آفتاب

پ

پ

نمایش ۱ تا 25 از ۲۰۰ مقاله

پاترا.(اِخ ) محلی خرم و نَزه در لیکیه نزدیک مصب ّ رود اکسانتوس برابر جزیره ٔ رُدِس . (از قاموس کتاب مقدّس ).



پاتراس .(اِخ ) (۱) شهری است در یونان (مُرِه ) دارای 64000 تن سکنه ، واقع در کنار خلیجی به همین نام بساحل ایونی و انگور کُرَنت از آنجاست .



پاترس . [ ت َ ] (اِ مرکب ) تخویف طفل و عبد و اَم-ه برای بازداشتن آنان از اعمال بد یا واداشتن به کار نیک ، و با رفتن صرف شود (پات-رس رفت-ن ).



پاترسک . [ ت َ س َ ] (اِ مرکب ) پاترس . با رفتن صرف شود و پاترسک رفتن بمعنی تهدید کردن اطفال و زیردستان است .



پاترسن . [ ت ِ س ُ ] (اِخ ) (۱) شهری است در اتازونی واقع در ایالت نیوجرزی دارای 145000 تن سکنه و صنعت ابریشم بافی دارد.



پاترکل . [ رُ ] (اِخ ) (۱) یکی از اَبطال یونان ، دوست اَخیلوس که در جنگ «ترواده » حضور داشت و آنگاه که اخیلوس از آگاممنون برنجید و دست از جنگ بداشت و به خیمه ٔ خویش بازگشت ، وی سلاح اَخیلوس بپوشید و بجنگ مردم ترواده شتافت و در جنگ با هکتور کشته شد و اَخیلوس به انتقام وی به یاری یونانیان بار دیگر بجنگ درآمد.



پاترکولوس . [ ت ِ ] (اِخ ) (۱) وِلِّه ایوس . مورخ لاطینی مؤلف کتاب «تاریخ » که خلاصه ای است از تاریخ عمومی . مولد بسال 19 ق . م . و وفات در سنه ٔ 31 م ..



پاترلژی . [ رُ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) (۱) علم احوال و آثار آباء مسیحی . || کتاب راجع به احوال و آثار ایشان . || مجموعه ای از تآلیف آنان .



پاترنو. [ ت ِ ن ُ ] (اِخ ) (۱) ناحیه ای است در ایالت کاتان واقع در جزیره ٔ صقلیّه (سیسیل ) دارای 17354 تن سکنه و چشمه های آب معدنی و نمک .



پاترو. (اِخ ) (۱) اُلیویه . وکیل دعاوی فرانسوی از دوستان بوالو. او بشکرانه ٔ عضویت آکادمی فرانسه خطابه ای بدانجا ایراد کرد و خطابه ٔ او مورد توجه دیگر اعضاء شد و این رسم بعد از آن جاری گردید. مولد وی بسال 1604م . مطابق با 1031 هَ . ق . به پاریس ووفات در سنه ٔ 1681 هَ . ق . مطابق با 1092 هَ . ق .



پاتریا. (اِخ ) (۱) دریاچه ای به ایتالیا نزدیک خلیج گائت (۲) که بوسیله ٔ تنگه ای بدان متصل شود. این دریاچه دارای هفت هزار گز طول و سه هزار گز عرض است و ماهی بسیار دارد. خرابه ٔ لیترنوم (۳) و قبر سیپیون (۴) در کنار آن است .



پاتریارش . (اِخ ) (۱) نامی که درتورات به نخستین رؤسای خانواده ها میدادند. || شیوخ و آباء. || لقب رئیس کلیسای یونانی و بعض کلیساهای دیگر. و بطْریق معرّب آن است .



پاتریارکا. (اِ) (۱) مقام و منصب پاتریارش . || قلمرو پاتریارش . بطریقی .



