ابن کلبی
اِبْنِ کَلْبی، نک: کلبی. </p>
اِبْنِ کَلْبی، نک: کلبی. </p>
اِبْنِ کِلّس، ابوالفرج یعقوب بن یوسف بن ابراهیم بن هارون بن کلس (318-380ق/930-990م)، از دیوانیان دوران حکومت کافور اخشیدی و المعزلدین الله و وزیر بالله خلیفهٔ فاطمی. ابن کلس در خانوادهای یهودی در بغداد به دنیا آمد. حساب و نوشتن را در همان شهر فرا گرفت، سپس به همراه پدرش به شام کوچ کرد و در رمله ساکن شد. در این شهر به...
اِبْنِ کَمالْ پاشا، نک: کمال پاشازاده. </p>
اِبْنِکَمّونه، سعدبن منصوربنحسنبن هبهٔاللهبن کمونه (د 683ق/ 1284م)، فیلسوف و چشم پزشک. از تاریخ و محل تولد او اطلاعی در دست نیست و حتی ابن فُوَطی معاصر وی نیز که شرح احوال او را نوشته، در این باره سکوت کرده است. اگرچه برخی از نویسندگان، نیای او هبهٔالله بن کمونهٔ اسرائیلی را از فیلسوفان یهودی معاصر ابن سینا و ابوریحا...
اِبْنِ کُناسه، ابویحیی یاابوعبدالله محمدبن عبداللهبن عبدالاعلی (123-207ق/741-822م)، راوی، شاعر و لغتشناس اوایل عصر عباسی. مرزبانی ( معجم، 350) او را از بردگان آزاد شدهٔ بنی شیبان دانسته است. نمیدانیم لفظ کناسه از کجا برخاسته، آیا لقب پدرش بوده یا لقب جدش؟ (نک: سمعانی، 11/150؛ قفطی، 3/159؛ ذهبی، سیر، 9/508؛ یغموری، 297). ابن...
اِبْنِ کَنّان، محمد بن عیسی بن محمود بن محمد بن کنان صالحی دمشقی خلوتی (1074-1153ق/1663-1740م)، مشهور به ابن زین التقاه (یا ابن زین الثقاهٔ)، تاریخنگار حنبلی که به تصوف نیز گرایش داشت. وی در دمشق زاده شد. پدرش عیسی که او نیز به ابن کنان شهره بود، از فقیهان و دانشمندان و عارفان حنبلی دمشق به شمار میآمد. عیسی در شهره...
اِبْنِ کَوّاء، ابوعمرو عبدالله بن عَمرو بن نعمان بن ظالم بن مالک ابن اُبَیّ بن عُصْم بن سعد بن عمرو بن جُشَم بن کِنانهٔ بن حَرب بن یَشْکُر، از بنی یشکر بن بکر بن وائل بن قاسط، از پیشوایان خوارج در حَروراء. ابن ندیم (ص 102) نام پدر او را عروض آورده است که با توجه به شیاع نام عمرو در مآخذ دیگر، درست به نظر نمیرسد. گفت...
اِبْنِ کوفی، نک: ابن زبیر. </p>
اِبْنِ کَیّال، برکات بن احمد بن محمد ذهبی دمشقی صالحی ملقب به زینالدین (863 -929ق/1459-1523م)، واعظ، محدث و فقیه شافعی. وی در آغاز تاجر بود و چون دیون فراوان پیدا کرد، تجارت را رها ساخت و ملازم شیخ برهانالدین تاجی شد و صحیح بخاری را نزد او خواند. سپس به گفتن حدیث در جامع اموی پرداخت. بعد از مرگ برهانالدین تاجی ریاست...
اِبْنِ کَیْسان، ابوالحسن محمد بن احمد (د 299ق/912م)، نحوی و لغتشناس بزرگ بغداد. دانسته نیست که وی به چه سبب به ابن کیسان شهرت یافته است. آیا «کیسان» که به قول ابن ندیم (ص 89) در یکی از لهجههای عرب، به معنی غدر و حیله است، لقب پدر وی بوده یا به قول یاقوت (17/137) لقب جدّش (دربارهٔ این لفظ و اطلاق آن بر نیا یا پ...
اِبْنِ کَیْغَلَغ، شهرت چندتن از امیران ترک در سدههای 3 و 4ق/ 9 و 10م که در دورهٔ عباسیان به مقاماتی دست یافتند. کیغلغ، سرسلسلهٔ این خاندان، از امیران بنام عباسی در اواسط سدهٔ 3ق است. اطلاعات بسیاری از زندگی او در دست نیست. آنچه از او میدانیم این است که در روزگار خلافت مهتدی (255-256ق) و معتمد (256-279ق) در اوج شهرت قرا...
اِبْنِ لاجین، نک: لاجین. </p>
اِبْنِ لَبّاد، نک: عبداللطیف بغدادی. </p>
اِبْنِ لَبّان، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن احمد بن عبدالمؤمن اِسْعِری دمشقی (679 -24 یا 25 شوال 749ق/1280- 15 یا 16 ژانویهٔ 1349م)، فقیه شافعی، محدث، صوفی، ادیب و مفسر. او در دمشق به دنیا آمد و در همانجا نشأت یافت (یافعی، 4/333). مقدمات ادب را از شمسالدین محمد بن ابی الفتح آموخت و شاطبیه را نزد پدرش شهابالدین خواند (یافعی،...
