محسن مخملباف
فضاهایی نامعلوم، روز.<br /> گبهای سبز در آب میرود. صدای زوزه گرگی میآید. دختری آبیپوش کوزه بر دوش بر زمینهٔ گبهای آبی، به صدای زوزه گرگی سر میچرخاند و لبخند بر لب میآورد.<br /> چشمه کوچک، روز.<br /> سیبی از درخت در چشمه کوچک فرو میافتد. از دور دست پیرزنی آبیپوش و پیرمردی گبه بر دوش و زنبیل به دست سلانّه سلانّه به سمت چشمه میآیند.<br /> پیرزن: دیشب ناله میکردی. پاهات درد میکرد نمیتونستی بخوابی. دیگه نمیدم گبه رو بشوری...
فایل(های) الحاقی
فیلمنامه گبه | gabbeh.doc | 92 KB | application/msword |