داستان از این قرار است که 'آناستازیا 'جوانترین دختر 'نیکلاس 'تزار روسیه, در یکی از میهمانیهای شبانه دو هدیه زیبا از مادبزرگش دریافت میکند ;اما در همان هنگام 'راسپوتین 'ـ کسی که روحش را به شیطان فروخته تا صاحب قدرت شیطانی شود ـ خانواده نیکلاس را نفرین میکند و بدین ترتیب بدبختی آنان آغاز میشود .به طوری که آناستازیا به دنبال حوادثی مجبور به ترک روسیه شده در پاریس به یتیم خانهای سپرده میشود . این در حالی است که گردنبندی را که از مادربزرگش هدیه گرفته, به همراه دارد .ده سال از این ماجرا میگذرد و مادربزرگ آناستازیا که او نیز در پاریس ساکن شده است در پی نوهاش بر میآید .حال آن که آناستازیا که اکنون 'آنیا 'نامیده میشود و گذشته خود را فراموش کرده است بر اساس نوشته روی گردنبند تلاش میکند تا مادربزرگش را پیدا کند .در این میان, دو جوان به نامهای 'ولادیمیر 'و 'دیمیتری 'نیز به او کمک میکنند ;اما راسپوتین آنها را مییابد و ....این داستان که با تصاویر کارتونی برجسته و رنگی به طبع رسیده برای گروه سنی 'الف 'و 'ب 'به فارسی ترجمه شده است .