجمع الا¸داب فی معجم الاسماءِ علی معجم الالقاب، به عنوان تاریخ در 50 مجلد یاد کرده است ( تذکرهٔ، همانجا). ذهبی تاریخ بزرگ ناتمام ابن فوطی و مجمع الا¸داب را دو اثر جدا وانموده است، در حالی که ابن حجر مجمع الا¸داب 50 جلدی را مختصر شدهٔ همان تاریخ عظیم میداند ( الدرر، 3/159-160). در هیچ مأخذ کهن، از ذهبی تا بغدادی، از این اثر با عنوان تلخیص یاد نشده، اما دو جزء از تلخیص که به روزگار ما رسیده، به خط خود ابن فوطی است. قسمت از آن که جزءِ چهارم تلخیص است، در کتابخانهٔ ظاهریهٔ دمشق وجود دارد و در 712ق/ 1312م تحریر شده است (شبیبی، 2/8 -11) و جزءِ بعدی آن مشتمل بر القاب آغاز شونده با حروف ک، ل، م که به عنوان جلد پنجم تلخیص تلقی میشود، در لاهور موجود است ( 2 EI). روزنتال این دو جزء را در حدود دو سوم مجموع تلخیص میداند و به تخمین شبیبی (2/8) تلخیص کامل باید 6 یا 8 جزء و بالغ بر 20 هزار ترجمهٔ احوال بوده باشد. جزءِ چهارم را جواد در 4 مجلد در دمشق منتشر کرده و جزءِ پنجم به اهتمام عبدالقدوس در پاکستان به طبع رسیده است (نک: مآخذ). چنانکه از نسخهٔ دستنویس جزءِ چهارم برمیآید، ابن فوطی پس از تحریر آن در 712ق، بعدها تا 721ق در تصحیح و تکمیل آن کوشیده و در 80 سالگی خط او در کمال خوبی بوده است (شبیبی، 2/10). در تلخیص، تراجم بزرگان علم و سیاست اعصار اسلامی تا زمان ابن فوطی آمده است. تفصیل تراجم بسیار متفاوت و معمولاً مشتمل بر اطلاعاتی در مورد تولد و وفات صاحب ترجمه و نمونهای از سخنان یا نظم و نثر اوست. ابن فوطی برای رجال ادوار پیش از خود از نوشتههای دیگران بهره جسته و در هر مورد مأخذ خود را ذکر کرده است. کتابهای تاریخ پیشینیان و استادان ابن فوطی و دیوانها و مجموعههای بسیار مورد استفادهٔ او در تألیف بوده است. به گفتهٔ عزاوی اگر این اثر به صورت کامل به دست ما میرسید، از بسیاری نوشتههای دیگر بینیازمان میکرد ( تاریخ الادب، 1/267). میتوان گفت مهمترین و سودمندترین قسمت تلخیص تراجم معاصرانی است که ابن فوطی بسیاری از آنان را خود دیده و با آنان گفت و گو کرده و نیز بعضی را با یک واسطه نقل کرده است (نک: تلخیص، 4(3)/101). با توجه به اینکه زندگی ابن فوطی بیشتر در دایرهٔ اهل علم و کتاب و در دستگاه حاکمان زمان گذشته است، در تراجمِ معاصران او آگاهیهای بسیار ارزشمندی در بارهٔ دانشمندان و هنرمندان و آثارشان قید شده است. به علت ارتباط نزدیک ابن فوطی با ایران و به ویژه آذربایجان، تلخیص او منبع سودمندی برای آگاهی در مورد زندگی فکری و فرهنگی این سرزمین در آن روزگار است. به مناسبت بعضی تراجم چند بیت شعر فارسی در تلخیص نقل شده است (4(2)/683، 4(3)/555؛ برای صورت تصحیح شدهٔ اشعار، نک: اقبال، 71-76). به نظر نمیرسد که تلخیص مختصر منقحی از یک اصل مفصلتر بوده باشد. چه، القاب و عناوین کسانی در آن دیده میشود که هیچ شرحی به دنبال ندارد و ظاهراً ابن فوطی میخواسته است آنها را تکمیل کند. بیان ابن فوطی در تلخیص ساده و بیتصنع است. 2. الحوادث الجامعهٔ و التجارب النافعهٔ فی المائهٔ السابعهٔ. این اثر را ابن رجب (2/375) و حاجی خلیفه (1/693) به ابن فوطی نسبت دادهاند. مصطفی جواد این نام را بر نسخهٔ خطی مجهول المؤلفی در مورد وقایع سدهٔ 7ق گذاشته و با انتساب آن به ابن فوطی آن را در 1351ق تصحیح و منتشر کرده است (نک: مآخذ). شبیبی در مقدمه