ماجرای داستان از شبی طوفانی آغاز میشود .در قلعه 'مت 'راهزن و گروه وی به سبب تولد 'رونیا 'ـ دختر مت ـ شوری برپاست .رونیا به تدریج بزرگ میشود و خیلی زود رقصیدن و فریاد برآوردن با راهزنها را میآموزد ; اما فقط در جنگل, احساس راحتی میکند .روزی رونیا با 'برک 'ـ پسر دشمن بزرگ پدرش ـ آشنا میشود .زمانی از این آشنایی نمیگذرد که کشمکش سختی میان دو گروه راهزن در میگیرد و بدین سان, رونیا و برک نیز در میانه این کشمکش قرار میگیرند و ....