عَفیفِ تِلمْسانی، محمد بن سلیمان (661 - 668ق/1263- 1289م)، معروف به الشاب الظریف (جوان شوخ طبعِ نکته سنج)، شاعر و ادیب عصر ممالیک. پدرش عفیفالدین تلمسانی (ه م) از مشایخ صوفیه و صاحب چندین اثر مهم از جمله شرح فصوص الحِکم ابن عربی بود که بعد از پسر خود در 690ق وفات یافت. وی در جوانی زادگاهش تلمسان را رها کرد و در قاهره در خانقاه سعید السعداء سکنی گزید. در همین زمان بود که ابن عفیف زاده شد (صفدی، الوافی، 3/130؛ ابن فضلالله، 16/179؛ قس: فروخ، 3/658). ابن عفیف در کودکی به همراه پدر به دمشق رفت و در آنجا کتاب المنهاج را نزد مؤلف آن شیخ محییالدین نووی خواند و شیخ در 670ق اجازهٔ روایت کتاب را به پدر و پسر هر دو داد (صفدی، همانجا). برخی (صفدی، همانجا؛ ابن فرات، 8/85) پنداشتهاند که ابن عفیف مدتی در دمشق منصب خزانهداری داشته است و برخی دیگر این مقام را به پدرش نسبت دادهاند (فروخ، 3/656؛ بستانی، 3/384). ابن عفیف در 27 سالگی در دمشق درگذشت و در مقبرهٔ صوفیه مدفون گردید. پدرش قصیدهای بسیار دلانگیز و سوزناک در رثای وی سروده است (صفدی، همان، 3/135-136؛ ابن فرات، 8/88 -89). ابن عفیف علاوه بر ظرافت و سخندانی، ظاهراً اهل فضل و دانش نیز بوده و برخی منابع (مثلاً ابن تغری بردی، 7/381) به این امر اشاره کردهاند و یکی از ابیات مرثیهٔ پدر نیز بر آن دلالت دارد، بدین مضمون: جان فرزندم دانشها را با خود به بهشت برد (صفدی، همانجا، بیت 9). باز از همین قصیده برمیآید که شاعر جوان خطی به غایت خوش داشته، زیرا پدر به یاد آن انگشتانی که چون خطی مینوشت مردم در برابر آن سجده میکردند، اشک اندوه میبارد (همانجا، بیت 4). شیخ اثیرالدین هم که دیوان اصلی او را دیده، خط زیبای او را سخت ستوده است (صفدی، همان، 3/139). ابن عفیف از آغاز جوانی شعر میسرود. متأسفانه مجموعهٔ اشعاری که اینک از سرودههای او به جای مانده، بسیار ناقص است. شیخ اثیرالدین (د 745ق) که اصل دیوان او را در دست داشته، احتمالاً گزیدهای از آن را تدوین کرده است. بدین سان اینک در دیوان وی، غزل، آن هم غزل مذکره فراوان است، اما معانی دیگری چون مدح و هجا و وصف در آن بسیار اندک به چشم میخورد. پیداست که در بسیاری از قصاید، بخشی از آنها را - که امروز نمیدانیم چه مقدار بوده - حذف کردهاند. نسخ خطی دیوان هم خود، نشان از نوعی پریشانی دارد. شمار ابیات در آنها از 1462 تا 1964 بیت متغیر است که در چاپ هادی شکر به 2247 بیت رسیده است (هادی شکر، 12). شعر ابن عفیف که مورد ستایش همهٔ نویسندگان قرار گرفته (صفدی، همان، 3/129؛ ابن تغری بردی، همانجا؛ ابن عماد، 5/405؛ و به خصوص ابن فضلالله، 16/179)، شعری دلنشین، لطیف و استوار است. انواع آرایشهای بدیعی که سراسر دیوان را فراگرفته، با چنان ظرافت و مهارتی به کار رفته است که از طراوت و روانی اشعارش نمیکاهد. محسنات بدیعی که در آن روزگار سخت رایج بود و میان اهل ادب قبول عام داشت، از یکسو و معانی زیبای تغزلی در الفاظ و ترکیبهای ساده و روان و اشعاری سبک وزن و کوتاه، از سوی دیگر موجب شده بود تا آثار او مورد پسند دمشقیان قرار گیرد و سپس همه جا پراکنده شود. ابن فضلالله عمری (همانجا) با آنکه میدانست در شعر او گاه الفاظ عامیانه راه یافته، آن را سخت ستوده و