آفتاب

ت

ت

نمایش ۱ تا 25 از ۲۰۰ مقاله

تئمهٔ. [ ت ِءْ م َ ] (ع اِ) گوسپند شیر که از آن ِ زن باشد و او دوشیده باشد آن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). الشاهٔ تکون للمراءهٔ تحلبها. (اقرب الموارد).



تآمر. [ ت م ُ ] (ع مص )مشاورت . (از اقرب الموارد) (تاج العروس ). مؤامره .



تآمیر. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تأمور. (اقرب الموارد). رجوع به تامور و تأمور شود. || ج ِ تؤمور.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تؤمور شود.



تئوبروم . [ ت ِ ءُ رُم ْ ] (فرانسوی ، اِ) (۱) تئوبروما. در کتب علمی مستعمل است . نوعی گیاه از خانواده ٔ «مالواسه » (۲) مخصوص نواحی گرم که از بسیاری از اقسام آن کاکائو گیرند. گل گلاب در گیاه شناسی ذیل کلمه ٔ «تئوبروما-کاکائو» آرد: دارای میوه هائی بطول 10-20 سانتیمتر با دانه های بسیار است که برای تهیه ٔ شکلاد بکار میرود و دارای ماده ٔ غذایی ازتی بسیار (تئوبرومین . [ ت ِ ءُ رُ ] (فرانسوی ، اِ) (۱) مأخوذ از فرانسه و در کتب علمی مستعمل است . «بازِ» دارای «آزت » (۲) که از چربی های کاکائو گیرند و بجای مدر استعمال کنند. رجوع به تئوبروم و کاکائو و گیاه شناسی گل گلاب ص 108 و کارآموزی داروسازی دکتر جنیدی ص 249 شود.



تئوپاتر. [ ت ِ ءُ ت ُ ] (اِ) (۱) کسی که پدرش خدا است : «بر بعضی سکه های شاهان اشکانیان لفظ «تئوس » خوانده میشود که بیونانی بمعنی خداوندگار است . بر برخی لفظ «تئوپاتر» دیده میشود که بیونانی بمعنی پسر خدا است یا صحیح تر گفته باشیم کسی که پدرش خدا است ». (ایران باستان ج 3 صص 2656-2657).



تئوپمپ . [ ت ِ ءُ پ ُ ] (اِخ ) (۱) مورخ قرن چهارم قبل از میلاد. رجوع به ایران باستان ج 2 ص 937 و تئوپومپ در همین لغت نامه شود.



تئوپومپ . [ ت ِ ءُ پُم ْ ] (اِخ ) (۱) تِاُپُمپ نویسنده و مورخ یونانی است که در حدود 380 ق . م . مسیح در«کیو» (۲) متولد شد و در اواخر قرن چهارم قبل از میلاد درگذشت . وی فرزند مرد ثروتمندی از اهالی «کیو» بوده پس از آنکه از «کیو» تبعیدشد به آتن مهاجرت کرده و شاگرد «ایسوکرات » (۳) شد. نخست بفن خطابه پرداخت و در مسابقه ای که بوسیله ٔ ملکه «ارتمیز» (۴) برپا شد بدریافت جایزه نائل گشت و مدایحی درباره ٔ موزول (۵)...



تئوپومپوس . [ ت ِ ءُ پُم ْ ] (اِخ ) تئوپونپوس . تئوپومپ . رجوع به «تئ-وپومپ » مورخ یونانی شود.



تئوپونپوس . [ ت ِ ءُ پُن ْ ] (اِخ ) تئوپومپوس . تئوپومپ . رجوع به «تئوپومپ » مورخ یونانی ش-ود.



تآود. [ وُ ] (ع مص ) دشوار بودن کار بر کسی ، سنگین بودن کار بر او. (اقرب الموارد). تاوده الامر؛ به رنج آورد او را کار و گرانبار کرد. || کج و خمیده گردیدن . (ناظم الاطباء).



تئودا. [ ت ِ ءُ ] (اِخ ) رجوع به تئودات شود.



تئودات . [ ت ِ ءُ ] (اِخ ) (۱) پادشاه گوتهای شرقی (استروگوت ) (۲) و برادرزاده ٔ تئودوریک بزرگ است که بسال 536 م . درگذشت . «امالازونت » (۳) دختر تئودوریک بزرگ پس از درگذشت فرزندش «اتالاریک » (۴) برای حفظ قدرت خود بسال 534 م . تئودات را در حکومت و سلطنت سهیم ساخت ، ولی تئودات در برکنار ساختن دخترعمویش شتاب کرد و وی را گرفته درجزیره ای محبوس و سپس او را خفه کرد. ژوستینین ام...



