این اثر در واقع روایتی است از زندگی گروهی از 'دوزخیان روی زمین 'و چنان دقیق که خود نویسنده چهار سال تمام در مزرعههای کائوچوی جنگلهای بکر آمازونی, شریک زندگی دشوار و اندوهبار کارگرانی بود که در مزرعهها به معنای واقع جان میکندند تا ارتزاق کنند. او تمام مشاهدات خود را در قالب این زمان به تصویر میکشد. قهرمان اثر که تا حدودی یادآور نویسنده است, دانشجوی جوانی است که به دنبال فعالیتهای سیاسی مخالف نظام کشورش از پرتغال تبعید شده و در جنگلهای بکر آمازونی در کنار محرومترین قشرهای اجتماعی در تلاش معاش, به سر میبرد. 'بلزساندرار' شاعر و نویسنده فرانسوی که متن حاضر را از پرتغالی به فرانسوی ترجمه کرده, ضمن ستایش از حاصل کار و کوشش نویسنده, میگوید: 'فریراد کاسترو, بهتر از هر کس توانسته است زیباییها و هراسهای آمازونی را تداعی کند, به توصیف طبیعت استوایی بپردازد, به علاوه از انسانهایی که در آن دیار به سرمیبرند, مبارزه میکنند و در جنگلهای بکر رنج میبرند. از وحشیها, سرخپوستان, مهاجران و خانه به دوشان سخن بگوید.... که خود از این خطههای هذیان آلود گذشتهام, میتوانم تصدیق کنم که جنگل بکر و رودخانه غولآسا در نوشته فریراد کاسترو با قلمی توانا و استادانه توصیف شده, ولی به خصوص فضای انسانی کتاب بر من اثر گذاشته.... آن چه موفقیت جهانی اثر را توجیه میکند, جنبه عمیق انسانی, راستی و درستی, توجه شدید به زندگی کارگران فقیر است....'.