آفتاب

ث

ث

نمایش ۱ تا 25 از ۲۰۰ مقاله

ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن نعمان مکنی به ابوحبهٔ البدری . صحابی است .



ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن نعیم . او در حمص مردم را بضد مروان بن محمدخلیفه ٔ اموی برانگیخت (۱) .



ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن ودیعهٔبن خدام . یکی از بنی امیهٔبن زیدبن مالک . ابن حجر از ابن سعد روایت کند که پدر ثابت ازمنافقین بود و او غیر ثابت بن یزید معروف بابن ودیعهٔاست ، زیرا نسب آنها مختلف است چه ودیعه نام پدر صاحب ترجمه است در مورد ثابت بن یزید نام مادر او است .



ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن وقش بن زغبهٔبن زعور ابن عبدالأشهل الانصاری الأشهلی . صحابی انصاری است و در جنگ احد شهادت یافت .



ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن هرمز الحداد الکوفی مکنی به ابوالمقدام . تابعی و محدث است و سفیان و اعمش از او روایت کنند.



ثابت . [ ب ِ ] ابن هزال بن عمروبن قربوس الأنصاری . ابن حجر گوید صحابی است و درک غزوه ٔ بدر کرده و در جنگ یمامه بشهادت رسیده است .



ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یحیی الرازی مکنی به ابی عباد. رجوع به ابی عباد شود.



ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یحیی بن یسارالرازی مکنی به ابی عباد. هندوشاه بن سنجر در تجارب السلف آرد که ابوعباد کاتبی جلد بود و حساب بغایت نیکو می دانست الا آنکه سریعالحرکات و ابله وتندخوی بود وقتی که پیش مأمون آمدی مأمون گفتی :
و کأنّه من دیر هزقل مفلت
حرب یجرّ سلاسل الاقیاد.
مأمون را گفتند که دعبل تو را هجو گفته است مأمون گفت آن کس که ابوعبادرا با وجود جنون و حدّت و احمقی هجو گوید اگر مرا با وجود حلم و سکون و شهرت من...



ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یزید الأحول مکنی به ابوزید. تابعی است .



ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یزید الانصاری . صحابی است . ابن حجر گوید که این ثابت بن یزید همان ابن ودیعهٔ است .



ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یزید الأودی مکنی به ابوالسری . تابعی است .



ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابوحمزه ٔثمالی . تابعی است . و رجوع به ابوحمزه ٔ ثمالی شود.



ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) اسلم تیانی قرشی . تابعی است .



ثابت . [ ب ِ ] (اِ خ ) بنانی منسوب به قبیله ٔ بنانه . او در بنانه محله ای ببصره سکنی داشت .



ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) الخیار. از قدماء مشایخ است و با جنید و رویم صحبت داشته وطریقت از ایشان گرفته و پیوسته حکایت ایشان گفتی .



ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) سرقسطی . او راست : کتاب الدلائل .



ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) الضریر. از مشایخ شیعه و راوی فقه از ائمه است .



ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) علاءالدین . از مشاهیر شعرای عثمانی مولد او شهر بوسنه . وی به اسلامبول شد و بکسب معلومات وقت پرداخت و در سال 112 هَ . ق . وفات کرد و بیشتر در اشعار خویش امثال بکار میبرد و نیز پاره ای از شعرهای خود او مثل شده است .



ثابت . [ ب ِ ] (اِخ )قطنهٔ ابوالعلأبن کعب عَتکی است . لاّنه اصیب عینه یوم سمرقند فکان یخشوها بِقُطنهٔ و الاسماء المعارف الی ألقابها. و یکون الالقاب معارف . و یتعرّف بها الاسماء.کماقیل : قیس قفَّهٔ. و زَید بطّهٔ. و سعید کُرنز.



ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) قمی . شاعری است ایرانی . (قاموس الاعلام ).



ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) اللغوی . رجوع به ثابت بن ابی ثابت عبدالعزیز اللغوی شود.



ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) محمدافضل (میر...). از شعرای هندوستان مولد او شهر دهلی و اجداد او از مردم بدخشان بوده اند و در سال 1151 هَ . ق . وفات کرده است . دیوان او شامل پنج هزار بیت است .



ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) الناقل . یکی از مترجمین و نقله ٔ علوم بعربی . او در نقل متوسط و مقل ّ است . از ترجمه های او ترجمه ٔ کتاب الکیموسین تصنیف جالینوس است (۱) .



ثابهٔ. [ ثاب ْ ب َ ] (ع ص ، اِ) زن جوان .



ثابت قیس . [ ب ِ ق َ ] (اِخ ) النخعی . یکی از اشراف کوفه . او در خلافت عثمان با بزرگان و فصحای کوفه مجامعی بر مخالفت عثمان داشت ازینرو خلیفه او را از کوفه بسال 33 هَ . ق . نفی کرد. (۱) و رجوع به ثابت بن قیس ... شود.



نمایش ۱ تا ۲۰ از ۲۰۰ مقاله