این کتاب مجموعهی جدیدی است از مقالات و سخنرانیهای 'رامین جهانبگلو' که موضوع اصلی آنها رابطهی میان سوژهی مدرن و فضای مدرن، شکلگیری نهادهایی چون دانشگاه و دموکراسی و نقش روشنفکران در شکلگیری، نقد و بقای آنهاست. نگارنده معتقد است: 'بی شک موفقیت این نقد روشنفکری و تداوم بقای دموکراتیک آن در صورتی امکانپذیر است که هر جامعهای روند 'خود اندیشیدن' را بیاموزد. در حقیقت نقشی که امروزه فلسفه ایفا میکند، آموزش این 'خوداندیشی' است و نقد تمامی شیوههایی از اندیشیدن که از ظهور افقهای جدید اندیشه جلوگیری به عمل میآورند. شکی نیست که فلسفه، ماجرایی انفرادی نیست که خارج از تاریخ فلسفه صورت گیرد. ولی آنچه تاریخ فلسفه به ما میآموزد، تنها فلسفه نیست، بلکه قبل از هر چیز، فلسفی اندیشیدن است، یعنی چگونگی طرح پرسش دربارهی اندیشهی خود، اندیشهی دیگران و جامعه و جهان فلسفه هم چنین به ما میآموزد که هیچ کس نمیتواند و نمیبایستی به جای ما بیاندیشد.... در واقع فلسفی اندیشیدن چیزی نیست جز اندیشهی زندگی و زندگی کردن اندیشهی اکنون. مسلم این که، تنها جامعهای قابلیت اندیشیدن زندگی و حیات خود را دارد که 'با اندیشه' و نه 'علیه اندیشه' زندگی کند. جامعهای که با اندیشه و برای اندیشه زندگی میکند، با گذشتهی خود در آشتی است و از اشتباهات خود در عذاب و در فرار نیست، چنین جامعهای قادر است که دربارهی آینده خود نیز فکر کند و به آن شکل مطلوب دهد. ولی جامعهای که در میان گذشته و آینده زندانی شده، نه به گذشته تعلق دارد و نه به آینده، زیرا از یکی جدا شده و به دیگری نرسیده است. چنین جامعهای فضایی برزخی است که میکوشد تا از گناهان و مسئولیتهای خود فرار کند تا مبادا روزی باز با آنها رو به رو شود. شاید به همین دلیل، در جامعهای که مسئولیت نقش محور اصلی روابط اجتماعی را ایفا نمیکند. اخلاق تنها شعاری توخالی است که برای ترساندن شهروندان از شکوفا کردن فردیتهای خود به کار گرفته میشود'.