قهرمان این داستان, پسربچه هشت سالهای به نام یواکیم است که عصبی بودن و روحیه متزلزل پدرش در وجود او ترسی عمیق ایجاد میکند, از سوی دیگر دروغهای دختر همسایهشان ـ سارا ـ بر دلهرههای درونی او میافزاید .این عوامل سبب میشود یواکیم از بسیاری پدیدهها, حوادث و حتی دوستانش, در هراس باشد و دچار توهم شود به گونهای که تصور میکند کمد اتاقش پر از پرندههای ترسناک است, زن همسایهاشان را جادوگر میپندارد, همچنین زیرزمین خانهاشان را محل اختفای یک قاتل میداند .روحیه شکننده یواکیم وسیلهای برای آزار او توسط دوستانش میشود و بالاخره حوادث مختلف به تدریج او را از خانه, مدرسه, دوستان, پارک, خیابان و بیش از همه, از تاریکی و شب دچار دلهرهای جانفرسا میسازد .اما سرانجام یواکیم با نگاه واقعبینانه به رویدادها بر دلهره خود غلبه میکند و ترس و توهمات بیاساس را از خود دور میسازد .