اِبْنِ عَطیّه، ابومحمد عبدالحقّ بن غالب بن عبدالرحمان بن غالب محاربی (481- 25 رمضان 541ق/1088- 28 فوریهٔ 1147م)، مفسر و محدث مالکی مذهب و از رجال سیاسی اندلس در دورهٔ مرابطون. نیای بزرگ وی عطیه از مهاجران عرب به اندلس بود و نسبش به تیرهٔ محارب از بنی مُضَر میرسید (نک: ابن عطیه، فهرس، 59 -60). ابن بشکوال (2/387) و ضَبّی (ص 389) وفات وی را در 542ق ضبط کردهاند. موطن او غرناطه بود (ابن بشکوال، 2/386؛ نک: ابن عطیه، همان، 101). وی در خاندانی اهل علم و ادب پرورش یافت (نک: ابن زبیر، 3) و پدرش غالب از نخستین استادان او بود که در شکلگیری شخصیت علمی وی نقش بسزایی داشت (ابن عطیه، همان، 59 -77). پدر بزرگش عبدالرحمان و جدّ پدرش غالب نیز از عالمان اندلس بودند (ابن بشکوال، 2/338، 457). ابن عطیه در دههٔ پایانی سدهٔ 5ق از جمعی از مشایخ در غرناطه استماع حدیث کرد و اجازه دریافت داشت که از آن میان میتوان از ابوعلی حسین بن محمد غسانی، ابومحمد عبدالعزیز ابن عبدالوهاب قیروانی و ابوعبدالله محمد بن علی تغلبی نام برد (ابن عطیه، همان، 77- 78، 94، 111-112). ابن عطیه در جوانی با حکومت مرابطون رابطهٔ خوبی نداشت (ابن ابار، 271)، ولی این اختلاف مانع از آن نشد که در 503ق/1109م برای شرکت در جنگ با مسیحیان به مرز طَلَبیره1 رود. او در مسیر طلبیره در جیّان2 از ابوعبدالله محمد بن عمر بن ابی عصافیر اجازه دریافت داشت (ابن عطیه، همان، 137). در 505ق از ابوبحر سفیان بن عاصی اسدی در غرناطه اجازه دریافت کرد (همان، 108-109) و در سفر به قرطبه، که مسلماً پیش از 511ق انجام گرفته، از ابوالقاسم ابن نحاس و احتمالاً از ابومحمد ابن عتاب نیز اجازه گرفت (همان، 106-107، 119). در حوالی 511ق به اشبیلیه رفت و در آنجا از ابوالقاسم حسن بن عمر هوزنی به دریافت اجازه نائل شد (همان، 121). همچنین پیش از 514ق به مرسیه رفت و مدتی نزد ابوعلی ابن سکرهٔ صدفی به قرائت حدیث پرداخت (همان، 100). احتمالاً رفتن او به مرسیه در جریان سفر به قصد سرقسطه در حدود 512ق بوده است. مرور زمان و احتمالاً حضور ابن عطیه در صحنههایی چون نبرد طلبیره موجب شد تا حاکمان مرابطی نسبت به وی خوشبین گردند و او را به خود نزدیک سازند، چنانکه ابن عطیه در جریان جنگ میان مسلمانان و مسیحیان در سرقسطه که به سقوط آن شهر انجامید (512ق/1118م)، همراه امیر بود. البته او به عللی نتوانست خود را به جبهه برساند و ناچار از بلنسیه جریان جنگ را دنبال میکرد (نک: ابن خاقان، 214). ابن عطیه حتی از اینگونه فرصتها نیز برای کسب علم بهره میجست، و احتمالاً در همین سفر بود که در بلنسیه موطأ مالک را نزد ابوبحر اسدی خواند (نک: ابن عطیه، همان، 109). جنگهای پیدرپی در مرزهای مسلمانان و مسیحیان اندلس اسباب نزدیکی روزافزون ابن عطیه را با مرابطون فراهم آورد، چنانکه به گفتهٔ ابن ابار (ص 271) در بسیاری از جنگهای آنان شرکت میکرد. ابن عطیه علاوه بر حضور مستقیم با به خدمت گرفتن نفوذ اجتماعی و سخنوری خود در این جنگها نقش فعالی ایفا میکرد (به عنوان نمونه، نک: ابن خاقان، 208- 215؛ قس: ابن دحیه، 91). وی