اِبْنِ لَبّانه، ابوبکر محمد بن عیسی لخمی دانی (د 507ق/ 1113م)، ادیب و شاعر عصر ملوک الطوایف در اندلس. وی در دانیه به دنیا آمد (مراکشی، 149؛ ابن ابار، التکملهٔ، 1/410) و نسبت «دانی» او از همین جاست. چون مادرش شیر فروش بود، به ابن لبّانه شهرت یافت (ابن بسام، 3(2)/667؛ ابن سعید، 2/409). وی برادری به نام عبدالعزیز داشت که گر...
اِبْنِ لَبّودی، عنوان دو تن از دانشمندان برجستهٔ سوری به روزگار ایوبیان و ممالیک که در طب و حکمت و ریاضی مشهور بودند: 1. شمسالدین ابوعبدالله محمد بن عبدان بن عبدالواحد بن لبودی (570 -621ق/1174-1224م). اطلاعات چندانی از زندگی او در دست نیست. ابن ابی اصیبعه که ظاهراً نخستین مؤلفی است که از شمسالدین نام برده، تنها به گوش...
اِبْنِ لُبودی، ابوالعبّاس شهابالدین احمد بن خلل بن احمد بن ابراهیم لبودی (834 -896ق/1431-1491م)، مورخ، ادیب و محدّث شافعی مذهب که به ابن عُرعُر نیز معروف بود. وی در صالحیهٔ دمشق که در آن روزگار مرکز تجمع دانشمندان و فقیهان و محدثان بود، به دنیا آمد (سخاوی، 1/293). خاندان او همه محدثانی اهل علم و دانش بودند، اما از راه پ...
اِبْنِ لَجَأ، عمر بن لجأ بن حُدَیر، شاعر عصر اموی. وی از قبیلهٔ بنیتیم (رباب) بود. نمیدانیم چه زمان از مادرش که برزه نام داشت (جریر، 427؛ مرزبانی، 116)، زاده شد، چگونه و کجا زیست و چه زمان درگذشت. آنچه از شعر و اخبار او نیز به دست رسیده، سخت اندک است. بنابراین، اگر به سبب مهاجات با شاعر بزرگی چون جریر شهرت نیافته بود، ا...
اِبْنِ لِزّه، (لِرّه)، نک: بندار اصفهانی. </p>
اِبْنِ لِسانُ الحُمَّره، ابوکِلاب وِقاء بن الاشعر (ابن ندیم، 101؛ ابن اثیر، 298)، یا وَرْقاء بن الاشعر (ابنقتیبه، 535؛ ابن اثیر، 145؛ دمیری، 1/376) یا عبیدالله بن لسان الحمرهٔ (ابن حزم، 315)، نسبشناس نیمه افسانهای عرب. وِقاء را نام پدرش لسان الحمّرهٔ نیز پنداشتهاند (ابن درید، 354). گاه نیز او را لسان و پدرش را حمزهٔ دانستهاند...
اِبْنِ لُقْمان، ابوالعباس فخرالدین ابراهیم بن لقمان بن احمد بن محمد شیبانی اِسْعِرْدی (612 -693ق/1215-1294م)، از دبیران و وزرای دربار ایوبیان و ممالیک مصر. کنیهٔ او را ابواسحاق (ابن کثیر، 13/337) و نسبت او را اسودی (مقریزی، السلوک، 1(3)/804) نیز گفتهاند. مورخان او را از «معدنِ» اسعرد (یا سعرت، شهری در دیار بکر) میدانند (صفدی، 6/...
اِبْنِ لَنْکَک، ابوالحسین محمد بن محمد، معروف به ابن لنکک (د ح 360ق/971م)، شاعر بصری. لنکک به قول ابن خلکان (5/382) همان واژهٔ فارسی لنگ است که کاف تصغیری نیز به آن افزوده شده است. وی ظاهراً در بصره متولد شد و همانجا ادب و نحو آموخت و سپس به شعر روی آورد تا در این باب شهرتی کسب کرد، اما از زندگی او، خواه در بصره و خ...
اِبْنِ لَهیعه، ابوعبدالرحمان عبدالله بن لهیعهٔ بن عُقبهٔ حضرمی غافقی اُعدولی (96-174ق/715-790م)، محدّث و قاضی مصری. ابن سعد پدر وی را عقبهٔ بن لهیعه دانسته است (7/516؛ قس: بخاری، الضعفاء، 69). در برخی از منابع به وی کنیهٔ ابوخریطه و ابوالنضر نیز داده شده است (ابن حبان، 2/11-12؛ ابن عساکر، 422). در مورد تولد او تاریخهای 95 و...
اِبْنِ لِیون (لئون1)، ابوعثمان سعد بن احمد بن ابراهیم بن احمد تُجیبی (681 -750ق/1282-1349م)، ادیب و شاعر اندلسی که در علوم حدیث، فرائض، پزشکی و کشاورزی نیز دست داشته است. تبارش از لورقه2 بود، اما او خود در المیره3 زاده شد و تا پایان عمر نیز همانجا ماند (ابن قاضی مکناسی، 3/292). وی نزد استادی برجسته چون احمد بن عبدالنور ادب...
اِبْنِ ماءُ السَّماء نک: منذر بن ماء السماء. </p>