نسخهٔ چاپی الحوادث الجامعهٔ آن را همان الحوادث و التاریخ ابن فوطی (ص «الف») دانسته و مصحح کتاب نیز در مقدمهٔ خود با استشهاد به نظر سرکیس و صفا و دیگران این انطباق را مورد تأکید قرار داده است (ص «ح - ل»)، اما بعدها از این نظر خود عدول کرده و انطباق آن نسخه را با الحوادث الجامعهٔ منتفی دانسته است و احتمال داده که آن نسخه اثر محبالدین ابوالعباس احمد علوی کرخی (د 721ق) باشد که ابن فوطی در ج 5 تلخیص، کتابی به نام تاریخ علی السنین به او نسبت داده است (جواد، مقدمه بر تلخیص، 4(1)/64). در الحوادث الجامعهٔ مطالبی از 626ق به بعد سال به سال تا 700ق، با آشفتگی مختصری در میانهٔ اثر نقل شده است. مطالب کتاب بیشتر مربوط به وفیات و مسائل اقتصادی و مالی و نظامی و حوادث طبیعیِ روی داده در عراق و کشورهای اسلامی مجاور آن است. در بررسی این کتاب و مقایسهٔ آن با تلخیص قراین بسیاری به دست میآید که میتواند مؤید صحت انتساب آن به ابن فوطی باشد. ب - آثار یافت نشده: 1. بدائع التحف فی ذکر من نُسِب من العلماء الی الصنائع و الحِرَف (بستانی، 3/440، به نقل از المشتبه ذهبی)؛ 2. التاریخ، که خود ابن فوطی در موارد متعدد تلخیص (4(2)/924، 4(3)/514، 5/292) از آن یاد کرده است. ابن فوطی در ضمن ترجمهٔ علاءالدین عطا ملک جوینی اشاره کرده است که این وزیر او را به بغداد بازگرداند و نوشتن کتاب التاریخ و الحوادث را به او محول کرد و این کتاب، تاریخی به ترتیب سالها بوده است ( تلخیص، 4(1)/139، 4(2)/1036). با توجه به اطلاعات موجود نمیتوان دانست که آیا این اثر اخیر همان التاریخ است یا تألیفی دیگر. ذهبی در بیان آثار ابن فوطی گفته است ( تذکرهٔ، 4/1493) که او تاریخهای غیرقابل وصف نوشت و یک تاریخ بزرگ تألیف کرد که نتوانست آن را پاکنویس کند. حاجی خلیفه از تاریخ ابن فوطی با صفت «متعدد» یاد کرده است (1/279). بنا به نوشتهٔ ابن شاکر (ذیل حوادث 723ق) التاریخ علی الحوادث از آدم تا ویرانی بغداد را در بر میگرفت؛ 3. التاریخ علی الحوادث (ابن عماد، 6/60) یا التاریخ و الحوادث (نک: شم 2)؛ 4. تذکرهٔ من قصد الرصد (نک: من قصدالرصد )؛ 5. تلقیح الافهام و تنقیح الاوهام فی المؤتلف و المختلف من الانساب و الاسماءِ و الالقاب ( بستانی، 3/440). ذهبی (همان، 4/1493) با عنوان المؤتلف و المختلف با ترتیبی جدولدار و ابن شاکر (همانجا) به صورت تلقیح الافهام فی المختلف و المؤتلف نیز به شکلی مجدول از آن یاد کردهاند؛ 6. درر الاصداف فی غرر الاوصاف، که ابن عماد آن را بسیار بزرگ (6/60) و ابن شاکر (همانجا) مشتمل بر وضع هستی از آغاز تا پایان وصف کردهاند. ابن فوطی خود در تلخیص از آن یاد کرده است (4(1)/280). به گفتهٔ ابن عماد به نقل از خود ابن فوطی، او این کتاب را از هزار نوشتهٔ تاریخی و دیوان و انساب و مجموعه گردآوری کرده و از 20 مجلد آن تنها 5 جلد را به بیاض کشیده بود (همانجا)؛ 7. الدرّ النظیم فی ذکر من تسمیّ بعبد الکریم. که ابن فوطی آن را برای استادش غیاثالدین عبدالکریم بن احمد بن طاووس علوی (د 693ق) نوشته بوده است ( تلخیص، (4(2)/ 1195)، اما خود چنین عنوانی را به فخرالدین ابوالفضل محاسن بن حسن تغلبی بادرائی - که در 685ق برای ابن فوطی اجازه نوشته بود و در حلّه درگذشت - نسبت داده است (همان، 4(3)/293)؛ 8. الذیل علی جامع المختصر، که به گفتهٔ ابن رجب (2/375) ذیلی است بر تاریخ استادش ابن الساعی ( جامع المختصر فی عنوان التاریخ و السیر )، در حدود 80 مجلد و ابن فوطی آن را برای صاحب (عطاملک جوینی) پرداخته بود؛ 9. مجمع الا¸داب فی معجم الاسماءِ علی معجم الالقاب (نک: آثار چاپی، شم 1)؛ 10. المجموع الفارسی ( تلخیص، 4(3)/ 193)، احتمالاً مجموعهای از نظم و نثر فارسی بوده و آنجا که ابن فوطی به قصاید مدحیهٔ فارسی استادش کمالالدین احمد مراغی اشاره میکند و میگوید آنها را یاد کردهام (همان، 4(1)/388)، شاید نظر به ذکر آنها در این مجموعه داشته است؛ 11. المشیخهٔ، رسالهای است در معرفی استادان خود او. ابن رجب به نقل از ذهبی از آن اثر با تعبیر معجم لشیوخه (2/375) و حاجی خلیفه (2/1736) با عنوان معجم الشیوخ یاد کردهاند. ابن فوطی خود به صورت المشیخهٔ به آن اشاره دارد ( تلخیص، 4(3)/95، 5/310)؛ 12. من قصد الرصد یا تذکرهٔ الرصد یا ذکر من قصد الرصد، از نخستین نوشتههای ابن فوطی به هنگام اقامت در مراغه و کار در رصدخانهٔ آن بود. روزنتال آن را راهنمایی برای کارکنان رصد پنداشته است III/770) , 2 EI). به نظر جواد ( بستانی، 3/440) این اثر حاوی یاد کسانی بود که از رصدخانه دیدن کرده بودند و ابن فوطی با آنان گفت و گو داشته و از آنان نقل و روایت کرده است. ترجمه نویسان قدیم ابن فوطی به این اثر اشاره نکردهاند. خود ابن فوطی در موارد زیادی از تلخیص از این اثر به صورتهای مذکور یاد نموده است (4(1)/565، 569، 4(4)/681، 770، 5/288). اشارات ابن فوطی مؤید نظر جواد است و از بیان او چنین برمیآید که قسمتی از این کتاب مانند دفتر نظرات امروزهٔ دیدار کنندگان آثار تاریخی و علمی بوده است؛ 13. النّسب المشجّر (جواد، مقدمه بر تلخیص، 4(1)/59، به نقل از خود ابن فوطی در ذیل القمر)، اثری بود در انساب که آن را به صورت درخت پرداخته بود؛ 14. نظم الدرر الناصعهٔ فی شعراءِ المائهٔ السابعهٔ، که ابن فوطی خود در تلخیص از آن به صورت مذکور یاد کرده است (4(1)/ 253، 5/263). او در موارد دیگر تلخیص به این اثر با عنوان شعراء العصر (4(2)/1023) و شعراء اهل العصر (4(3)/57) اشاره دارد؛ 15. وصف الشّمعهٔ، که آن نیز چون تذکرهٔ الرصد از نوشتههای دورهٔ اقامت او در مراغه بود (نک: تلخیص، 4(1)/45). ظاهراً ابن فوطی جز اینها آثار دیگری داشته است که حتی نامشان را نیز نمیدانیم. ابن رجب به نقل از دیگری گفته که او جز کتابهای تاریخی یاد شده، نوشتههای دیگری در وفیات و انساب داشته است (2/375). شبیبی از گفتهٔ ابن فوطی استنباط کرده که او کتابی به نام تاریخ خراسان نوشته است (2/12). در صحت این استنباط جای تردید است. انتساب کتاب مناقب بغداد به ابن فوطی هم موجه نمینماید (نک: عزاوی، التعریف، 1/163). همان اندکی از نوشتههای فراوان ابن فوطی که به دست ما رسیده است، خود مغتنم است (همانجا). بر ابن فوطی در همان عصر خود به علت اصرار غیر اصولی در اثبات دلخواه خود و بیان ستایشآمیزش در مورد مغولان و عمال آنان خرده گرفتهاند (ذهبی، تذکرهٔ، 4/1494). با این حال او چون صفحهٔ حسّاسی، بسیاری از واقعیات آن روزگار را ضبط و حفظ کرده است (شبیبی، 2/15). مورخان بعد از ابن فوطی، مانند بناکتی (ص 212)، صفدی (1/185)، ابن رافع سلامی (ص 37)، ابن عنبه ( عمدهٔ، 246، الفصول، 153) و ابن جزری (1/248) از او نقل کردهاند. در روزگار ما کوششی در مقایسهٔ او با ابن خلدون شده است (شبیبی، 2/14، 15).