خیابان ـ آپارتمان مادر و پسر، روز. <br /> در خیابان همه چیز عادی است. عابری به پیرزن گدایی صدقه می‌دهد. گدا تا عابر از کادر بیرون برود، او را دعا می‌‌کند. دیوانه‌ای را جوان‌ترها سربه‏سر گذاشته اند. دوربین کم‎کم بالا می رود و با یک چرخش نرم، دید خود را به پنجره‌ای بسته محدود می‌کند. <br /> هر دو لنگه پنجره باز می‌شود. سر مردی که لچک به سر دارد، بیرون می‌آید و همان جلوی دوربین یک پارچه پر از آشغال و خاک را می تکاند. بعد با همان پارچه به لبه‌های پنجره و شیشه‌ها زده، جلوی کادر را پر از گرد و خاک می‌کند...

فایل(های) الحاقی

تولد یک پیرزن tavalode yek pirzan.doc 183 KB application/msword