عباس نعلبندیان
یشخگا<br /> (به صدای بلند) ابنجا کسی نیست؟ مکث پیشتر میآید. میایستد و به اطراف نگاه میکند. کتاب را نمیبیند. گیج و خسته بهنظر میآید. آهسته. اینجا کسی نیست؟ (دستش را جلوی صورتش تکان میدهد گوئی میخواهد فکری را از مغزش دور کند). فکر میکردم کسی اینجا باشد اینطور گفته بود. (در خودم) اینطور گفته بود. (حرکت دست را تکرار میکند) چهقدر اینجا تاریک است...
فایل(های) الحاقی
سندلی کنار پنجره بگذاریم و بنشینیم و به شب دراز تاریک خاموش سرد بیابان نگاه کنیم | sandali kenare panjare.pdf | 287 KB | application/pdf |