نویسنده: سید محمد خراسانی
داستان خزیمه و عکرمه <br /> خزیمه ابن بشر مردی توانگر و ثروتمند بود از طایفه بنی اسد که بسیار بخشنده و صاحب کرامت و در زمان سلیمان بن عبدالملک زندگی میکرد.<br /> خزیمه در احسان و نیکی و دستگیری از فقرا و مستمندان و درماندگان زبانزد همه بوده بهطوریکه خودش در نعمت و آسایش زندگی میکرد، دوست میداشت همه مثل او در رفاه باشند و کسی محتاج و نیازمند نباشد اما روزگار طبق میل خزیمه رفتار نکرد رفته رفته پشت به وی نمود ثروت و دارائی و امکاناتش همه از دست رفت به حالیکه محتاج کسانی گردید که خودش به آنان مساعدت مینمود.<br /> دوستان و رفقا و اطرافیان خزیمه که چندین بار مساعدتهای جزئی کردند و لکن زود خسته شده رو گردان شدند و خزیمه دید آنها در مساعدت تغیر احوال داده و پشت گوش میاندازند و بهجای کمک خشونت نشان میدهند و آبروی و شخصیت خزیمه را میگیرند تا مقداری کمی مساعدت نمایند. وقتی به این حالت رسید به همسر خودش که دختر عمویش هم بوده گفت از این به بعد میخواهم درب منزل را بسته از خانه خارج نشوم و رویم به روی کسی مواجه نشود و از هیچ کس مساعدتی طلب ننمایم تا دم مرگ در منزل بنشینم و این رفتار را ادامه داد اما روزگار خیلی سخت میگذشت هر چه داشت تمام شد و هیچ چیز باقی نماند.....
فایل(های) الحاقی
داستانهای جوانمردان | dastanhaie javanmaradan.zip | 52 KB | application/x-zip-compressed |