تئودبالد.[ ت ِ ءُ دِ ] (اِخ ) (۱) پادشاه «استرازی » (۲) و فرزند تئودبرت اول است که بسال 535 م . متولد شد و هنگامی که بیش از دوازده سال نداشت بجای پدر نشست (547 م .) و بسال 553 بدون آنکه وارث مستقیمی داشته باشد درگذشت .



تئودبرت اول . [ ت ِ ءُ دِ ب ِ ت ِ اَوْ وَ ] (اِخ ) (۱) فرزند «تیری » اول (۲) است که بسال 504 م . متولد شد و از 534 تا 547 م . در «استرازی » (۳) سلطنت کرد.



تئودبرت دوم . [ ت ِ ءُ دِ ب ِ ت ِ دُوْ وُ ] (اِخ ) (۱) پادشاه «استرازی » است که بسال 586 م . متولد شد و در سال 596 م . بجای پدر خود «شیلدبرت » (۲) نشست ولی فرمانروایی در دست پدربزرگ وی «برونهوت » (۳) بود. در سال 599 «برونهوت » بوسیله ٔ متابعین (۴) برکنار شد و تئودبرت ناگزیر به تحمل قدرت و نفوذ سران اقوام بزرگ «استرازی » گردید. «برونهوت » تیری دوم...



تئودر. [ ت ِ ءُ دُ ] (اِخ ) (۱) رجوع به تئودور شود.



تئودرا. [ ت ِ ءُ دُ ] (اِخ ) (۱) رجوع به تئودورا شود.



تئودریک . [ ت ِ ءُ دُ ] (اِخ )(۱) رجوع به تئودوریک شود.



تئودزیوس . [ ت ِ ءُ دُ ] (اِخ ) (۱) تئودسیوس . تایادوس . نیاطوس . رجوع به تایادوس شود.



تئودکت . [ ت ِ ءُ دِ ] (اِخ ) (۱) شاعر و نویسنده ٔ یونانی از شاگردان وپیروان ایسوقراطس (ایسوکرات ) و افلاطون و ارسطو بود.وی در حدود قرن چهارم قبل از میلاد در آتن درگذشت .



تئودلیت . [ ت ِ ءُ دُ ] (فرانسوی ، اِ) (۱) تئودولیت . دستگاهی دارای آلیداد (۲) و دوربین برای نقشه برداری و سنجش زوایا در امور و اندازه گیری فواصل ستارگان بکار می رود. رجوع به ارتفاع سنج شود.



تئودمیر. [ ت ِ ءُ دِ ](اِخ ) (۱) شاهزاده ٔ «گوتهای غربی » (ویزیگوت ) (۲) فرزند یاداماد سلطان اژیکا بود. وی پس از جنگهایی با بیزانسی ها و مسلمین مغلوب شد و پس از سال 713 م . درگذشت .



تئودوت .[ ت ِ ] (اِخ ) (۱) «دیودوت » بنیان گذار و قائد دولت باختر که از اتحاد باختر و سغدو مرو تشکیل یافته و از دولت سلوکی جدا شده بود (256ق . م .) این دولت مدتی دوام داشت و سلوکی ها در ابتدامتعرض این دولت نشدند و بعد که خواستند آنرا به اطاعت خود درآورند بنای این دولت محکم شده بود. تئودوت پس از قیام در باختر با یک دسته از مردم به پارت رفت و «آن دروگرس » والی این مملکت را شکست داد. پس گرگان را گرفت و قشو...



تئودور. [ ت ِ ءُ دُرْ ] (اِخ ) (۱) (تئودور - آنتونین ،بارون دو نوبهوف ، شاه ) حادثه جویی اصلاً آلمانی و عنوان شاه «کورس » (۲) داشت وی بسال 1690 م . در «متز» (۳) متولد شد و بسال 1756 در لندن درگذشت . وی ابتدا جزو ملازمان دوشس ارلئان درآمد و آنگاه بدرجه ٔ ستوانی نایل گشت و سپس وارد قشون سوئد شد و به اسپانیا و لندن رفت و بدرجه ٔ سرهنگی رسید و با یکی از بانوان دربار ملکه الیزابت از...



نمایش ۱ تا ۲۰ از ۲۰۰ مقاله