آفتاب

و

و

نمایش ۱ تا 25 از ۲۰۰ مقاله

وات . (اِخ ) (۱) جیمز. دانشمند مخترع معروف انگلیسی که در سال 1736 م . متولد شدو در 1819 درگذشت . وی یکی از دانشمندانی است که برای سنجش نیرو (در علوم ) «اسب بخار» را برابر Kgm 75 =یک اسب بخار، انتخاب کرد. واحد سنجش نیروی الکتریسته نیز به نام او خوانده میشود. رجوع به وات (ماده ٔ قبل ) شود. دانشمند مذکور پس از آنکه...



وات فره ذات . [ رَ ] (اِخ ) (۱) وات فره ذات اول ، نام یکی از حکام ایرانی دوره ٔ سلوکی در پارس درقرن سوم ق . م . بوده است . سکه ٔ او به دست آمده و بر این سکه تصویر اورمزد با بال گشاده در روی آتشگاه رسم شده است . (ترجمه ٔ ایران در زمان ساسانیان ص 49).



وات سنج . [ س َ ] (۱) (اِ مرکب ) (اصطلاح فیزیکی ) وسیله ای است که برای اندازه گرفتن قدرت (نیرو) الکتریکی به کار میرود و مانند سایر ابزارهای الکترودینامیکی دارای دو پیچک میباشد... در کارخانه ها برای اینکه روش کار ماشینهاو قدرتی که مصرف میکنند معلوم باشد ابزارهای اندازه گیری رسام به کار میبرند. در این ابزارها یک صفحه کاغذ مدرج به وسیله یک دستگاه ساعت حرکت متشابه میکند و عقربه ٔ ابزار که آغشته به مرکب است در هر آن روی کاغذ اثری میگذا...



وات فرد. [ ف ُ ] (اِخ ) (۱) شهری در انگلستان در حوزه ٔ لندن و دارای 46000 تن سکنه که صنایع کاغذ و آبجوسازی مختصری دارد.



واتاشان . (اِخ ) دهی است از دیه های ناتل رستاق (از دهات نور) : فخرالدین بن قوام الدین مرعشی پس از فتح رستمدار واتاشان را در ناتل برای مقر خود برگزید و از ساری و رستمدار افرادی فراهم آورد و خندق عمیقی در دور شهر حفر کرد و اقامتگاه و حمامی برای خود و بازار و مسجدی جهت مردم ساخت . (از ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو، ص 149 و 151).



واتان .(اِخ ) (۱) کرسی نشین کانتون «اندر» (۲) ناحیه «ایسودن » (۳) فرانسه که دو هزار و یکصد تن جمعیت دارد. کلیسای «سن لوریان » (۴) از قرن یازدهم در آن شهر بر جا مانده است .



واتد. [ ت ِ ] (ع ص ) محکم . استوار.ثابت . در تأکید گویند: وتد واتد؛ میخ محکم و استوار. (ناظم الاطباء). تأکید است چون شغل شاغل . (منتهی الارب ). قرن واتد؛ منتصب . (معجم البلدان ) (المنجد).



واتدهٔ. [ ت ِ دَ ] (اِخ ) آبی است . (معجم البلدان ) (منتهی الارب ).



واتر. [ ت َ ] (ص تفضیلی ) (۱) دورتر و والاتر. (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). بالاتر. (رشیدی ). دورتر، چنانکه گویند: پای واتر نهاد یعنی پا را دورتر گذاشت . (برهان ) (آنندراج ): ملحاح ؛ آن شتر که از آبشخور واتر نیاید. (السامی فی الاسامی ).



واتر. [ ت ِ ] (اِخ ) (۱) خاورشناس آلمانی که در سال 1771 م .در شهر التنبورگ از نواحی ساکس متولد شد و در سال 1826 م . درگذشت . وی معلم زبانهای شرقی در شهر هال بودو کتابی درباره ٔ صرف و نحو زبانهای عربی و کلدانی وعبرانی و سریانی (۲) نوشت .



واتربوری . [ ت ِ ] (اِخ ) (۱) شهری است در مغرب ایالت کنکتیکوت (۲) واقع در ایالات متحده ٔ امریکای شمالی . دارای 104500 تن سکنه است و صنایع فلزی و نساجی دارد.



واترپروف . [ ت ِ ] (انگلیسی ، ص ) (۱) (از: واتر = آب + پروف = مقاوم ، محکم ، غیرقابل نفوذ) اشیائی که از نفوذ و صدمه ٔ آب و رطوبت در امان باشند (مانند ساعت ).



