آفتاب

ص

ص

نمایش ۱ تا 25 از ۲۰۰ مقاله

صائن . [ ءِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از صون . نگاه دارنده . ج ، صائنین ، صوان :
گر نشنوده ست که کرار کیست (۱)
روی بر آن صائن کرار کن .

ناصرخسرو.



صائن . [ ءِ ] (اِخ ) ابن صدرالملک ، نجم الدین ابوبکر وزیر. وی روز یکشنبه ٔ ششم ربیعالاول 652 هَ .ق . پس از عزل تعین الملک (؟) (۱) به وزارت سلطان ناصرالدین محمدبن سلطان شمس الدین ایلتتمش رسید. (حبیب السیر جزو چهارم از ج 2 ص 223).



صائن . [ ءِ ] (اِخ ) رکن الدین هروی (مولانا...). در دانشمندی از علمای عصر ممتاز و به حضور طغاتیمورخان امام نماز بود، و بعد نجات از اعتراض تیمورخان جانب شیراز شتافت و به ملازمت بارگاه امیر مظفر شاه شجاع اختصاص یافت و در سنه ٔ خمس و ستین و سبعمائهٔ (765 هَ . ق .) صائن روحش از صیانت جسم رو برتافت . آنگاه که طغاتیمور به موجبی از وی برآشفته و مقید و مسجونش فرمود این رباعی را ذریعه ٔ استخلاص خود کرد:
در حضرت...



صائن اصفهانی . [ ءِ ن ِ اِ ف َ ] (اِخ ) صاین الدین علی بن محمدبن محمد تُرکه ٔ اصفهانی (خواجه ...). از علماء و عالم زادگان اصفهان . جد او سیدمحمد ترک و اصل آنان از خجند است ، از این رو به «تُرْکه » معروف گردیده اند. صاین الدین ابتدا نزد برادر بزرگ خود که از فقهاء و متصوفان متشرع بود به تحصیل علوم پرداخت ، سپس به امر برادر، پانزده سال به سیاحت بلادو تحصیل علوم گذرانید. صاین در علوم معقول و منقول و تصوف عالی و علوم قدیمه و غریبه چون علم نقط...



صائن رکن الدین . [ ءِ رُ نُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به صائن رکن الدین هروی (مولانا...) شود.



صائن سمنانی . [ ءِ ن ِ س ِ ] (اِخ ) شمس الدین محمود(قاضی ...). وی در سلک ارکان دولت امیر پیرحسین چوپانی که روزی چند حاکم بود انتظام داشت و در آن اوان که ملک اشرف به اتفاق امیر شیخ ابواسحاق بعزم تسخیر شیراز توجه کرد، مولانا شمس الدین در مرافقت امیر جلال الدین طبیب شاه مانند بخت و دولت از امیر پیرحسین روی گردانید و به ملک اشرف و امیر شیخ ابواسحاق پیوست ، وچون امیر پیرحسین را طاقت مقاومت سپاه صاحب جلادت نبود فرار بر قرار اختیار کرد و...



صائن ملکشاه . [ ءِ م َ ل ِ ] (اِخ ) پادشاه بخارا. در جهانگشای جوینی نام وی آمده است و مؤلف کتاب در ذکر احوال کورکوز گوید: ادکو تیموربا قومی از نمامان و غمازان برفتند به اتفاق به بخارا رسیدند، ملک بخارا صاین ملکشاه ایشان تمامت را ضیافت کرد در خانه ٔ خویش . (جهانگشای جوینی ج 2 ص 232).



صائن وزیر. [ ءِ ن ِ وَ ] (اِخ ) نصرهٔالدین عادل ، ملقب به رکن الدین صائن . خوندمیر گوید: وی از اولاد ضیاءالملک محمدبن مودود بود. و ضیاءالملک در زمان سلطان محمد خوارزمشاه به منصب عارضی سپاه اشتغال داشت ، و در آن اوان که سلطان جلال الدین در کنار آب سند از لشکر پادشاه گیتی ستان چنگیزخان شکست یافته ، بجانب هندوستان شتافت ، ضیأالملک در ملازمت سلطان بود، لاجرم در وقتی که سلطان از این دیار مراجعت فرمود سوابق خدمات ضیاءالملک را ملاحظه کرده...



صائن الدین . [ ءِ نُدْ دی ] (اِخ ) عبدالعزیزبن عبدالکریم جیلی . رجوع به عبدالعزیز... شود.



صائن الدین . [ ءِ نُدْ دی ] (اِخ ) عبدالملک بن محمد بسبری ، از مردم بسبر، دهی به همدان . رجوع به عبدالملک ... شود.



صائن الدین . [ ءِ نُدْ دی ] (اِخ ) مکی بن ریان بن شبه ، مکنی به ابی الحزم . رجوع به ابوالحزم مکی بن ریان شود.



صائن الدین . [ ءِ نُدْ دی ] (اِخ ) یحیی بن سعدون قرطبی . رجوع به یحیی ... شود.



