محسن مخملباف
خیابان و تونل، روز.<br /> اتوبوس مسافربری کنار خیابان ایستاده است. پسر سیگارفروش پیاده میشود و پسر گلفروش ”عیسی“ سوار میشود. با چشم از راننده اجازه میگیرد. راننده با علامت سر به او راه میدهد. در ماشین پشت سر او بسته میشود و ماشین حرکت میکند.<br /> عیسی: گل، گل!<br /> روی اولین صندلی جلوی ماشین دو بچهٔ بسیار کوچک نشستهاند و پستانک میخورند. تا چهار صندلی آن طرفتر کسی ننشسته است. عیسی جلو میرود. مسافران بعدی یک دختر و پسر دبستانی هستند که سرشان توی کتاب است.
فایل(های) الحاقی
نان و گل | nonogol.doc | 69 KB | application/msword |