اِبْنِ فَخّار، ابوعبدالله محمد بن علی معروف به ابن فخار بَیری (د 754ق/1353م)، نحوی بزرگ اندلس. وی، از آنجا که خاندانش «بنی فخار» در بیرهٔ1، شهری در شرق البیره، میزیست، «بیری» خوانده میشد (نک: ابن خطیب، الاحاطهٔ، 3/35؛ ابن جزری، 2/200؛ قس: سیوطی، 1/174، که به اشتباه «الالبیری» آورده است). از محل تولد و دوران کودکی او چیزی دانسته نیست، تنها میدانیم که دوران تحصیل خود را در شهر سبته، در محضر علما و فقهای مغرب گذرانده است. از جملهٔ مشایخ وی از ابوعبدالله ابن حُرَیث، ابوالعباس حسنی، ابوالقاسم ابن شاط، ابوعبدالله ابن رُشید، ابوعبدالله قرطبی و ابومحمد عبدالمهیمن حضرمی میتوان نام برد، اما ابن فخار بیش از همه در ملازمت ابواسحاق غافقی روزگار گذرانید و در سراسر مغرب به علم و فضل شهرت یافت (ابن خطیب، همان، 3/36؛ ابن حجر، 5/309؛ سیوطی، 1/175؛ بلوی، 156). پس از درگذشت استادش غافقی (710ق/1310م)، مدتی در همان شهر سبته به تدریس اشتغال داشت و پس از آن به غرناطه رفت و در آنجا اقامت گزید. زمان ورود او به غرناطه را به دقت نمیدانیم، جز اینکه به گزارش ابن خطیب ( اعمال الاعلام، 299-300)، ابن فخار در جلسهٔ اخذ بیعت برای سلطان محمد بن اسماعیل، پنجمین فرمانروای سلسلهٔ نصر در 725ق، در جمع علما و بزرگان اندلس حضور داشته است. از کیفیت و کمیت کارهای علمی ابن فخار از این تاریخ تا زمان تأسیس مدرسهٔ نصریّه در عهد سلطنت ابوالحجاج یوسف (حک 733- 755ق) که وی در آنجا به تدریس مشغول شده است، هیچ گونه اطلاعی نداریم، جز آنکه در همین سالها، به همراه جمعی از فقها و علما و رجال اندلس از جمله ابن خطیب به سفارت نزد پادشاه مغرب رفته است. ابن خطیب دربارهٔ این سفر گوید که هر جا میرسیدیم، ابن فخار را همه میشناختند و دانشوران و طالبان علم اطرافش را میگرفتند و برای کسب علم از او، ازدحام میکردند ( الاحاطهٔ، 3/36). ابن فخار در صرف و نحو، عروض، قرائات، تفسیر و فقه شاگردان بسیاری تربیت کرد و گروهی از علما و محدثان مغرب و اندلس از وی اجازهٔ روایت دریافت داشتند (ابن خطیب، ابن حجر، همانجاها). ابن خطیب و ابن زَمْرَک از جملهٔ شاگردان او به شمار میآیند (ابن خطیب، همان، 2/302، 3/36، 4/458؛ مقری، ازهار، 2/9، 14، نفح، 7/77). نیز محمد بن سعد بن بقی، خطیب و مدرس مشهور غرناطه (ابن خطیب، همان، 3/39-40)، منصور بن علی زواوی که ابن فخار به او اجازه داده بود پس از وفات استاد در حوزهٔ درسش مجلس درس خود را برپا کند (همان، 3/328)، ابوعبدالله محمد بن علی بَلَنسی (د 782ق - 1380م) که عملاً جانشین ابن فخار در مدرسهٔ بزرگ غرناطه گردید (ابن جزری، 2/201)، ابوجعفر احمد بن یوسف بن مالک غرناطی و ابوجعفر احمدبن یوسف رعینی استادان ابن جزری (همو، 1/151، 2/200) و ابوالقاسم فهری (نک: بلوی، همانجا) از دیگر شاگردان او بودهاند. شاگردان ابن فخار در اندلس چندان بودند که به قول ابن خطیب (همان، 3/36) کمتر طالب علمی را در اندلس میتوان یافت که مدتی در حوزهٔ درس او حاضر نشده باشد. اقبال دانش طلبان از اطراف اندلس به سوی او به حدی بود که ابن