پاتریزی . (اِخ ) (۱) فرانچسکو. حکیم و عالم و شاعر ایتالیائی . مولدوی بسال 1529 م ./ 936 هَ . ق . در جزیره ٔ خِرسو (دالماسی ). او فلسفه ٔ ارسطو را مورد انتقاد سخت قرار داده است . وفات وی بسال 1597م .1006/ هَ . ق . بوده است .



پاتریس . (اِ) (۱) عنوان مشاورین محرم امپراتوران روم . این رتبه که مادام العمری بود بعهد قسطنطین ایجاد شد.



پاتریس . (اِخ ) (۱) پاتریک (سن ...). نخستین کشیش اعظم و رئیس روحانی ایرلند. مولد او بسال 377 م . در جوار دُمبارتن و وفات 460م . و ذُکران وی بهفدهم ماه مرسه (مارس ) است .



پاتریسی . (اِخ ) (۱) از نخستین ازمنه ٔ حضارت روم مردم به دو دسته تقسیم شدند، نخست طبقه ٔ حاکمه که امتیازات خاص داشتند و امور روحانی و سیاسی مختص آنان بود و از خاندانهای اولی روم بودند و پاتریسی نام داشتند. دوم طبقه ای که طبقه ٔ حقیر محسوب میشدند و حق مواصلت با طبقه ٔ بالاتر نداشتند و حقوق دیگری دارا بودند و آنان را پلب (۲) می نامیدند و شاید این طبقه از اسیران جنگی پدید آمده بود و چون افراد این طبقه محتاج بحمایت بودند از این جهت تحت...



پاتسی . (اِ) عنوان رئیس شهر در سومر، و مردم این شهر عقیده داشتند که پاتسی ها امور شهرها را بر وفق میل خدایان اداره میکنند و بنابراین پاتسی ها پادشاهان کوچکی بودند که امور مذهبی و کشوری و لشکری شهر را دردست داشتند. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 115 شود.



پاتشولی . (هندی ، اِ) (۱) (از: پاتش ، نام هندی این گیاه + لاف ، برگ ) گیاهی از طایفه ٔ نعناع که برای دور کردن حشرات در جوف البسه ٔ پشمی نهند. || عطری که از این گیاه گیرند.



پاتکول . (اِخ ) (۱) یوهان راینهولد. سپاهی و سائس معروف از مردم لیونی ازصاحب منصبان پطر کبیر. مولد بسال 1660م . مطابق 1071 هَ . ق . و وفات بسال 1707م . مطابق با 1119 هَ . ق .



پاتل . [ ت ِ ] (اِخ ) (۱) پیِر. نقاش فرانسوی بمائه ٔ هفدهم میلادی . وی در تصویر مناظر بارع و صاحب مهارت است . وفات ظاهراً بسال 1676م . (1086 هَ . ق .).



پاتلن . [ ت ِ ل َ ] (اِخ ) (۱) نام وکیل عدلیه ای در یکی از داستانهای قرن پانزدهم میلادی و اکنون مترادف مکر، حیله ، دسیسه ، خیانت ، تملق و تزویر. از داستان مضحکی که راجع به او در مائه ٔ پانزدهم میلادی معروف بود «بردیس » و «پالاپرا» در مائه ٔ هیجدهم کمدی مفرحی تصنیف کردند (1706م . مطابق با 1118 هَ . ق .) که داستان آن از این قرار است : ارباب گیوم (آن یله ) چوپان خود را به سرقت...



پاتله . [ت ِ ل َ / ل ِ ] (اِ) پاتیل . پاتیله . دیگ حلوائیان . دیگ دهان فراخ حلواپزی . لوید. تیان . طنجیر :
روز به آکنده شدم یافتم
آخر چون پاتله ٔسفلگان .

ابوالعباس .
و رجوع به پاتیل و پاتیله شود.





پاتمس . [ م ُ ] (اِخ ) (۱) یکی از جزایر اسپراد (۲) ، و گویند یوحنا القدّیس کتاب المعراج = الرؤیا = مکاشفات (۳) را در آنجا تألیف کرد.



نمایش ۱ تا ۲۰ از ۲۰۰ مقاله