هوا و نور

کودک براى سلامت و رشد و نمو نياز به نور و هوا دارد. کودک نبايد در اطاق دور از آفتاب و مخصوصاً اطاق به سمت شمال مکان داده شود. بسيارى از خانواده‌ها از مطبخ استفاده مى‌کنند، در صورتى‌که اطاق‌هاى روشن و آفتاب‌گير در اختيار دارند. بنابراين هميشه علت اصلى، کمبود اطاق نيست، بلکه علت، سهل‌انگارى ديگران است. اما بايد دانست که بهترين اطاق هم جايگيرِ هواى بيرون نخواهد شد، و هميشه بايد سعى کرد که تا حد ممکن طفل در هواى آزاد باشد. مادر بايد بداند که آوردن کودک در هواى آفتابى ظهر، مهم‌تر از کار روزانه مى‌باشد. او بايد برنامه‌هاى کارِ خانه را براساس برنامهٔ گردش کودک در هنگام ظهر و هواى آفتابى تنظيم نمايد. در بيرون از خانه کودک در کالسکه آرام نمى‌گيرد، بلکه بيقرار است، خود را بلند مى‌کند و مى‌خواهد بايستد؛ در اين موقع اگر او را با کمربندى حمايت نکنيم و نبنديم ممکن است از کالسکه به بيرون بيفتد.


کمربند را مادر، خودش مى‌تواند از يک نوار کتانى به پهناى سه سانتى‌متر تهيه کند. اين کمربند عبارت است از يک بند و دور شکم که به آن دور کاب دوخته شده و در پشت با قلابى محکم مى‌شود. در طرفين بند يک نوار به طول نيم متر بايد دوخته شود به‌طورى که اتنهاء آنها آزاد باشد. به طرفين کمر قسمت بالاى کالسکه بايد يک حلقه متصل نمود، و بندهاى طرفين کمربند را محکم به آن بست.


از کمربند به اين منظور هم مى‌توان استفاده کرد که طفل شيطان و پر جست و خيز را قبل از خواب رفتن به تختخواب محکم بست. مادر بايد بداند که اگر بند غلط بسته شود، کودک در معرض تهديد قرار خواهد گرفت؛ چون ممکن است باعث خفگى او شود. چون چنين پيش آمدها بدون سابقه نيست براى جلوگيرى از چنين پيش آمد ناگوارى، بند را نبايد زياد بالا به تختخواب يا کالسکه بست. چون در آن صورت قلابى تشکيل مى‌شود که کودک مى‌تواند به آن خود را حلق آويز نمايد. کمربند هرگز نبايد به يک طرف بسته شود زيرا در هنگام غلطيدن ممکن است به گردن طفل بپيچد. همين که کودک کاملاً به خواب رفت، بند را بايد باز و از او دور کرد.

تربيت کودک

هر مادرى شگفت زده مى‌شود وقتى مى‌بيند که طفل به اين کوچکى چقدر خود مختار و خود رأى است. او مطابق استعداد و خصوصيات ذاتيِ متعلق به خود تکامل مى‌يابد. طفلى که به‌طور مادر زادى و ارثى سالم و نيرومند است، استعداد بدنى و خصوصيات ارثى خود را بروز مى‌دهد و خيلى زود حالات روحى خاص در طفل رشد مى‌کند. اولين چيزى که خود نمائى مى‌کند عناد است. آرى عناد بدون جهت، که مادر، در انهدام و از بين بردن آن، سعى بسيار دارد. تربيت حقيقى نيز در اين مبارزه نهفته است. مادر نزديک‌ترين فرد است به کودک و حقيقتاً مربى طبيعى او است. او هميشه بايد مواظب باشد که شخص ديگرى در تربيت طفل مداخله ننمايد. واضح است که فقط يک انسان وظيفه‌شنان و يک شخصيت داراى دانش سالم انسانى و احساس مسئوليت و ادراک براى تربيت و نظافت دارد مى‌تواند کودک را صحيح تربيت نمايد. بهتر است مادر از بعضى تفريحات چشم‌پوشى نموده وقت خود را صرف تربيت کودک خود کند تا مجبور نباشد کودک خود را به فرد بيگانه‌اى واگذار نمايد.


در خصوص تربيت نيز نمى‌توان خيلى زود شروع کرد. بهتر است از ابتدا با طفل مانند يک انسان کامل رفتار نمود و با او به زبان مادرى درست و کامل حرف زد. با او نه بايد مانند يک اسباب‌بازى رفتار شود و نه مثل يک حيوان کوچک. اين نوع رفتار هيچ نشانى براى مهر و محبت مادرى نيست که کودک را مدام با لطف و ظرافت و مهربانى پر نمايد يا در مقابل همهٔ حرکات طفل تسليم شود. اين نوع ابراز علاقه، کودک را از پذيرش تربيت صحيح دور مى‌کند، به‌جاى اينکه تربيت نمايد.