واترپولو. [ ت ِ پ ُ ل ُ ] (اِ) (۱) نام بازیی که با توپ مخصوص در آب استخر و دریاچه صورت میگیرد. هر طرف هفت تن بازیکن قرار میگیرند و سعی می کنند توپ را بطرف هدف حریف پرتاب کنند. معمولاً استخر این بازی بطول 19 تا 30 و بعرض 10 تا 20 گز در نظر گرفته میشود. محیط توپ آن 65 صدم گز تا



واترفرد. [ ت ِ ف ُ ] (اِخ ) (۱) ناحیه ای است در ایرلند، در حوزه ٔ مونستر که جمعیت آن در حدود 51900 تن و حاکم نشین آن شهر واترفرد و محصول آن آهن ، سرب و مس و صنایع عمده ٔ آن بافندگی است .



واترفرد. [ ت ِ ف ُ] (اِخ ) (۱) نام شهر حاکم نشین ناحیه ٔ واترفرد که در حدود 26500 تن جمعیت دارد.



واترقیدن . [ ت َ رَق ْقی دَ ] (مص مرکب ) مصدر جعلی از ترقی . تنزل کردن ترقی معکوس کردن . به صورت مثل گفته میشود :
هر که بینی ترقیی دارد
من بیچاره واترقیدم .

(از فرهنگ نظام ).



واترلو. [ ت ِ ] (اِخ ) (۱) نام محله ٔ قدیمی «سیدنی » (۲) شهر معروف استرالیا (۳) که در حدود 11200 تن سکنه دارد.



واترلو. [ ت ِ ] (اِخ ) (۱) نام شهری در یووا (۲) در ایالات متحده ٔ امریکا که دارای چهل هزار تن جمعیت و حاکم نشین ناحیه ٔ مینوتری (۳) است .



واترلو. [ ت ِ ] (اِخ ) (۱) نام قریه ای در بلژیک ، 15 هزارگزی بروکسل در حاشیه ٔ جنگل «سوانْی » (۲) که دارای 4550 تن جمعیت و کارخانه ٔ قند و صابون سازی است . شهرت آن بیشتر بواسطه ٔجنگ تاریخی است که بین ناپلئون اول و سپاهیان پروس و انگلیس در آن ناحیه اتفاق افتاد (ژوئن 1815 م .).



واترلو. [ ت ِ ] (اِخ ) (۱) عنوانی که به آخرین جنگ معروف ناپلئون با پروس و انگلستان داده شده است . این جنگ در حدود قریه ای به همین نام واقع در بلژیک روی داد. سردار انگلیسی این جنگ ولینگتن (۲) و سردار پروسی بلوخر (۳) نام داشت . جنگ در روز 18 ژوئن 1815 م . صورت گرفت . دو روز قبل یعنی 16 ژوئن 1815 م . ناپلئون د...



واترنگ . [ رَ ] (اِ) همان بادرنگ باشد. در فصل 27 بندهش (پاره ٔ 23) آمده است : میوه های ماتکور (عمده ) سی گونه است ، ده سرتک (گونه ) میوه است که اندرون و بیرون شاید خوردن چون انجیر، سیب ، واترنگ و ... واترنگ همان ترنج می باشد و اترج معرب آن است . در نامه ٔ «خسرو کواتان وریتک » در فقره ٔ 45 به واترنگ و خارواترنگ (یعنی بادرنگ خاردار) برمیخوریم : «خ...



واتگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) شاعر و افسانه گو. سخنور و قصه خوان . (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). از: وات + گر (پسوند شغل ومبالغه ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || پوستین دوز بود. (فرهنگ اسدی ) (صحاح الفرس ) (برهان ) (رشیدی ) (آنندراج ) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء) :
چو پوست ِروبه بینی به خان واتگران
بدان که تهمت او دنبه ای بسر کار است (۱) .

رودکی (از لغت فرس اسدی ).
نهاد روی به حضرت چنانکه روبه...



واتل . [ ت ِ ] (ع ص ) مردی که شکم وی پر از شراب باشد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (۱) .



واتل . [ ت ِ ] (اِخ ) (۱) خوانسالار «کنده » (۲) کبیر که مرگ غم انگیز او را «مادام دوسوینیه » (۳) نگاشته و بدین وسیله نام او جاوید مانده است . (1671).



واتلینگ . (اِخ ) (۱) نخستین جزیره از جزایر باهاما (۲) [ نزدیک سواحل فلوریدا ] که اسپانیائیها (کریستف کلمب و همراهان ) در بامداد روز جمعه 12 اکتوبر 1492 به آن برخوردند. کلمب آنجا را سن سالوادر (۳) (یعنی نجات دهنده ٔ مقدس ) نامید. (از هرمزدنامه ص 191).



نمایش ۱ تا ۲۰ از ۲۰۰ مقاله