اودت مثل گلهای اول بهار تر و تازه بود، با یک جفت چشم خمار برنگ آسمان و زلفهای بوری که همیشه یکدسته از آن روی گونه‌اش آویزان بود. ساعتهای دراز با نیم‌رخ ظریف رنگ پریده جلو پنجرهٔ اطاقش می‌نشست. پا روی پایش می‌انداخت، رمان می‌خواند جورابش را وصله می‌زد و یا خامه‌دوزی می‌کرد، مخصوصاً وقتی‌که والس گریزری را در ویلن می‌زد، قلب من از جا کنده می‌شد. پنجرهٔ اتاق من روبروی ... .

فایل(های) الحاقی

آینه شکسته ayeneh-shekasteh.pdf 74 KB application/pdf