در اين مجلد از مجموعهي حاضر، يك هيولا زير تخت آلفونس ابري است! اين هيولا، آه ميكشد، تكان ميخورد و پنجههايش را ليس ميزند و با اين كارها نميگذارد آلفونس بخوابد. آلفونس به روز خيلي بدي كه پشتسر گذاشته، فكر ميكند. او توپ نو خود را گم كرده و موقع بازي فوتبال، به يك پسربچه مشت زده است. شايد واقعا صدمهاي به او زده باشد! نميداند؛ چون پسر بچه غيبش زده، اما هيولا هنوز همانجا است. هيولا سراسر هفته زير تخت آلفونس است؛ تا اين كه، سرانجام آلفونس، راه چارهاي به ذهنش ميرسد. مخاطبان كتاب، گروه سني ب هستند. <br>