آفتاب
ورود | عضویت
شنبه ۸ مهر ۱۴۰۲ ۲۳:۲۲
  • اخبار
    • اخبار سیاسی
    • اخبار اقتصادی
    • اخبار فرهنگی
    • اخبار ورزشی
    • اخبار اجتماعی
    • اخبار فناوری
    • اخبار سلامت
    • اخبار ایران و جهان
    • پیشخوان روزنامه ها
  • دانش سرا
    • مقالات
    • کتاب الکترونیکی
    • دانستنی ها
    • لینک های مفید
    • فرهنگ فیلم
    • لغت نامه دهخدا
    • دائره المعارف
    • کتابهای منتشر شده
    • بانک های اطلاعاتی
  • چندرسانه ای
    • 60 ثانیه با اخبار
    • کیوسک آفتاب
    • فیلم
    • عکس
    • پادکست
    • اینفوگرافی
    • آفتاب پلاس
  • دیجیتال مارکتینگ
    • خدمات دیجیتال مارکتینگ
    • نیازمندیها
    • بانک مشاغل
    • وبگردی
    • بنر
    • مشاوره کسب و کار
    • رپورتاژ آگهی
    • کمپین
    • خدمات
    • سایتچین
  • گردشگری
    • مجله گردشگری آفتاب
    • گزارش لحظه ای جاده ها
    • نقشه ترافیک تهران
  • تفریح و سرگرمی
    • شبکه های اجتماعی
    • موسیقی
    • فیلم و سریال
    • تئاتر
    • آشپزی
    • کارت تبریک
    • فیلم های سینما
    • بازی های اینترنتی
    • شعر و ادب
    • گل و گیاه
    • ضرب‌المثل
    • فتوبلاگ
    • سخن بزرگان
    • تعبیر خواب
    • داستان سرا
    • فال و طالع بینی
    • چیستان
    • شخصیت‌ها
    • لطیفه

دائره المعارف بزرگ اسلامی

جلد یکم (آب - آل داوود)

جلد دوم (آل رشید - ابن ازرق)

جلد سوم (ابن ازرق - ابن سیرین)

جلد چهارم (ابن سینا - ابن میسر)

جلد پنجم (ابن میمون - ابوالعر قلانسی)

جلد ششم (ابوعزه - احمدبن عبدالملک بن شهید)

جلد هفتم (احمد بن علویه - ازبک خان)

جلد هشتم (ازبکستان - اشبیلیه)

جلد نهم (اشتب - البیره)

جلد دهم (البیری - باباطاهر)

جلد یازدهم (بابافرج تبریزی - برماوی)

جلد دوازدهم (برمکیان - بوسنوی)

