بهرام صادقی
در ساعت یازده شب چهارشنبه آن هفته جن در آقای ”مودت“ حلول کرد. میزان تعجب آقای مودت را پس از بروز این سانحه، با علم به اینکه چهرهٔ او بهطور طبیعی همیشه متعجب و خوشحال است، هر کس میتواند تخمین بزند. آقای مودت و سه تن از دوستانش در آن شب فرحبخش مهتابی، بساط خود را بر سبزهٔ باغی چیده بودند. <br /> ماه بدر تمام بود و آنچنان به همه چیز رنگ و روی شاعرانه میداد و سایههای وهمانگیز به وجود میآورد و در آب جوی برق میانداخت که گوئی ابدیت در حال تکوین است. در فضا خنکی و لطافت و جوهر نامرئی نور موج میزد و از دور دور زمزمههای ناشناختهای در هوا پراکنده میشد و مثل مه بر زمین مینشست. یکی از دوستان آقای مودت که جوانتر از همه بود و همیشه کارهای عملی را بهعهده میگرفت و میخواست تا سر حد امکان مفید باشد پیشنهاد کرد که... .
فایل(های) الحاقی
ملکوت | malakot.pdf | 560 KB | application/pdf |