این داستان, روایت پیرمردی است که با تحسر و افسوس با پسرش به درد دل می نشیند. او قصد دارد خوشبختی را برای پسرش تفسیر کند. کلمات استعاری و مقدمه چینی منظور او نیست؛ بلکه او آن چه هست را برای پسرش باز می گوید. برایش از سفر, از زن و از خاورمیانه می گوید و حتی دوران کودکی پسرش را به تصویر می کشد و رنج های روحی اش را با زبانی ساده و محاوره ای بیان می کند. او می خواهد تجربیاتش را به پسرش منتقل کند ولی پسر به قول پدر اهل خل بازی است و......