ابن عنین

اِبْن‌ِ عُنَیْن‌، ابوالمحاسن‌ شرف‌الدین‌ محمد بن‌ نصرالله‌ بن‌ حسین‌ ابن‌ عُنین‌ (549 -630ق‌/1154-1233م‌)، شاعِر هجوسرای‌ دمشقی‌. نیاکان‌ وی‌ از انصار بودند که‌ از مدینه‌ به‌ کوفه‌ کوچ‌ کردند و در محلی‌ موسوم‌ به‌ مسجد بنی‌ نجار ساکن‌ شدند (یاقوت‌، 19/81 -82؛ ابن‌ خلکان‌، 5/18)، اما خود وی‌ در دمشق‌ زاده‌ شد. یاقوت‌ که‌ از همروزگاران‌ اوست‌، شرح‌ مفصلی‌ دربارهٔ وی‌ نوشته‌ است‌ (19/81 - 92). وی‌ در زادگاهش‌ از محضر ابن‌ عساکر بهره‌ گرفت‌ و نحو و لغت‌ را از ابوالثناء محمود بن‌ ارسلان‌ (رسلان‌) شیزری‌ آموخت‌. همچنین‌ نزد قطب‌الدین‌ نیشابوری‌ که‌ در آن‌ زمان‌ ریاست‌ شافعیه‌ را به‌ عهده‌ داشت‌ و در جامع‌ اموی‌ دمشق‌ مجلس‌ تشکیل‌ می‌داد و نیز کمال‌الدین‌ شهرزوری‌ قاضی‌ القضاهٔ دمشق‌ اندکی‌ فقه‌ آموخت‌. در بغداد از محضر منوچهر بن‌ ترکانشاه‌، راوی‌ مقامات‌ حریری‌، بهره‌مند شد (همو، 19/82؛ صفدی‌، 5/122-123). وی‌ در نقد شعر چیره‌دست‌ گردید (ابن‌ خلکان‌، 3/351) و بر کتاب‌ الجمهرهٔ ابن‌ دُرید احاطه‌ یافت‌ (یاقوت‌، همانجا؛ ابن‌ خلکان‌، 5/14) و سپس‌ آن‌ را مختصر ساخت‌ (نک: آثار). در 565ق‌، هنگامی‌ که‌ 16 ساله‌ بود، سرودن‌شعر را آغازکرد (مردم‌ بک‌، 4- 5). آغاز شاعری‌ وی‌ مصادف‌ بود با روزگار حکومت‌ نورالدین‌ محمود بن‌ زنگی‌ که‌ چندان‌ عنایتی‌ به‌ شعر و ادب‌ نداشت‌. زیرا وی‌ مردی‌ پرهیزگار بود و مجالست‌ با شاعران‌ را زیبندهٔ خویش‌ نمی‌یافت‌ و یا شاید به‌ دلیل‌ ترک‌ زبان‌ بودن‌ قادر به‌ درک‌ ظرایف‌ و زیباییهای‌ شعر نبود و شاعران‌ همروزگار وی‌، در سروده‌های‌ خویش‌ به‌ این‌ دو نکته‌ اشاره‌ کرده‌اند (همو، 5).از این‌ روی‌ شاعر جوان‌ که‌ گویی‌ از خیر امیران‌ و بزرگان‌ مأیوس‌ شده‌ بود، به‌ انواعی‌ از شعر از جمله‌ لغز روی‌ آورد که‌ بیشتر به‌ سرگرمی‌ و اقناع‌ شخصی‌ نزدیک‌ بود (نک: ابن‌ عنین‌، 149- 178) و گویا در این‌ روزگار بیشتر سرگرمی‌ وی‌، شرکت‌ در مجالس‌ ادبی‌ و همنشینی‌ با شاعران‌ بود (همانجا؛ ابن‌ ظافر، 402). اندکی‌ بعد، کار او به‌ هجوسرایی‌ و مجون‌ کشید و با بی‌پروایی‌، زبان‌ به‌ طعن‌ و استهزای‌ همروزگاران‌ خویش‌ گشود. وی‌ در قصیده‌ای‌ 500 بیتی‌ که‌ آن‌ را «مقراض‌ الاعراض‌» نامید (ابن‌ جوزی‌، 8(2)/696؛ ابن‌ تغری‌ بردی‌، 6/294)، همهٔ اعیان‌ و اشراف‌ همروزگار خویش‌ را هجو کرد و هیچ‌ یک‌ از آنان‌ را