در این داستان مصور که به ظاهر برای کودکان، نگاشته شده روی سخن نویسنده با موجوداتی است ذاتا آسیبپذیر، حساس و شیفتهی عزلت و تنهایی شاعران. راوی داستان (درنقش خلبان) بر اثر خراب شدن موتور هواپیمایش ناگزیر است در وسط صحرا فرود آید و در این حین پسربچهای را میبیند با رفتاری بسیار عجیب و بیپروا از حضور در آن بیابان خلوت. این پسربچه با نام 'شازده کوچولو' ساکن سیارهی کوچکی بوده که هرروز سه آتشفشان آن را پاک میکرده است و بر اثر اختلاف با گل سرخ ـ گل سرخی که خود عاشقش بود و تا به آن دم از او مراقبت و پرستاری کرده بود ـ تصمیم به مهاجرت گرفته است. رویارویی شازده کوچولو با حوادث مختلف در زمین، محتوای داستان را شکل میدهد.