تاریکی بر همه جا و همه چیز سایه مرگ افکنده بود، فریاد ناهنجار ظلمت از حنجره جغدی علی کوچولو را هراسان می‌کرد برای اولین بار بود که علی صدای جغد را انجا می‌شنید. فکر می‌کرد که جغدها فقط در روستای آنها خانه دارند و هرگز به شهر نمی‌آیند. آسان کرده بود. ولی امشب، ولی امشب با کمال تعجب صدای جغد را می‌شنید که به شهر آمده است و در نزدیکی خانه آنها ... .

فایل(های) الحاقی

حاج آقای بحرالعلومی navidakhgar.pdf 582 KB application/pdf