فرونگذاشت‌ (همانجاها). از این‌ قصیده‌ 52 بیت‌ اکنون‌ در دیوان‌ وی‌ (ص‌ 179-184) برجای‌ مانده‌ است‌. در 570ق‌/1174م‌ صلاح‌الدین‌ ایوبی‌ بر دمشق‌ مسلط شد و با آنکه‌ با شاعران‌ و ادیبان‌ بر سر مهر بود (مردم‌ بک‌، 5، 32)، روشن‌ نیست‌ از چه‌ روی‌ ابن‌ عنین‌ برای‌ نزدیک‌ شدن‌ به‌ وی‌ کوششی‌ نکرد و به‌ جای‌ آن‌ با بی‌پروایی‌، خود او و رجال‌ حکومتش‌ را هجو کرد (ص‌ 210-211؛ ابن‌ جوزی‌، 8(2)/697). ابن‌ مطران‌ طبیب‌ که‌ از نزدیکان‌ صلاح‌الدین‌ بود، نزد وی‌ به‌ سعایت‌ برخاست‌ و موجبات‌ تبعید او را از دمشق‌ فراهم‌ آورد، اما ابن‌ عنین‌ اقدام‌ او را بی‌پاسخ‌ نگذاشت‌ و در شعری‌ گزنده‌ و نیش‌دار به‌ سختی‌ او را هجو کرد (ص‌ 133؛ ابن‌ جوزی‌، 8(1)/411-412). پس‌ از آن‌، نزدیک‌ به‌ 20 سال‌ از عمر خود را در سرزمینهای‌ گوناگون‌ از جمله‌ عراق‌، خراسان‌، آذربایجان‌، خوارزم‌، ماوراءالنهر، هند و یمن‌ گذراند. در خوارزم‌ و ری‌ به‌ مجلس‌ درس‌ فخر رازی‌ راه‌ یافت‌ (یاقوت‌، 19/82؛ ابن‌ خلکان‌، 4/251؛ سبکی‌، 8/87؛ قس‌: مردم‌ بک‌، 6 - 8) و به‌ وی‌ ارادتی‌ ویژه‌ یافت‌ و بارها در سروده‌های‌ خویش‌ او را ستود (همانجا). در این‌ مدت‌ کوشید تا با ستایش‌ برخی‌ حکام‌ به‌ مال‌ و ثروت‌ دست‌ یابد (ابن‌ فوطی‌، 52؛ ذهبی‌، 87)، اما گویا در این‌ امر چندان‌ موفق‌ نشد (ابن‌ عنین‌، 33) و به‌ هر جا که‌ سفر می‌کرد از هجو و ریشخند فرمانروایان‌ و اشراف‌ دست‌ نمی‌کشید (همو، 127، 144، 231). سرانجام‌ به‌ یمن‌ رفت‌ و چندی‌ بین‌ مصر و یمن‌ به‌ تجارت‌ مشغول‌ بود (ابن‌ وردی‌، 2/240) و در مجالس‌ ادبی‌ شاعران‌ و ادیبان‌ مصر شرکت‌ جست‌ و میان‌ آنان‌ به‌ «شاعر شام‌» شهرت‌ یافت‌ (ابن‌ خلکان‌، 6/62). در یمن‌ سیف‌الاسلام‌ طغتکین‌ برادر صلاح‌ الدین‌ ایوبی‌ را مدح‌ گفت‌ (ص‌ 34-40) و از این‌ راه‌ ثروتی‌ به‌ دست‌ آورد (ابن‌ وردی‌، همانجا)، اما آرزوی‌ بازگشت‌ به‌ دمشق‌ که‌ از هر جای‌ دیگری‌ دوست‌تر می‌داشت‌ (نک: ص‌ 68 -90؛ مردم‌ بک‌، 13)، هیچ‌ گاه‌ در وی‌ خاموش‌ نشد و قصاید بسیاری‌ در بیان‌ این‌ آرزو سرود، چنانکه‌ اکنون‌ بخشی‌ از دیوان‌ او را همین‌ قصیده‌ها که‌ با زیبایی‌ و ظرافت‌ بسیار سروده‌ شده‌ است‌ (ابن‌ خلکان‌، 5/17)، تشکیل‌ می‌دهد. ظاهراً عصبیت‌ عربی‌ او (مردم‌ بک‌، 23) نیز بر این‌ شوق‌ بازگشت‌ می‌افزود. با این‌ حال‌ وی‌ هرگز ناخشنودی‌ خویش‌ را از زمامداران‌ دمشق‌ پنهان‌ نساخت‌ (ابن‌ عنین‌، 84 - 85، 108). در 597ق‌، پس‌ از مرگ‌ عثمان‌ بن‌ صلاح‌الدین‌ (595 ق‌) و تسلط الملک‌ العادل‌ بر سراسر شام‌ و مصر (مردم‌ بک‌، 12)، در قصیده‌ای‌ از وی‌ خواست‌ تا اجازه‌ دهد که‌ به‌ دمشق‌ بازگردد (ابن‌ خلکان‌، 5/16؛ مردم‌ بک‌، همانجا)، الملک‌ العادل‌ اجازه‌ داد و او با غروری‌ تمام‌ که‌ از شعرش‌ پیداست‌ (ص‌، 94) به‌ دمشق‌ وارد شد، اما پس‌ از چندی‌ به‌ هجو ملک‌ پرداخت‌ (ص‌ 239؛ ابن‌ جوزی‌، 8(2)/697؛ یاقوت‌، 19/87؛ ابن‌ تغری‌ بردی‌، 6/294). با تسلط الملک‌ المعظم‌ بر دمشق‌ دورهٔ طلایی‌ زندگی‌ او آغاز شد: در شمار نزدیکان‌ و همنشینان‌ ملک‌ درآمد و با هزلیّات‌ خویش‌ مجالس‌ وی‌ را گرمی‌ بخشید (ابن‌ جوزی‌، 8(2)/696) و نزد وی‌ از اعتبار بسیار برخوردار شد (ابن‌ عنین‌، 92؛ ابن‌ خلکان‌، 5/18). در 623ق‌ از سوی‌ وی‌ به‌ سفارت‌ تعیین‌ شد و در همین‌ سفر در شهر اربل‌ با ابن‌ خلکان‌ دیدار کرد (ابن‌ خلکان‌، 5/15). در اواخر حکومت‌ الملک‌ المعظم‌ به‌ وزارت‌ رسید و تا پایان‌ حکومت‌ فرزند او الملک‌ الناصر بر این‌ مقام‌ باقی‌ بود. با آغاز حکومت‌ الملک‌ الاشرف‌ بر دمشق‌ در 626ق‌، از مقام‌ خود برکنار شد و 4 سال‌ پس‌ از آن‌ در 81 سالگی‌ در دمشق‌ درگذشت‌ (ابن‌ خلکان‌، 5/18؛ مردم‌ بک‌، 15-16). مهم‌ترین‌ ویژگی‌ ابن‌ عنین‌ هجوسرایی‌ و هزل‌ گویی‌ و کثرت‌ اینگونه‌ اشعار نسبت‌ به‌ مضامین‌ دیگر، در دیوان‌ اوست‌، اما به‌ گمان‌ ما در پس‌ این‌ زبان‌ گزنده‌ و این‌ چهرهٔ شوخ‌ (ابن‌ فوطی‌، همانجا) شخصیت‌ دیگری‌ پنهان‌ است‌ که‌ باید از خلال‌ سروده‌های‌ وی‌ بیرون‌ کشید. ستایشها و هجوهای‌ او هیچ‌ یک‌ بی‌سبب‌ و از سر تفنن‌ و یا صرفاً برای‌ به‌ دست‌ آوردن‌ مال‌ و جاه‌ نبوده‌ است‌. وی‌ به‌ ندرت‌ زبان‌ به‌ هجو و ریشخند مردم‌ عادی‌ گشود، بلکه‌ آماج‌ زبان‌ زهرآگین‌ وی‌ همواره‌ اشراف‌ و صاحبان‌ قدرت‌ بودند که‌ از جملهٔ آنانند: امیر بدرالدین‌ مودود شحنهٔ دمشق‌ (ابن‌ عنین‌، 203، 204، 208)، صفی‌الدین‌ ابن‌ قابض‌، از رجال‌ حکومت‌ صلاح‌الدین‌ ایوبی‌ (همو، 206، 207)، ابوالفضل‌ یحیی‌ قاضی‌ القضات‌ دمشق‌ (همو، 221)، جمال‌الدین‌ محمد بن‌ ابی‌ الفضل‌ دَولَعی‌ خطیب‌ دمشق‌ (همو، 182، 188)، قاضی‌ فاضل‌ (همو، 182، 188، 189، 190، 219)، جمال‌الدین‌ عبدالرحیم‌ بن‌ علی‌ بن‌ شیث‌ وزیر الملک‌ المعظم‌ (همو، 190، 224، 225)، قاضی‌ ابن‌ ابی‌ عصرون‌ (همو، 191-193)، نایب‌ وی‌ حرستانی‌ (همو، 184) و قاضی‌ شرف‌الدین‌ (همو، 131). وی‌ در کار هجو و ریشخند چندان‌ بی‌پروا بود که‌ حرمت‌ الملک‌ المعظم‌ را نیز که‌ وی‌ را بسیار گرامی‌ می‌داشت‌، رعایت‌ نمی‌کرد (همو، 243؛ نک: صفدی‌، 5/123). از فساد حاکم‌ بر خانواده‌های‌ اشراف‌ سخت‌ انتقاد می‌کرد و خلیفهٔ بغداد را در آن‌ شریک‌ می‌دانست‌ (ص‌ 144). الملک‌ العادل‌ را شمشیر روزی‌ بُر (همو، 239) و صاحبان‌ قدرت‌ را باری‌ سنگین‌ بر دوش‌ مردم‌ می‌دید. دو صفت‌ عدل‌ و انصاف‌ در نظر وی‌ ستودنی‌ بود و رجال‌ و کارگزاران‌ حکومت‌ را از اینکه‌ از این‌ دو صفت‌ عاریند، تحقیر می‌کرد (همو، 229). ستایش‌ بسیار وی‌ از فخر رازی‌ به‌ دلیل‌ دانش‌ و معرفت‌ اوبود (نک: همو، 53 - 55؛ یاقوت‌،19/89 - 90)، اما با فقیهان‌ و رجال‌ دین‌ میانهٔ خوشی‌ نداشت‌ و همواره‌ آنان‌ را به‌ استهزا می‌گرفت‌ (نک: ابن‌ عنین‌، 132، 137، 202؛ مردم‌ بک‌، 20)، چنانکه‌ یکی‌ از سرگرمیهای‌ وی‌ آن‌ بود که‌ به‌ جامع‌ دمشق‌ رود و در رواقهای‌ آن‌ به‌ گردش‌ بپردازد و در مجالس‌ درس‌ و وعظ نکته‌ای‌ برای‌ هزل‌ و بذله‌گوییهای‌ خویش‌ بیابد (همو، 19-20). احتمالاً به‌ همین‌ سبب‌ است‌ که‌ یاقوت‌ (19/82) دربارهٔ وی‌ گوید «یُحّل‌ بالصلوهٔ». گرچه‌ وی‌ به‌ بد دینی‌ متهم‌ شد (نک: ادامهٔ مقاله‌)، اما همو فخر رازی‌ را به‌ دلیل‌ دفاع‌ عالمانه‌اش‌ از دین‌ ستود (ص‌ 53 -54؛ یاقوت‌، 19/88 -90). وی‌ برخی‌ از اهل‌ دانش‌ و ادب‌ را نیز هجو کرد که‌ رشید نابلسی‌ شاعر، ابن‌ سائق‌، ابن‌ قلانسی‌ و سبط ابن‌ جوزی‌ از آن‌ جمله‌اند (نک: ص‌ 185، 186، 187، 226، 227، 231، 237). بی‌سبب‌ نیست‌ که‌ سبط ابن‌ جوزی‌، او را بد زبان‌، فاسق‌ و هرزه‌ خوانده‌ است‌ (8(2)/696). طرفه‌ آنکه‌ در میان‌ کسانی‌ که‌ هجو شده‌اند، برخی‌ از استادان‌ او و از آن‌ جمله‌ کمال‌الدین‌ شهرزوری‌ (ابن‌ عنین‌، 197) و نیز پدر خودش‌ به‌ چشم‌ می‌خورند (همو، 239؛ امین‌، 166). این‌ رفتار و نیز میل‌ به‌ باده‌نوشی‌ (یاقوت‌، 19/82) و فرو نهادن‌ فریضهٔ دینی‌ (ابن‌ عنین‌، 138، 139، یاقوت‌، همانجا؛ صفدی‌، 5/123)، موجب‌ گردید که‌ وی‌ به‌ بد دینی‌ و کفر متهم‌ شود (یاقوت‌، صفدی‌، همانجاها)، چنانکه‌ سبط ابن‌ جوزی‌ (همانجا) همنشینی‌ با ابن‌ عنین‌ را یکی‌ از گناهان‌ بزرگ‌ الملک‌ المعظم‌ شمرده‌ است‌ و گوید: آنگاه‌ که‌ ابن‌ عنین‌ مدتی‌ گوشه‌نشینی‌ اختیار