در شب تیره، دیوانه‌ای کاو<br /> دل به رنگی گریزان سپرده<br /> در دره‌اش سرد و خلوت نشسته<br /> همچو ساقهٔ گیاهی فسرده<br /> می‌کند داستانی غم‌آور<br /> در میان بس آشفته مانده،<br /> قصهٔ دانه‌اش هست و دامی،<br /> وز همه گفته و ناگفته مانده<br /> از دلی رفته دارد پیامی،<br /> داستان از خیالی پریشان

فایل(های) الحاقی

افسانه afasaneh.pdf 232 KB application/pdf