طبعاً يک زور آزمائى ما بين مادر و کودک صورت خواهد گرفت. روش صحيح غلبه بر آن، رازِ نوع تربيت است. حتى وقتى کودک به تدبير مادر با فرياد لجوجانه‌اى پاسخ مى‌دهد، نبايد دچار شبهه و اشتباه شد. بلکه بايد با آرامش و متانت ارادهٔ خود را به طفل تحميل کرد. البته بايد از شدت عمل اجتناب شود. مادر به هيچ دليلى نبايد به خود اجازهٔ اِعمال خشونت دهد. کودکِ خوب تربيت شده براى پدر و مادر و ساير اطرافيان خود علاوه بر اينکه سر بار نيست، مايهٔ افتخار و خوش‌وقتى خواهد بود. هرگز از او صحنهٔ نمايش نبايد ديده شود، آن طورى که بعضى از اوقات حتى در کوچه و خيابان مجبور به ديدن آن هستيم:


مادر متحير و بيچاره‌اى با کودک خشمناک که به خودش چنگ مى‌زند و فرياد مى‌کشد... او عادت کرده است از اين راه ارادهٔ خود را به زور پيش ببرد. براى همين است که در امر توجه به کودک نبايد همهٔ محبت و لطف را که او احتياج دارد، مبذول داشت؛ اين کليدِ ديگرى براى تربيت است. مکرر اشاره نموديم که کودک را تا حد معينى بايد به خودش واگذاريم. او بايد ياد بگيريد که خود را چگونه مشغول نمايد. اگر به کودک زياد توجه اهدا گردد و هر حرکتِ او به‌زودى به‌صورت يک کمدين کوچک تکامل مى‌يابد و استعداد ذاتى او از بين مى‌رود. از اين جهت اين بسيار از عقل به دور است که مادرى کودک خود را رسماً بدان سو راهنمائى کند. از اين راه ممکن است شخصيت او بر پايه‌اى متزلزل گذاشته شود. گاهى در مقابل اظهار درد طفل زيادى به او مبذول مى‌داريم. مثلاً طبيعى است که طفل در هنگام آموختن ايستادن و راه رفتن، مکرر به زمين مى‌خورد، تصادم مى‌کند، سپس فرياد مى‌کشد و گريه مى‌کند. طبعاً اين فرياد کشيدن و ناله و زارى به تسلى احتياج دارد، اما اين اشتباه محض است اگر او را براى هر چيز کوچکى، با نوازشِ خود اشباع کنيم. در حالى‌که چنانچه به او کمتر توجه شود و اهميت داده نشود، از زودتر ساکت مى‌شود.


طفل کوچک، بايد بياموزد که مى‌خواهد وارد اجتماع شود. در اولين جامعه‌اى که قرار مى‌گيرد، جامعهٔ خانواده يعنى دايرهٔ خواهران و برادران است. در اينجا مى‌آموزد که بايد از بعضى چيزها صرف‌نظر نمايد و از نفع خود براى خير و صلاح ديگران چشم بپوشد. ما از ايام اوليهٔ بچگى خود خاطره نداريم خاطره پس از گذشت چند سال پديدار مى‌شود. معهذا روشن است که اولين تأثيرات، اولين برخورد با دنياى اطراف، اولين رو در روئى با يک ”منِ“ ديگر، اولين احتياجات، انجام کارى که مطابق ميل نيست، يا کار مورد علاقه‌اى که اجازهٔ انجام آن را نداريم و خلاصه همهٔ قاطعيت‌ها در تمام دوران زندگى با ما هستند و اين چيزى است که پيشرفت‌هاى علمى پزشکان، روانشاسان و مربيان هميشه به آن اشاره کرده است.


بيهوده نيست که وقتى اشخاص، احساس حقارت شخصيت و يا عدم سلوک و سازش نشان مى‌دهند، مى‌گويند: او داراى ”اطاق بچهٔ“ خوبى نبوده است.


مادر کسى است که در دست‌هاى خود کليدِ حلِّ کليهٔ معماهاى بزرگ و کوچک اوليه قرار دارد. او فرزند خود را زير قلبش نگهدارى کرده و او را متولد کرده و به او غذا داده است. حالا بايد کودک را با دست‌هاى نرم، امّا محکم خود به جامعه تحويل دهد.