به اقبال مردم به آن اشاره کرده است. وی گویی استعمال الفاظ عامیانه را نیز یکی از علل توجه همگان به شعر او دانسته است. نویسندگانی دیگر نیز چون ابن حجّهٔ حموی (ص 6، 23، 26، جم) و ابن معصوم (1/160، 194، جم) به اشعار او در باب صنایع بدیعی استشهاد کردهاند. مضمون بسیاری از اشعاری که در دیوان آمده، غزل مذکر است که در آن زمان در بین شعرا رواج فراوان داشته و همین معنی سبب شده که برخی او را شعری بلهوس و اهل مجون بدانند (صفدی، الوافی، 3/130؛ ذهبی، 3/367؛ قس: ابیاتی از او در الغیث صفدی، 1/36). امروزه چند تن از معاصران برآنند که میتوان از غزلیات او تعبیرات عرفانی کرد (زغلول، 227؛ هادی شکر، 12-14) و یا میتوان پنداشت که وی این غزلیات را بیشتر از باب هنر نمایی و مزاح و شوخ طبعی میسروده، زیرا ملاحظه میکنیم که معاشیق او در قطعات تغزلی، افرادی بس شگفتند: از مردان گاه عطار (ص 126)، آشپز (ص 123)، مؤذن (ص 110)، شیشهگر (ص 109)، قلندر (ص 61) و کبابپز یا کفتی (ص 217) و جوان مقری (ص 226) است و گاه زنانی چون زن خمیرگیر (ص 126) و دایه (ص 139) و غیر ایشان. وزن و قالبی هم که وی برای بیان این معانی برگزیده، بیشتر آن وزن معروف ایرانی است که در ادبیات عرب تازه رواج یافته بود و «الدّوبیت» خوانده میشد. شعر او به این معانی منحصر نیست، علاوه بر غزلیات گاه بسیار دلنشین، حدود 30 قصیده در مدح نیز دارد که به قاضی محمد بن یعقوب (ص 55 -59، 187- 188، 195)، امیر ناصرالدین حرانی والی دمشق (ص 44- 45)، قاضی القضاهٔ حسام الدین (ص 33-34، 41) و نیز به الملک المنصور ایوبی (ص 98-100) و چند تن دیگر از بزرگان تقدیم کرده است. اما شاید بتوان گفت که دلنشینترین شعر او، قصیدهای 31 بیتی است (شاید بخشی از آن را حذف کرده باشند) که در ستایش پدر خویش سروده است (ص 67 -69). وی در این قصیده نه تنها پدر را ارج نهاده، بلکه از دلبستگی و سرسپردگی خود نسبت به او نیز به لطافت تمام سخن رانده است. ابن عفیف به موشح سرایی نیز که در آن روزگار در شام رواج یافته بود، پرداخته است، اما جز دو موشح که در آخر دیوان او آمده، چیز دیگری در این زمینه در دست نیست. از آثار منثور ابن عفیف، چنانکه از فهرست تألیفاتش برمیآید، قطعات فراوانی باقی مانده که به صورت نسخههای خطی در کتابخانههای جهان محفوظ است. برخی ابن عفیف را به دلیل تشیع پدرش و نیز به استناد چند بیت از اشعارش شیعه دانستهاند (نک: هادی شکر، 14-16)، اگرچه این مسأله مورد تأیید تمام منابع شیعی نیست. آثار: الف - چاپی: 1. دیوان. چاپهای بسیاری از آن در دست است: قاهره، 1281، 1287، 1308ق؛ بیروت، 1856، 1885، 1891م، 1310ق، 1907م؛ نجف، به کوشش شاکرهادی شکر در 1967م که همین چاپ مجدداً در 1405ق/1985م در بیروت تجدید طبع شده است. 2. مقامه، که در ضمن دیوان تلعفری در بیروت، 1310ق و همچنین در دمشق بدون تاریخ چاپ شده است. ب - خطی: 1. مقامات العشاق. نسخههایی از آن در پاریس به شمارهٔ 3947 ( دوسلان، 64 )، موصل (احمد، 1/216-217)، توپکاپی و ایاصوفیه (نک: و دو مقامه نیز با نامهای فصاحهٔ المسبوق فی ملاحهٔ المعشوق و المقامهٔ الهیتیهٔ و الشیرازیهٔ، در برلین ( آلوارت، موجود است؛ 2. خطبهٔ تقلید. نسخهای از آن در برلین وجود دارد (نک: ، GAL همانجا).