محسن مخملباف
نمای دور از کلبهای چوبی. در زمینه دشتِ سبز. جنگل آنسوتر است. صدای قدقد مرغی که نمیبینیم در کادر. زنی با لباس محلی و لهجهای محلی چنان که هیچ یک از کلمات او را نمیتوان تشخیص داد از کلبه بیرون میآید، چیزی را در ایوان میگذارد و چیز دیگری را میبرد. دوربین به سمت کلبه به آرامی حرکت میکند و از مه رقیق و ملایمی که همه جا گسترده عبور میکند. از در میگذرد، خانه را همراه زن میکاود و روی تختی متوقف میشود. مردی مو بلند، ریش به خود رها کرده و پفآلود خوابیده است.<br /> نوری که از پنجره بالای تخت میتابد صورت مرد را از تاریکی کلبه جدا کرده است. زن همچنان غرغر میکند. مرد از صدای او از جا تکان میخورد، جابهجا میشود و سرانجام توی تخت مینشیند. پنجره را میگشاید و بیرون را مینگرد.
فایل(های) الحاقی
سه تابلو | se tablo.doc | 57 KB | application/msword |