در محرم 529 از جانب مرابطون به قضای المریّه گمارده شد و بدانجا رفت (ابن ابار، 270؛ ابن زبیر، 3). بنا به روایتی ابن عطیه به هنگام تصدی قضای المریه مورد سوءظن مردم قرار گرفت و به وی نسبت زندقه داده شد (زرکشی، 9). اینکه نویسندهٔ معاصرِ ابن عطیه، ابن خاقان با لقب «وزیر» از او یاد کرده (نک: ص 207)، چنانکه ابن خلدون گفته (1(2)/431)، میتواند به معنی کاتبی باشد که در پارهای از امور مربوط به سلطان اختیاراتی داشته است. ابن عطیه در 541ق به عنوان قاضی مرسیه منصوب و راهی آن دیار گردید، ولی از ورود او به آن شهر جلوگیری شد و به هنگام بازگشت در لورقه3 درگذشت (ضبی، 389؛ ابن ابار، 272؛ ابن زبیر، 3). ابن عطیه علاوه بر مقام اجتماعی که داشت، به عنوان یک عالم جامعالاطراف نیز مورد توجه بوده است. اگرچه آثار باقی مانده از وی او را به عنوان یک مفسر و محدث معرفی میکند، ولی شرح حال نویسان از تبحر او در فقه و اصول، و فنون ادب نیز سخن گفتهاند (نک: ابن خاقان، ضبی، ابن دحیه، همانجاها). او از مشایخ بزرگ عصر خود در رشتههای گوناگون بهره برد که ذکر برخی از آنان گذشت. از مشایخ دیگر شهرهای اندلس و حتی مغرب و مصر چون مالقه4، مهدیه و اسکندریه نیز اجازهٔ روایت دریافت داشت (ابن عطیه، همان، 97، 115، 138-139). از شاگردان و راویان او نیز میتوان کسانی چون ابن خیر اشبیلی (ابن خیر، 437، 460)، ابن حبیش (ابن صابونی، 111) و ابن ابی جمره (ابن ابار، 272) را نام برد (برای فهرستی از آنان نک: ابوالاجفان، 15-19).مهمترین اثر باقیماندهٔ ابن عطیه کتاب تفسیر او با عنوان المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز است که یکی از مهمترین تفاسیر درایی در سدهٔ 6ق محسوب میشود. ابن عطیه این تفسیر را پیش از تصدی قضای المریه در 529ق تألیف کرده بود (نک: ضبی، همانجا). رقابت نزدیک بین این تفسیر در مغرب با الکشاف زمخشری معتزلی (د 528ق) در مشرق، موجب شده تا از دیرباز اهل تفسیر به مقایسهٔ آن دو بپردازند. ابن تیمیه تفسیر ابن عطیه را بیش از الکشاف پیرو سنت و دور از بدعت شمرده است (نک: ابن تیمیه، مقدمهٔ، 90؛ همو، الفتاوی، 2/229). ابوحیان آن را در جامعیت و خالص بودن (اجمع و اخلص) برتر از الکشاف دانسته و الکشاف را در اختصار و عمق بر آن ترجیح داده است (1/10). از وجوه تمایز تفسیر ابن عطیه نسبت به الکشاف میتوان به عنایت بیشتر آن به نقل قرائات و احادیث اشاره کرد. در تفسیر ابن عطیه توجه خاصی به اختلاف قرائات معطوف شده و مؤلف نه تنها به نقل قرائات مشهور و شاذ و اختلافات راویان پرداخته، بلکه برخلاف زمخشری همواره به نام قاریان و راویان نیز تصریح کرده است (برای نمونه، قس: ابن عطیه، المحرر الوجیز، 1/105- 108، 152-153 و زمخشری، 1/1-12، 47). در نقل حدیث نیز باید گفت که ابن عطیه بیشتر به ذکر مصدر نقل عنایت داشته است (مثلاً نک: همان، 1/51، 61). وجه امتیاز دیگر تفسیر ابن عطیه مقدمهٔ آن است که در نوع خود از مهمترین آثار تألیف شده در علوم قرآنی به شمار میآید. او در این مقدمه مسائلی چون تاریخ جمعآوری قرآن، اعجام آن، لغات عجمی در قرآن