کرد و به‌ عبادت‌ مشغول‌ شد، رفتار وی‌ را به‌ جد نگرفتند و الملک‌ المعظم‌ با ارسال‌ اسباب‌ لهو و لعب‌ پیام‌ داده‌ که‌ با آنها به‌ عبادت‌ پردازد (همو، 8(2)/606، 698). با این‌ حال‌ وی‌ پس‌ از آنکه‌ بر مسند وزارت‌ تکیه‌ زد (دلجی‌، 124)، درستکاری‌ و صداقت‌ خویش‌ را نشان‌ داد و منابعی‌ که‌ به‌ بد دینی‌ او اشاره‌ کرده‌اند، این‌ نکته‌ را از یاد نبرده‌اند (نک: صفدی‌، 5/123). خود وی‌ نیز مدّعی‌ درست‌ کرداری‌ و راستی‌ خویش‌ بود و تبعید از دمشق‌ را نتیجهٔ راستی‌ و درستی‌ که‌ به‌ گفتهٔ خود، تنها گناهش‌ بود، می‌دانست‌ (ص‌ 94؛ ابن‌ جوزی‌، 8(2)/697). شرف‌الدین‌ در سروده‌های‌ هجوآمیز خویش‌ رو به‌ سوی‌ مردم‌ عادی‌ داشت‌. اقبال‌ مردم‌ و ستایش‌ بسیار از شعر او (یاقوت‌، 19/92؛ ابن‌ خلکان‌، 5/14) از همین‌ جا سرچشمه‌ می‌گرفت‌، چنانکه‌ قطعه‌هایی‌ از شعر او را برخی‌ از مردم‌ گردآورده‌ بودند (ابن‌ خلکان‌، 5/17). استفاده‌ از واژه‌های‌ عامیانه‌ در این‌ سروده‌ها (مردم‌ بک‌، 26، 246) نیز گرایش‌ او را به‌ عامهٔ مردم‌ تأیید می‌کند. برخی‌ از سروده‌های‌ وی‌ یادآور زجلهای‌ شاعران‌ سده‌های‌ بعدی‌ است‌ (نک: ابن‌ شداد، 87). شاید بتوان‌ با تحلیل‌ و بررسی‌ اشعار وی‌ تصویر روشنی‌ از جامعهٔ اشرافی‌ دمشق‌ در روزگار وی‌ به‌ دست‌ داد. آثار: علاوه‌ بر دیوان‌ ابن‌ عنین‌ که‌ در دمشق‌ (1365ق‌/1946م‌) به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌، دو کتاب‌ نیز به‌ وی‌ نسبت‌ داده‌اند که‌ عبارتند از: 1. تاریخ‌ العزیزی‌، در سیرهٔ الملک‌ العزیز که‌ ظاهراً برای‌ طغتکین‌ بن‌ ایوب‌ که‌ در آن‌ زمان‌ فرمانروای‌ یمن‌ بود، تألیف‌ کرده‌ است‌ (زرکلی‌، 7/126)؛ 2. مختصر الجمهرهٔ لابن‌ درید، در لغت‌ (کحاله‌، 12/79) که‌ نشانهٔ چیره‌دستی‌ وی‌ در لغت‌ بوده‌ است‌.

درباره ما

  • درباره آفتاب
  • قوانین و مقررات
  • سیاست حفظ حریم خصوصی
  • راهنمای آفتاب
  • نقشه سایت

تماس با ما

+۹۸ ۲۱ ۸۸۰۰ ۰۵۳۴

تلگرام آفتاب

اینستاگرام آفتاب

+۹۸ ۲۱ ۸۸۰۰ ۷۱ ۳۲

ایران، تهران، امیرآباد شمالی خیابان هفتم کوچه سوم پلاک ۳

پشتیبانی آفتاب

همکاری در کسب و کار

  • آگهی رایگان
  • تبلیغات در آفتاب
  • مشاوره کسب و کار

خبرنامه

برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیک خود را وارد نمایید
عضویت
کلیه حقوق این سایت برای شرکت شبکه ی اینترنتی آفتاب محفوظ است.