خطیب (همانجا) وی را «رُحلهٔ الوقت» نامیده است. ابن فخار با اینکه در علوم و فنون مختلف دست داشت و در هر زمینه شاگردانی تربیت کرد، اما توجه خود را بیش از همه به تدریس نحو بر پایهٔ مکتب بصره معطوف گردانیده بود (نک: ابن خطیب، همان، 3/35)، از این رو، ابن خطیب در میان القاب علمی متعددی که در جای جای نوشتههایش در کنار نام استاد خود آورده، وی را «سیبویه زمان» خوانده و او را به این عنوان مشهور گردانیده است (همان، 1/495، 3/35؛ مقری، نفح، 7/377). مبنای کار وی در تدریسِ قواعد و حل مسائل زبان عربی، تعلیمات استادش ابواسحاق غافقی بود که تألیفات سودمندی در علم نحو داشته است (نباهی، 133-134). غافقی خود شاگرد ممتاز و جانشین ابن ابی الربیع در نحو و او نیز شاگرد ممتاز و جانشین شَلَوْبین، نحوی بزرگ اندلس بود (سیوطی، 2/125-126). به این ترتیب، ابن فخار که همهٔ معاصرانش به فضل وی در نحو و عربیت اذعان داشتهاند (ابن خطیب، همان، 4/458)، توانست پس از نیم قرن مجالسی را که شلوبین در اشبیلیّه برپا میداشت، در غرناطه دایر گرداند (همان، 3/35؛ ابن حجر، همانجا؛ سیوطی، 1/174).ابن فخار، سالهای متمادی، علاوه بر تدریس در مدرسهٔ نصریه (که امروزه دانشگاه غرناطه در محل آن ساخته شده است)، خطیب مسجد اعظم غرناطه نیز بود (ابن خطیب، همان، 3/36؛ قس: ابن جزری، 2/200) و گذشته از شاگردان بسیار او، عامهٔ مردم نیز از او بهره میبردند. به گفتهٔ ابن خطیب (همانجا) ابن فخار مردی لاغر اندام و بسیار بلند قد بود، جامههای ساده میپوشید، در زندگانی همواره میانهرو بود، دو خصلت متضاد حرص و قناعت، هر دو را با هم داشت، برای تدریس و تربیت شاگردان به همان اجرت معمول اکتفا میکرد و بیش از آن، به ویژه برای دروس مقدماتی، توقع دیگری نداشت. وی عمر خود را سراسر وقف درس و بحث کرده بود و گویی منزلی جز مسجد و مدرسه نداشت و جای شگفتی نیست اگر ابن خطیب به خانه و خانواده یا نوشته و تألیفی از او اشارتی ندارد. ابن خطیب که خود در تشییع جنازهٔ ابن فخار حاضر بوده، به جمعیت انبوهی که جنازهٔ او را تشییع میکردند، چنین اشاره کرده است: گویی سرچشمهٔ شعرِ اینهمه شاگرد ادیب خشکیده بود، زیرا هیچ یک از آنان در سوگ استاد مرثیهای نگفت. تنها یکی از شاگردان جوانش به نام محمد بن عبدالله لوشی قصیدهای (در 21 بیت) در رثای وی سرود (همان، 3/37- 38). «ابن فخار» نامی است که دست کم 5 تن دیگر از علما و فقها و ادبای قرنهای 4 تا 8ق/10 تا 14م به آن شهرت یافتهاند و به همین جهت، در بسیاری از موارد، زندگی نامهٔ آنان با هم خلط شده است، چنانکه ابن خطیب بارها (برای نمونه، نک: همان، 3/32، 4/196) کنیت ابن فخار بیری (ابوعبدالله) را به ابن فخار اَرکُشی (ابوبکر) داده است. همچنین مقری (نک: نفح، 7/350-377) فوائد صرفی و نحوی منقول از ابواسحاق شاطبی را که با توجه به قراین، باید از آنِ ابن فخار ارکشی (ابوبکر) باشد (نک: همان، 7/373)، به ابن فخار بیری (ابو عبدالله) نسبت داده و بر همین اساس ابواسحاق شاطبی را از شاگردان وی قلمداد کرده است (برای نمونه، نک: مخلوف، 228، 231).