و اعجاز آن را مورد بحث قرار داده و نظرات حائز اهمیتی در این موارد ابراز کرده است. بخشهای فقهی ابن عطیه در مناسبتهای مختلف در تفسیر خود نشان از وسعت اطلاع او در آراء فقهی مذاهب مختلف به ویژه اختلافات موجود بین آراء فقیهان مالکی دارد (مثلاً نک: 1/484-486، 509 -511). ابن عطیه در این تفسیر جای جای به نقد نظرات محمد بن جریر طبری پرداخته (مثلاً نک: 1/102) و همین امر موجب رنجش کسانی چون ابن تیمیه شده است (نک: ابن تیمیه، مقدمهٔ، 90). المحرر الوجیز همواره در مغرب مورد توجه بوده و از منابع اساسی تفاسیری چون البحر المحیط ابوحیان و الجامع لاحکام القرآن قرطبی بوده است. ابن خلدون (1(4)/794) شیوهٔ این تفسیر را ستوده است. عبدالعزیز بن بزیزهٔ تونسی (د 662ق) در تألیفی تفسیر ابن عطیه و زمخشری را تلفیق کرده و ابوعبدالرحمان ثعالبی (د 875ق) نیز آن را در دو جزء تلخیص نموده است (نک: ابوالاجفان، 36). اجزاء مختلف المحرر الوجیز در قاهره، قطر و بیروت به چاپ رسیده و کاملترین چاپ آن در فاس پس از 1975م انجام شده است که دست کم 8 جزء کتاب را در بر میگیرد. آرتور جفری نیز مقدمهٔ این تفسیر را در ضمن مقدمتان فی علوم القرآن در 1954م در مصر منتشر کرده است. اثر دیگر ابن عطیه فهرس یا البر نامج اوست که در آن 30 تن از مشایخ خود را ذکر کرده و ضمن آوردن مختصری از شرح احوال آنان نحوهٔ استفاده و مرویات خود را از آنان به تفصیل بیان کرده است. ابن عطیه در رجب 533، این کتاب را به پایان برده است (ابن عطیه، فهرست، 142). این فهرست نه تنها از نظر تاریخی و رجالشناسی، بلکه از جهت کتابشناسی نیز حائز اهمیت است (برای مشخصات چاپ آن، نک: مآخذ همین مقاله). نمونههایی از شعر و نثر ابن عطیه را نیز ابن خاقان (ص 208- 215) و ضبی (ص 389-391) آوردهاند. از یک مفسر دیگر در سدهٔ 4ق/10م در دمشق نیز اطلاع داریم که با عنوان ابن عطیه شناخته میشده است. او ابومحمد عبدالله بن عطیهٔ بن عبدالله بن حبیب (د 24 شوال 383ق/12 دسامبر 993م). است که حاجی خلیفه برای تمیز او از عبدالحق بن غالب به وی لقب قدیم و به عبدالحق لقب متأخر داده است (حاجی خلیفه، 1/439). وی در قرائت نیز صاحب نام بود (برای شرح حال وی، نک: ابن عساکر، 6/241؛ ذهبی، 281؛ ابن جزری، 1/433). اول بار در سدهٔ 10ق/16م طاش کوپری زاده (2/94) کتابی را در تفسیر به وی نسبت داده و از نقل قولهای او از کتاب مزبور (مثلاً نک: 2/484) روشن میگردد که آن کتاب چیزی جز المحرر الوجیز عبدالحق نبوده است (قس: ابن عطیه، المحرر الوجیز، 1/71-72). در سدهٔ 11ق نیز حاجی خلیفه (همانجا) به استناد طاش کوپریزاده تفسیری را به ابن عطیهٔ قدیم نسبت میدهد. در سدهٔ اخیر در برخی فهرستها از نسخههای خطی تفسیر ابن عطیهٔ قدیم در کتابخانههای مختلف استانبول یاد شده (نک: تذکرهٔالنوادر، 19-20؛ GAL,S,I/335 که به کلی غیر دقیق است و نمیتواند وجود نسخهای از این کتاب را ثابت کند (نک: .(GAS,I/45 دربارهٔ نسخههایی نیز که در کتابخانههای فیضالله افندی (هدو، 314) و بایزید استانبول (طباطبایی، 2/5) از آنها یاد شده، باید با دیدهٔ تردید نگریست.