صائن الدین ترکه . [ ءِنُدْ دی ت ُ ک َ ] (اِخ ) رجوع به صائن اصفهانی شود.



صائن الدین حنبلی . [ ءِ نُدْ دی ن ِ حَم ْ ب َ ] (اِخ ) او راست : الاعجاز فی الاحاجی و الالغاز.



صائین . (اِخ ) نام محلی کنار راه سراب به اردبیل در 138800گزی تبریز، میان کاروان و امام چای .



صائین . (اِخ ) دهی جزء دهستان قزل کچیلو بخش ماه نشان شهرستان زنجان ، 48000گزی جنوب خاوری ماه نشان ، 8000گزی راه مال رو عمومی . کوهستانی و سردسیر و سکنه ٔ آن 775 نفر است . مذهب شیعه . آب آن از قنات ، چشمه . محصول آنجا غلات ، انگور، قیسی . شغل اهالی زراعت ، صنعت ، گلیم و جاجیم بافی . راه مال رو. چند نفری از مردان برای تأمین معاش به تهران میروند. (ا...



صائین قلعه . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) یا شاهین دژ. دهی جزء دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان ، 18000گزی شمال باختر ابهر، 3000گزی راه شوسه ٔ قزوین به زنجان . جلگه و سردسیر. سکنه ٔ آن 3143 تن شیعه . آب آن از قنات . محصول آنجاغلات ، یونجه ، کشمش ، انگور، قیسی ، گردو، سیب زمینی ، صیفی . شغل اهالی زراعت ، صنعت ، قالیچه بافی . دو قهوه خانه و در حدود سی دکان سر ر...



صائین کلایه . [ ک َ ی ِ ] (اِخ ) دهی جزو دهستان الموت بخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین ، 8هزارگزی خاور معلم کلایه ، 54هزارگزی راه شوسه . کوهستانی و معتدل و سکنه 142 نفر. مذهب شیعه . زبان تاتی . آب آن از رودخانه . محصول آنجا غلات ، برنج ، انگور، گردو، توت است . شغل اهالی زراعت . راه مالرو. دبستان چهارکلاسه و چند چنار کهن دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران...



صاب . (ع اِ) ج ِ صابهٔ. (منتهی الارب ).



صاب . (ع اِ) هر نباتی را گویند که آن را شیری باشد، یعنی در وقت بریدن و شکستن از آن چیزی برآید سفید، مانند شیر. (برهان قاطع). || درختی است که چون فشرده شود از او هیئت شیر آبی بیرون آید و اگر قطره ای از آن در چشم افتد، در نظر او چنان نماید که از آسمان شهاب سوی زمین می آید و در هوا درافشان شود و منبت او در اقصای بلاد شام است و طعم او تلخ بود. و ابوعبیده از اصمعی روایت کند که طعم صاب و سلع تلخ است و لیث گوید صاب عصاره ٔ درختی است...



صاب . (اِخ ) ابن ادریس . ابن ابی اصیبعه گوید: او طاطبن ادریس است . و صابئون به او منسوب اند. رجوع به ادریس شود. و شهرزوری در نزههٔالارواح گوید: طاطهٔ، صاب پسرادریس است و حنفا که آنان را صابیون (۱) خوانند به وی منسوبند. از سخنان اوست : کسی که عقل ندارد، غضب را مغلوب خود نتواند کرد. پادشاه عاقل به رفق و مدارا به جایی رسد که به جور و صولت بدانجا نتواند رسید. پادشاه صاحب رأی باید به کردار مردان نگرد نه به جثه ٔ آنان و باید با آنکه تو...



صابئهٔ. [ ب ِ ءَ ] (اِخ ) رجوع به صابئین شود.



صابئون . [ ب ِ ] (اِخ ) ج ِ صابئی . رجوع به صابئین شود.



صابئی . [ ب ِ ] (ص نسبی ) منسوب به صابی یا صابئی . رجوع به صابئین شود :
هرچه در جمله ٔ آفاق در آنجا حاضر
مؤمن و صابئی و گبر و نصارا و یهود
گر تو خواهی که دم از صحبت اینان بزنی
خاک پای همه شو تا که بیابی مقصود.

؟



صابئین . [ ب ِ ] (اِخ ) (۱) صابئه . نامی که به دو فرقه ٔ کاملاً مشخص اطلاق میشود: 1 - ماندائی ها (۲) یا صبه (۳) ، فرقه ٔ یهودی و مسیحی بین النهرین (مسیحیان پیرو یحیی معمد). 2 - صابئین حران ، فرقه ٔ مشرک که مدتها در دوره ٔ اسلام وجود داشتند. صابئین که در قرآن ذکر آنها آمده ، فرقه ٔ واسطه ٔ بین یهودیان و مسیحیان اند و از اهل کتاب بشمار میروند، اینان بطور مسلم همان ماندائی ها (۴) می...



نمایش ۱ تا ۲۰ از ۲۰۰ مقاله