شخصیت اصلی داستان، پسری است به نام 'استیفان' که به تنهایی در خانهای زندگی میکند او دلبستهی 'ماجدولین' ـ دختر همسایهی طبقهی پایینی است. پدر ماجدولین متوجه موضوع میشود و از استیفان میخواهد که آن ساختمان را ترک کند. او با این امید ماجدولین را ترک میگوید که پس از چندی بتواند سرمایهای به هم بزند و به دوستدار خود بپیوندد.....