'آخر بازی 'و 'در انتظار گودو 'دو نمایش نامه فلسفی از 'ساموئل بکت', (نویسنده ایرلندی و برنده جایزه نوبل ادبی در سال 1969), به نوعی تجسم اندیشههای نویسنده است از سرنوشت بشری .در بخش آغازین کتاب, نقدی از 'مایکل وارتون ' با عنوان' :در انتظار گودو و آخر بازی :تئاتر به مثابه متن 'آمده است . از جمله چنین خاطر نشان شده است که 'مکثها در این نمایشنامهها, اساسیاند . این مکثها بکت را قادر میسازد تا مواردی از این قبیل را به نمایش درآورد . سکوتهای حاکی از نقص و ناتوانی, هنگامی رخ میدهد که شخصیتها نمیتوانند واژههای مورد نیاز خود را بیابند .سکوتهای سرکوبی هنگامی حاکم میشود که شخصیتها به علت دیدگاه فرد همکلام خود, و یا به دلیل درک احتمال شکستن یک تابوی اجتماعی خاموش میشوند .سکوتهای انتظار هنگامی است که شخصیتها منتظر پاسخ فرد دیگریاند ;پاسخی که حس ناپایدار وجود را در آنان ایجاد خواهد کرد, به علاوه, این قبیل مکثها فضا و مکانی در اختیار خواننده, تماشاچی میگذارد تا از آن طریق, بخشهای نانوشته بین کلمات را بخواند و نتیجتا خلاقانه و به طور انفرادی در خلق معنای نمایش نامه دخالت نماید .روش پر کردن متن با مکثها یا فاصلهها, مسئله نخبهگرایی را پیش میآورد ;اما فراتر از همه متن را قطعه قطعه میکند و آن را بیش از آن که نمایش یکپارچه از مفهومی کامل باشد, به مجموعهای از سخنان جدای از هم, و رویدادهای فرعی بدل میسازد .'...مکان نمایش دوم ـ 'در انتظار گودو 'که پیش تر نیز به فارسی برگردانده شده است ـ نا کجا آبادی است خشک که فقط یک درخت در آن به چشم میخورد .زمان نمایش نیز دم دمای زوال خورشید است .شخصیتهای نمایش دو آواره خانه به دوش هستند که منتظرند شخصی به نام 'گودو 'از راه برسد و آنها را از وضع فلاکت بار نجات دهد .این دو انسان دربهدر گویا مظهر کل بشریتاند .هر دو هم درماندهاند و هم نیرومند ;هم بزدل و هم ترسو و زبون .گاه با یک دیگر قهرند و گاه آشتی .شاید این وضع, مشغولیتی است تا زندگی شان بگذرد .