مباحث نگارنده در این نوشتار متاثر از دیدگاه فلسفهی وجودی است. وی در مقالهی نخست از اندیشه نیچه در 'چنین گفت زرتشت سخن میگوید و اذعان میداد: 'به اعتقاد وی زرتشت تعلیم دهندهی راه زبرمرد است. راهی که به زمین و در جهان میرسد. زرتشت خواهان حضور زبرمرد بر زمین است و برای چنین حضوری است که وی خود را از سوی زمینی در جهان فرا میخواند'. در مقالت دوم، تاثیر کرکگارد بر فلسفهی متقدم هایدگر بررسی میشود. به گفتهی نگارنده: 'در فلسفهی متقدم هایدگر، خواننده مکانی، زمانی، و تاریخی بودن انسان را نه به صورت وابستگی و پیوستگی با جهان، بلکه به صورت سرنوشتی هبوطی ـ افکندهشدگی تجربه میکند و این، از این رویی است که انسان فلسفهی متقدم هایدگر، انسانی است که حس خوش با زمین و جهانی که در آن زندگی میکند ندارد'. در بخشهای بعدی کتاب به فلسفهی نیچه و هایدگر نگاهی فکنده شده سپس مسالهی تکنولوژی دولتها مطرح و در آن خاطرنشان میشود: 'مدتزمانی است که دولتهای دارندهی قدرت تکنولوژی فقط وانمود به داشتن قدرت میکنند. در حالی که در حقیقت تسلط بر چنین قدرتی در حال حاضر در چیرگی عقلانیت نظام فراتکنولوژی درآمده است. این عقلانیت به تمامی ابزاری است که هماکنون ارادهی آن دولتها را در چنگ خویش گرفته و قدرت تسلط بر تکنیک وی را بلعیده است. در این مرحله است که انسان میباید به تامل درآمد و آزادی، خرد و ارادهی تسلط بر مدیریت بر ابزار را از ید عقلانیت قدرت فراتکنولوژی بیرون آورد. به اعتقاد این نوشته، این عمل تنها زمانی میسر میگردد که انسان به هستی از جایگاه انسان زمینی در جهان متوجه گردد'. دو مبحث پایانی کتاب نیز به شناخت و آگاهی اختصاص دارد.